راز موفقیت در زندگانی

 

راز موفقیت در زندگانی

وجدان كاري

بحث وجدان كاري از جمله مباحثي است كه همواره مورد توجه صاحب‌نظران و مديران بوده و شكل‌گيري آن نيازمند توجه به مؤلفه‌هاي متفاوت است.
محور و چارچوب اصلي وجدان كاري سه مؤلفه فرد، كار و مديريت را در بر مي‌گيرد.مشاهدات روزمره ما از خودمان بيانگر اين واقعيت است كه متأسفانه ما به‌طور كلي آنچنان كه بايد وشايد و يا حداقل به حدي كه جامعه ما نياز دارد، مفيد كار نمي‌كنيم. همه مي‌دانيم كه ما از جهات متعددي در مقايسه با كشورهاي پيشرفته دنيا در وضعيت خوبي قرار نداريم وبه همين دليل بايد حتي بيشتر از آنها كار كنيم. با وجود اين ميزان تلاش و فعاليت ما به حدي نيست كه حتي در آينده نزديك ما را در چنين مقايسه‌اي راضي و سر بلند كند، پس چه بايد كرد ؟ چطور مي‌توانيم كار بيشتر و بهتري را انجام دهيم ؟ چگونه مي‌توانيم وجدان كاري داشته باشيم؟
وجدان كاري را مي‌توان چنين تعريف كرد: «عاملي كه سبب مي‌شود فرد بدون وجود هيچ كنترل خارجي و به‌دنبال انگيزه‌اي دروني كارش را به‌نحواحسن انجام دهد». يا ممكن است بگوييم «وجدان‌كاري عاملي است كه موجب مي‌شود فرد صرف‌نظر از هر گونه تشويق يا تنبيهي كارش را به بهترين صورت ممكن انجام دهد». با اين تعاريف مي‌توان اظهار داشت: وجدان كاري به سه عامل فرد، كار و مديريت ارتباط دارد؛ يعني اينكه چه كسي،‌ چه كاري را تحت چه شرايط يا مديريتي انجام مي‌دهد، مبين ميزان تلاشي است كه وي صرف كار خود مي‌كند. براي توضيح تركيب فوق لازم است كه ابتدا اين سه عامل مستقلا مورد بحث قرار ‌گيرد:

الف- فرد

از نظر مديريت آنچه در رابطه با فرد به‌عنوان يك نيروي كار در محل سازمان مورد توجه است نخست جنبه تكنيكي يا فني و دوم جنبه انساني آن است كه توجه به هر دو جنبه از اهميت زيادي برخوردار است. هر كسي براساس شرح وظايف معين به كاري گمارده مي‌شود كه اگر اين انتخاب براساس تخصص و يا شايستگي فني وي انجام بگيرد طبعا مي‌توان انتظار داشت كه با توانايي فني، وظايف خود را به خوبي ايفا كند.

با اين‌حال داشتن توانايي در كاري معين، الزاما به معناي انجام دادن آن نيست زيرا عامل انساني و مختصات ويژه فرد در تعامل با شايستگي فني او قرار مي‌گيرد و تاثير و تاثر متقابلي ايجاد مي‌كند به‌نحوي كه اگر جنبه‌هاي انساني فرد در طول جنبه‌هاي فني وي بوده باشد و بالعكس، اين دو عامل مويد يكديگر خواهند بود و در غيراين‌صورت هر كدام مانعي براي ديگري ايجاد خواهد كرد.
به
‌طور خلاصه در ارتباط با عامل فرد، مي‌توان گفت كه كارمندي، وظايف شغلي خود را بهتر و بيشتر و حتي بدون وجود سر پرستي نزديك انجام خواهد داد كه اين كار از ويژگي‌هاي زير برخوردار باشد:
1 - در رفع نيازهاي او با توجه به تنوع و اولويت آنها مفيد افتد.
2 - مورد علاقه و دلخواه او باشد و با آرزوها، اميال و اهداف وي همخواني پيدا كند.
3 - نتايج حاصل از كار در ارتباط با ميزان تلاش و فعاليت وي در مقايسه با ديگران رضايت شغلي او را فراهم آورد.
4 - با مختصات شخصيت وي سازگار باشد.
5 - موافق و مطابق عقايد و افكار و باورهاي او بوده باشد.

