گل
گل
« وفاداری مدار از بلبلان چشم// که هردم بر گلی دیگر سرایند»
«آنکس که میل به مالاندوزی دارد، باید از زنبور عسل سرمشق گیرد. او بدون اینکه گل را پرپر کند به جمعآوری عسل میپردازد. تو نیز ثروت خویش را بدون نابودی منبع آن، کسب کن! آنگاه اندوخته تو بیش از پیش افزایش خواهد یافت.»
«آنکه همیشه شاگرد میماند آموزگار خود را پاداشی به سزا نمیدهد. چرا تاج گلهای مرا از سر نیفکندید؟»
«اسلحه را با بوسه و گلوله را با گل نمیتوان نابود کرد.»
«انسان که از زن زاییده میشود، قلیلالایام و پر از زحمات است. مثل گل میروید و بریده میشود، و مثل سایه میگریزد و نمیماند.»
«به زنان خود به احترام بنگرید، آن ها گلهای آسمانی را در بستر زمین میکارند و جامهٔ دلپذیر و زیبای عشق را میآرایند و در پردهٔ عفاف، احساسات لطیف را میپرورانند.»
«جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کردهای!»
«...در آغاز دلدادگی بوسه چه طبیعی زاده میشود! چه فراوان یکی پس از دیگری میجوشد! و چه دشوار است شمارش بوسههای ساعتی و گلهای کشتزاری در اردیبهشت.»
«زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دلهای ماتمزده هراندازه باشند، قلبهای شاد زیادترند.»
«دستم بوی گل میداد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما هیچکس فکر نکرد شاید من شاخه گلی کاشته باشم.»
«شما میتوانید گلها را قطع کنید اما از آمدن بهار نمیتوانید جلوگیری کنید.»
«عدهای دایم غرغر میکنند که گل سرخ خار دارد، من شکر میکنم که خارها گل دارند»
«عشق، به زیبایی سرخگلهای وحشی است؛ دوستی، مانند تیغبرگهای راج است و در برابر شکوه شکوفههای گل سرخ ناچیز. اما کدامین پایدارتر است؟»
«گل را میتوان زیر پا لِه کرد، ولی بوی عطر آن در فضا را نمیتوان کشت.»
«گلها،لبخند وتبسم زمین هستند.»
«گلهای بهاری، رؤیای زمستان است.»
«موسیقی، سرزمینی است که روح من در آن حرکت میکند، در آنجا همهچیز گلهای زیبا میدهد و هیچ علف هرزهای در آن نمیروید، اما کمتر هستند اشخاصی که بفهمند در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته است.»
«بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد.»
«تاریخ یک ملت مانند گلزاری است که مردمان هنر،هنرمند و حساس، گلهای زیبای آن میباشند.»
«از یک گل بهار نمیشود.»
«حقیقت و گل سرخ هردو خار دارند.»
«در زمستان یک جل بهتر از یک دسته گل.»
«رگبار آوریل، باعث فراوانی گل در ماه مه است» ''
«گل بود به سبزه نیز آراسته شد.»
«هرکه خواهان گل سرخ است نیش خارش را نیز تحمل میکند.»
«هر گلی زدی سر خودت زدی.»
«هیچ گلستانی تمام انواع گلها را ندارد» ''
«آتش چو به شعله بركشد سر// چه هيزم خشك و چه گل تر»
«ابر شو تا که چو باران ریزی// بر گل و خس همه یکسان ریزی»
«باد سحری گذر به کویت دارد// زان بوی بنفشه راز مویت دارد// در پیرهن غنچه نمیگنجد گل// از شادی آنکه رنگ رویت دارد»
«بدو گفت گوینده کای شهریار// به پالیز گل نیست بیرنج خار»
«بیخار گل نباشد و بینیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان اینچنین فتاد»
«جور دشمن چهكند گر نكشد طالب دوستی،دوست// گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هماند»
«جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد// بیستون راعشق کند و شهرتش فرهاد برد»
«چنان چون بگویند اندر// که پهلوی هر گل نهادست خاری»
«چو غنچه خون جگر میخور از درون لیکن// به چشم خلق چو گل، تازهروی و خنده،|خندان باش»
«حاسدم برمن همی پیشی کند این زو خطاست// بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین»
«حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟»
«خار و گل در همند و ظلمت و نور// عسل و شهد و نشتر و زنبور»
«خیز خواجو که گل از غنچه برون میآید// بلبل،بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی»
«در خواب بدم، مرا خردمندی گفت// کزخواب کسی را گل شادی نشکفت// کاری چهکنی که با اجل باشد جفت// شراب،|می خور که به زیر خاک میباید خفت»
«در سرزمین شعر و گل و بلبل// موهبتست زیستن، آنهم// وقتی که واقعیت موجودبودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود»
«عشق را با هر دلی نسبت به قدر جوهر است// قطره بر گل شبنم و در قعر دریا گوهر است»
«دانش،علماگر خواهی با مردم عالم بنشین// گِل چو گل گردد خوشبو، چو به گل شد همبر»
«گل ز کجی، خار در آغوش یافت// نیشکر از راستی آن نوش یافت»
«گلی که تربیت از دست باغبان نگرفت// اگر به چشمه خورشید سر زند خودروست»
«گنج بیرنج ندیده است کسی// گل بیخار نچیده است کسی»
«گنج مار،بیمار و گل بیخار نیست// شادی بیغم در این بازار نیست»
«گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بیگل و نسرین به سر آرد دماغ// ور نبود بالش آکندهپر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر همخوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم هنر|بیهنر پیچ پیچ// صبر ندارد که بسازد به هیچ»
«لیک از یکنفر چهکار آید// از یکی گل کجا بهار آید»
«من نمیدانم که چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست// گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟// چشمها را باید شست// جور دیگر باید دید»
«وصالی بیفراقی قسم کس نیست// که گل بیخار و شکر بی مگس نیست»
«وفاداری مدار از بلبل|بلبلان چشم// که هردم بر گلی دیگر سرایند»
«هرکسی را نتوان گفت که صاحبنظر است// گل بیخار جهان، مردم صاحبهنر|هنرند»
«هرگلی، علت و عیبی دارد// گل بیعلت و بیعیب خداست»
«یکدسته گل دماغ پرور// از خرمن صد گیاه بهتر»
«یکی گل در این نغزگلزار نیست// که چیننده را زآن دوصد خار نیست»