ب - كار

امروزه محققين به جاي تقسيم كار دقيق و مشخص در سازمان‌ها – كه توسط مكتب مديريت علمي تيلور و نيز بوروكراسي آرماني ماكس و بر رسميت پيدا كرد – روش‌هاي توسعه شغلي و يا غني‌سازي‌ شغلي را توصيه مي‌كنند به اين صورت كه كار هر قدر گسترده‌تر و براي فرد معني‌دارتر باشد، احساس مسئوليت وي را تقويت مي‌كند، ابتكار و خلاقيت را افزايش مي‌دهد و به ارضاي نيازهاي اجتماعي و خودگرايي كمك مي‌كند. چرا كه محققين دريافته‌اند كه تقسيمات كاري باريك‌تر، كاركنان را بعد از مدتي از كار خود خسته كرده و جذابيت كار را از بين مي‌برد.
توجه به محيط سازماني از جمله عواملي است كه بايد در اين مقوله به آن پرداخت.
منظور از فضاي سازماني سالم محيطي است كه:

1 - در مبادله اطلاعات قابل اعتماد است.
2 - داراي قابليت انعطاف و خلاقيت براي ايجاد تغييرات لازم بر حسب اطلاعات به دست آمده باشد.
3 - نسبت به اهداف سازمان داراي يگانگي و تعهد است.
4 - حمايت داخلي و رهايي از ترس و تهديد را فراهم مي‌كند زيرا كه تهديد به ارتباط خوب و سالم آسيب مي‌رساند، قابليت انعطاف را كاهش مي‌دهد و به جاي علاقه به كل نظام حفاظت از خود را تحريك مي‌كند.

ج - مديريت

از جمله اقداماتي كه مديريت مي‌تواند با تركيب فرد و كار، سازمان را در وضعيت مساعد و مطلوبي قرار دهد، عبارت است از:
1 - تشويق و تنبيه: كساني كه تجربه كار در سازمان‌ها را داشته‌اند مي‌دانند كه غالب افراد از برخورد يكسان با افرادي كه از نظر ميزان عملكرد متفاوت هستند، گله‌مند هستند و غالبا اظهار مي‌دارند كه در سازمان ما بين دوغ و دوشاب تفاوتي نيست و شايد هم اوضاع بر وفق مراد كساني است كه كار كمتر مي‌كنند ولي واجد خصوصيات ديگري كه به كار مربوط نمي‌شود هستند و يا بارها براي انجام دادن كار بهتر، از جان خود مايه گذاشتم ولي يك تشويق خشك و خالي و يا يك تشكر هم از من نكردند.
خلاصه اينكه اگر قرار باشد پاداش به‌عنوان مشوقي در مقابل عملكرد بهتر و بيشتر به كار رود و اثر مثبتي داشته باشد بايد در بين كاركنان تفاوت قائل شد. اما تفاوتي كه مبتني بر كيفيت و كميت عملكرد افراد است و براي اينكه مديران افراد واجد شرايط را پاداش دهند بايد از طرف مقامات مسئول در مورد خود آنان نيز چنين روشي اعمال شود.
2 - ارزيابي عملكرد افراد: در جريان ارزيابي بايد نكات زير مورد توجه قرار گيرد :
- كاركنان تا چه حدي به وظايف خود عمل كرده‌اند؟
- به اشكالات و موانع واقف هستند يا نه؟
- چه اقداماتي در جهت رفع مشكلات كار و يا اصلاح جريان كار انجام داده‌اند؟
- چه پيشنهادي براي بهبود عملكرد خود دارند؟
3 - عدم‌تمركز: گرچه اعمال تمركز و يا عدم‌تمركز تصميم‌گيري با عواملي نظير اندازه سازمان، ماهيت كار، تخصص و تجربه افراد شاغل در آن ارتباط دارد با اين‌حال بايد به‌طور كلي توان بالقوه عدم‌تمركز را در ايجاد حسن نيت و وفاداري افراد نسبت به سازمان، دادن آزادي نسبي در ايفاي وظايف، پذيرش مسئوليت و ارضاء نيازهاي خودگرايي آنان به رسميت شناخت و هر جا كه ممكن باشد از عدم‌تمركز اداري سود جست.
4 - مديريت مبتني بر اهداف يا مديريت مشاركتي: عبارت است از فرايندي كه طي آن مديران و كاركنان اهداف مشترك خود را بر حسب نتايج مورد انتظار تعيين مي‌كنند و اين نتايج را براي ارزيابي عملكرد افراد به كار مي‌گيرند. به عبارت ديگر روشي كه اهداف سازمان و كاركنان را به اهداف شاغل پيوند مي‌دهد كه محاسن زير بر اين نوع مديريت مترتب است:
- ارتباط با بالا دستان و زير دستان را تسهيل مي‌كند.
- دستيابي به اهداف سازمان را مورد توجه قرار مي‌دهد.
- نتايج را ارزيابي مي‌كند نه شخصيت‌ها و سياست‌ها را.
- اصلاح شغلي و پيشرفت فردي را فراهم مي‌آورد.
- موجب فهم مشترك اهداف سازماني مي‌گردد.
اگر بخواهيم خلاق باشيم چگونه بايد باشيم؟
امروزه بازار خلاقيت خيلي گرم است و افراد زيادي پيدا مي‌شوند كه ادعاي خلاقيت دارند ولي آيا همه آنها طبق ادعايي كه مي‌كنند خلاق هستند؟
از كجا بفهميم چه كسي خلاق است؟ نشانه‌هاي يك فرد خلاق چيست؟ اگر بخواهيم خلاق باشيم چگونه بايد باشيم؟
از ديدگاهي، نخستين گام‌ها براي شناخت نحوه بازيابي خلاقيت، شناسايي خصوصيات افراد خلاق و درك چگونگي زندگي آنها مي‌تواند باشد. بدين صورت كه با دريافت اين شناخت، خواهيم دانست كه چه خصوصيات و ويژگي‌هايي را بايد در خود احيا ساخته و از آنها مراقبت كنيم تا از اين طريق خلاقيت‌مان در روند احياي مجدد قرار گيرد. با فهم اين شاخصه‌ها و مراقبت از آنها در جريان زندگي روزمره بستر و مقدمات تجلي خلاقيت‌مان فراهم خواهد شد.
اما شايد پرداختن به اين كه چه كسي خلاق است و به چه كسي نبايد خلاق گفت، كار چندان ساده‌اي نباشد، از آن جهت كه، پاسخ‌گويي به اين سؤال، ارتباطي مستقيم به تعريفي دارد كه از خلاقيت مي‌پذيريم. تعاريف مطرح شده براي خلاقيت متفاوت و گوناگون و گاهي ضد و نقيض است و معيارهاي شناخت افراد خلاق و در نتيجه تعريف كيستي فرد خلاق را متغيير مي‌سازد؛ با اين حال در اين‌جا سعي شده است آنچه را كه اكثر صاحب‌نظران و محققان (درزمينه خلاقيت) مطرح كرده‌اند، عرض كنيم.

 خلاق يعني چه؟

خلاق يكي از اسامي خداوند است و به معني بسيار خلق‌كننده، آفريننده، آفريدگار و... در لغت‌نامه دهخدا معنا شده است. در اصطلاح، خلاق به كسي مي‌گويند كه در موقعيت‌هاي لازم و ضروري، در برخورد با مسائل، راه‌حل‌هايي مؤثر و كاربردي براي حل مسائل و رفع موانع ارائه مي‌كند. عده‌اي پا را فراتر نهاده و چنين عقيده دارند كه فرد خلاق نه‌تنها در موقعيت‌هاي مختلف، ايده ارائه مي‌كند بلكه خود آستين‌ها را بالا زده و تا عملي شدن ايده‌اش كار را پيگيري مي‌كند. عده‌اي نيز چون «رابرت ويزبرگ» از آن جهت كه خلاقيت را كاري عادي و روزمره تعريف مي‌كنند، عقيده دارند كه همگان در هر لحظه در حال خلاقيت‌اند و در نتيجه هر كسي شايسته لقب خلاق است و مسئله را اين مي‌دانند كه كسي فعلاً به خلاقيت آنها پي نبرده است.
مثالي از اين مورد، افراد خلاقي‌اند كه در طي زندگي خود كسي آنها را نشناخت و پس از مرگشان تازه به خلاق بودن آنها پي بردند؛ از جمله وانگوگ، نقاش بزرگ كه در فقر و گمنامي مرد. وي را بعدها بنيانگذار سبك اكسپرسيونيسم دانستند و آثار وي، به‌عنوان آثاري خلاق و گرانبها به شمار آمد. ولي در زمان حياتش، كسي وي را خلاق ندانست و به قابليت‌هاي هنري او توجه چنداني نشان نداد.
عبور روزمره ما از خيابان مثال ديگري در تاييد اين موضوع است كه هر كسي را مي‌توان خلاق دانست. اين پندار براساس اين تعريف خلاقيت است كه: «خلاقيت كاري است نو كه تا به حال كسي آن‌را انجام نداده است.» تصور كنند از خياباني شلوغ عبور مي‌كنيد و ماشين‌ها در حال حركت هستند. كاري كه شما انجام مي‌دهيد هيچ‌كس تابه‌حال در جهان انجام نداده است و انجام هم نخواهد داد و حتي اگر شما دست كسي را بگيريد و با هم از خيابان عبور كنيد باز هم هيچ‌كدام مانند هم عبور نمي‌كنيد.
توضيح اينكه، هيچ‌گاه ماشين‌هايي كه در حال عبور از خيابان‌اند يك وضعيت توزيع ثابتي ندارند و ثانياً هيچ دونفري به صورت يكسان از خيابان عبور نمي‌كنند (مكث‌ها و شروع به حركت‌هاي آنها با هم متفاوت است). اين، مثال قابل تعمقي است كه سؤالي را برمي‌انگيزد و آن اين كه اگر همه ما خلاقيم و دائم در حال خلاقيت، پس چرا خلاقيت عده‌اي به چشم مي‌آيد و خلاقيت عده‌اي ديگر خير؟ عده‌اي عنوان «خلاق» را مي‌گيرند و مورد تشويق و توجهند و عده‌اي ديگر خير؟ پاسخ شايد اين است كه براي درك خلاقيت و شناخت فرد خلاق، بايد جامعه و مردم، خلاق‌شناس و پذيرنده خلاقيت باشند؛ بايد نگاه «خلاق‌بين» پيدا كنند. مردم خلاقيت‌هايي را كه برايشان قابل درك و فهم است، مورد تشويق قرار مي‌دهند و نه غير آن را. در اين نگاه هر چه اعمالي كه فرد انجام مي‌دهد عام‌المنفعه‌تر شده، به‌گرفتن عنوان «خلاق» نزديك‌تر مي‌شود؛ (البته اين تنها يكي از عوامل است).
براساس نظريه‌اي ديگر، عده‌اي بر اين عقيده‌اند كه هرقدر فرد دانش، مهارت و ممارست بيشتري داشته و از حافظه قوي‌تري بهره‌مند بوده و قدرت تجزيه و تحليل مسائل را از ابعاد متنوع‌‌تري دارا باشد، احتمال بيشتري دارد كه «خلاق» باشد. اكثر صاحب‌نظران در زمينه خلاقيت با اين فهرست صفات موافق بوده و آن را معياري براي اعطاي لقب «خلاق» به فرد مي‌‌‌دانند؛ تقريباً تمام كساني كه براي خلاقيت فرمول ارائه مي‌كنند.
 

صفات يك فرد خلاق
از ديگر صفاتي كه براي افراد خلاق برمي‌شمرند و اكثر صاحب‌نظران با آن موافقند عبارتنداز:
1 - داشتن تخيل قوي
2 - كنجكاوي فراوان
3 - دقت خاص (دقت به مواردي كه ديگران به آنها توجه ندارند)
4 - توانايي نوع ديگر ديدن مسائل و موضوعات
5 - شوخ طبعي و بذله‌گويي (به‌طور كلي داراي شخصيت غيرمتعارف و غيررسمي)
6 - توجه به زمان و وقت‌شناسي
7 - اعتماد به نفس بالا و وقار
8 - خودانگيختگي
9 - داشتن تفكر شهودي
10 - داشتن طرزفكر انتقادي
11 - نوعي شجاعت خاص در بيان آرا و نظرات خود و دفاع از آنها
12 - پذيرنده و يادگيرنده (عاشق و آماده يادگيري و دريافت از درون بيرون)
هرقدر نشانه‌هاي بيشتري از موارد ياد شده در فرد مشاهده شود، احتمال بروز خلاقيت در وي بيشتر خواهد بود. اين موارد درواقع همان عوامل سنجش ميزان خلاقيت افراد است.
مكانيزم‌هايي كه براي سنجش ميزان خلاق بودن، از آنها ياد مي‌شود، درواقع مكانيزم‌هايي هستند كه از طريق آنها ميزان حضور و فعال بودن اين ويژگي‌ها بررسي مي‌شوند. البته بايد دقت كرد چنان‌كه بيان شد حضور اين عوامل و خصوصيات در فرد تنها احتمال بروز خلاقيت توسط وي را افزايش مي‌دهد و وجود اينها دليل بروز حتمي خلاقيت در اشخاص نيست. به هر حال هميشه استثناء وجود دارد و ممكن است بعضي از افراد خلاق اين خصوصيات را نداشته باشند. شايد به هيچ‌وجه نتوان قبل از آن كه فرد در عمل، خلاقيتي را به‌خرج دهد گفت كه وي خلاق هست يا نيست، تنها مي‌توان با مشاهده حضور يا عدم حضور خصوصيات افراد خلاق در وي حدس زد كه احتمال بروز خلاقيت از او زياد است يا كم.
 

نظرات متفاوت
در اينجا سؤالي مطرح مي‌شود و آن اينكه آيا خلاقيت، سبب بروز خصوصيات در افراد خلاق مي‌شود يا اين خصوصيات سبب خلاقيت مي‌شوند؟
جواب به اين سؤال مشكل و شايد غير ممكن است. شايد بتوان گفت كه خلاقيت و خصوصيات ياد شده لازم و ملزوم يا علت و معلول يكديگرند و تفكيك‌ناپذير هستند.»
باوجود كليه خصوصياتي كه براي فرد خلاق برشمرده شد، ويژگي‌هاي ديگري هم به آنها اطلاق شده است: «خلاق كسي است كه از بينش برخوردار است. او آنچه را كه هيچ‌كس تا به حال نديده و نشنيده مي‌بيند و مي‌شنود و به هستي ارائه مي‌كند. از نظر وي خلاق درواقع كسي است كه از خود چيزي ندارد و مجرايي بيش نيست. او نه در گذشته زندگي مي‌كند و نه براي آينده. او فقط در لحظه و براي اين لحظه زندگي مي‌كند. اين لحظه همه چيز است. او فردي است خودانگيخته. فرد خلاق باورهاي زيادي را يدك نمي‌كشد او فقط حامل تجربه‌هاي خويش است. فرد خلاق نمي‌تواند راه رفته را طي كند بلكه بايد خود، در ميان جنگل‌هاي انبوه زندگي راه را بيابد؛ بايد تنها گذر كند... كسي كه چنين زندگي مي‌كند هر لحظه در حال خلق خواهد بود و اين همان معني واژه خلاق است.
به هر حال نظرات گوناگوني در مورد اينكه به چه كسي مي‌توان «خلاق» گفت وجود دارد كه در بيشتر موارد جاي تأمل دارند و اينجا به‌اندازه مجال، به معدودي از آنها پرداختيم. در پايان به ذكر چندين خصوصيت رفتاري افراد خلاق در زندگي روزمره اشاره مي‌كنيم. آگاهي از اين حالات مي‌تواند به مديران و مسئولان در شناسايي پرسنل خلاق و به اولياء و مربيان در شناسايي كودكان و افراد خلاق كمك كند تا در صورت مشاهده اين عوامل، اين افراد را تحت توجه ويژه‌ قرار دهند.

روش هايي براي كاهش استرس در زندگي روزانه
حتماً تا به‌حال تشخيص داده‌ايد كه استرس موضوعي شخصي است.
آنچه براي فردي تحمل‌ناپذير و طاقت‌فرساست ممكن است براي ديگري موجب موفقيت شود؛ اما فارغ از اينكه چه عاملي استرس را در فرد ايجاد مي‌كند، هر كسي مي‌تواند ياد بگيرد كه اين فشار را از خود دور سازد.
مقاله زير به روش
هايي براي كاهش استرس پردا‌خته است و سعي مي‌كند ما را براي حفظ آرامش و خونسردي در زندگي آماده‌تر سازد. در اينجا راه‌حل‌هاي غلبه بر ترس و خشم در زندگي روزانه را مرور مي‌كنيم:

خودتان سرنوشت را رقم بزنيد

 

خودتان سرنوشت را رقم بزنيد
يادآوري اين نكته به‌خودتان مي‌تواند به شما كمك كند كه حتي در موقعيت‌هاي فوق‌العاده استرس‌زا، خونسردي خود را حفظ كنيد. سعي نكنيد نقش اول نمايشي غم‌انگيز را بازي كنيد. وقتي مشكلي استرس‌زا پيش مي‌آيد به‌خودتان بگوييد: دنيا به آخر نرسيده! اين كار به شما كمك مي‌كند تا بر اوضاع تسلط يابيد.
 

با ديگران به توافق برسيد
قبول كنيد كه شايد هميشه به چيزي كه مي‌خواهيد نرسيد؛زيرا اين پذيرش استرس را كاهش مي‌دهد.
 

جسور باشيد نه ستيزه‌جو
تفاوت بسياري بين جسارت و ستيزه‌جويي وجود دارد. با اين حال اغلب افراد اين دو را با هم اشتباه مي‌كنند. براي حفظ جسارت نيازي به بالا بردن صدا يا پررويي نيست تفاوت اين دو را از يكديگر تشخيص دهيد و به اين ترتيب از استرس خود بكاهيد.

 براي خود ارزش قائل شويد

اين مهم‌ترين نكته در كنترل استرس است. معنايش اين است كه ياد بگيريد به ديگران اجازه ندهيد كه شما را گول بزنند، تهديد كنند. اگر نمي‌دانيد كه چگونه با اين مشكل روبه‌رو شويد از افرادي كه آنها را تحسين مي‌كنيد، كمك بگيريد. دقت كنيد كه آنها چگونه بر اوضاع تسلط پيدا مي‌كنند و به چه نحو با آنچه شما دشوار مي‌دانيد كنار مي‌آيند.

 صادق و درستكار باشيد
به‌خصوص در مورد احساسات خود بياموزيد از كاه كوه نسازيد. به‌طور مثال اگر با بهترين دوست خود اختلاف‌نظر پيدا كرديد كار را به عصبانيت بيش از حد نكشانيد.
 
جمله خونسرد باش را پيش خودتان تكرار كنيد

وقتي كه احساس ترس يا استرس مي‌كنيد اين جمله را نه با صداي بلندبلكه در ذهن خود تكرار كنيد. چندين بار تكرار اين جمله به‌آرامي واقعاً به شما كمك مي‌كند تا خونسردي خود را حفظ كنيد.
 

كلمه نه را بر زبان آوريد
افرادي كه نمي‌توانند به دوستان و خانواده خود «نه» بگويند، كساني هستند كه به سادگي دچار استرس مي‌شوند زيرا براي خود فرصت يا شرايط مناسب را فراهم نمي‌كنند. آموختن اينكه چگونه پاسخ منفي بدهيد راه بسيار خوبي است براي اينكه به‌خودتان اطمينان
ببخشيد.

 به‌خود فرصت بيشتري بدهيد

مديريت زمان راه‌حلي ضروري در بازي استرس است قبل از اينكه هر شغل مهم يا كار بزرگي را بپذيريد، ببينيد كه چگونه مي‌توانيد براي زماني كه دراختيار داريد به‌نحو احسن برنامه‌ريزي كنيد تا بدون عجله به همه كارهاي خود برسيد.

 استراحت كنيد
يكي از عوامل بسيار مهم براي كاهش استرس رسيدن به آرامش است. راه حل اصلي براي رسيدن به آرامش كامل اين است كه ذهن خود را از هر چيز ديگري خالي كنيد.

تنفس صحيح را فراموش نكنيد
وقتي دچار استرس مي‌شويم، فراموش نكنيم كه به نحو صحيح تنفس كنيم و در چنين حالتي بايد نفس‌هاي عميق بكشيم تا ضربان قلب شدت نيابد و ميزان اكسيژن خون كم نشود و براي نشان دادن عكس‌العمل سريع و مناسب در لحظه‌هاي استرس‌آميز، سه نفس عميق بكشيد و سپس وارد عمل شويد.
 

قبل از درگير شدن صبر كنيد
وقتي كه دچار استرس و عصبانيت هستيد به‌سادگي كنترول خود را از دست مي‌دهيد، به همين دليل قبل از اينكه چيزي بگوييد به آرامي تا شماره 10 بشماريد. اين كار به شما امكان مي‌دهد قبل از حرف زدن فكر كنيد و به اين ترتيب بر موقعيت استرس‌
زا چيره شويد.
 

به كارهاي خود نظم و ترتيب ببخشيد
يكي از دلايل اصلي ايجاد استرس، رعايت نكردن نظم و ترتيب است. درصورتي كه خاطره بدي در ذهنتان باقي مانده آنها را بنويسيد. عادت كنيد كه هر روز هر كاري را كه مجبور به انجام دادن آنها هستيد، يادداشت كنيد. به اين ترتيب آن كارها را فراموش نخواهيد كرد.

 زمان نگراني خود را محدود كنيد
اوقات نگراني خود را محدود كنيد و اين قانون را براي خود بگذاريد كه به هر شكلي فقط 20 دقيقه فكر كنيد اگر بعد از گذشت اين مدت هيچ راه‌حلي پيدا نكرديد به‌خودتان استراحت دهيد و بعداً دوباره به موضوع برگرديد.

 صبح‌ها در باره مشكل خود فكر كنيد
نگراني درباره استرس‌هايتان در طول شب بسيار بد است زيرا اولاً شما خيلي خسته‌تر از آن هستيد كه بتوانيد تفكر درستي داشته باشيد و ثانياً اين افكار شما را بي‌خواب مي‌كند.
تصميم بگيريد كه صبح‌ها مشكل خود را حل كنيد.اگر در طول شب خوابتان نمي‌برد نگراني خود را روي كاغذ بنويسيد و ببينيد كه تا چه اندازه به شما آرامش مي‌دهد.

بيشتر ورزش كنيد

ورزش باعث ترشح مسكن‌هاي طبيعي اندروفين‌ها در بدن مي‌شود كه شما را سرحال مي‌كند و هفته‌اي سه روز ورزش كنيد آن هم به‌مدت 20 دقيقه خستگي و اضطراب را از شما دور مي‌كند.

به حرف‌هاي ديگران گوش دهيد
شايد اين حرف عجيب و غريب به‌نظر برسد اما هيچ‌يك از ما به اندازه كافي به حرف‌هاي ديگران گوش نمي‌كنيم، به همين دليل هميشه اكثر ما دچار سوءتفاهم مي‌شويم. در اين حالت خونسردي خود را حفظ مي‌كنيم و موقعيت را عاقلانه مي‌سنجيم و راه‌حلي مناسب پيدا مي‌كنيم.
به اندازه كافي بخوابيد
هر فرد بايد 8 ساعت در روز بخوابد. اگر بيشتر يا كمتر از اين مقدار بخوابيد نه‌تنها نسبت به تأثيرات استرس حساسيت بيشتري از خود نشان مي‌دهيد بلكه تمام روز دچار تندخويي مي‌شويد.
رژيم غذايي سالمي را در پيش بگيريد
خوردن بيش از حد غذاهايي كه قند زياد و ارزش غذايي اندكي دارند، باعث مي‌شود تا ميزان قند موجود در بدن به سرعت افزايش پيدا كند. بايد اين مقدار قند را كاهش داد و به تعادل درآورد و براي اين كار بايد مقدار زيادي ميوه و سبزي بخوريم.

به‌مدت 2 دقيقه در برابر وحشت خود مقاومت كنيد
اوقاتي هست كه كنترل خود را از دت مي‌دهيد و دچار وحشت مي‌شويد. دو دقيقه به‌خودتان فرصت دهيد ، نفس عميق بكشيد و سپس پيش خودتان بگوييد: من مي‌توانم اين كار را انجام دهم و اگر هم نتوانستم دنيا به آخر نمي‌رسدو زندگي ادامه دارد.


منابع انساني، پايه‌هاي اساسي رشد و تعالي سازمان
مجموعه دستاوردهاي علمي نشان مي‌دهد از ساده‌ترين لوازم گرفته تا پيشرفته‌ترين فناوري‌هاي پيچيده، محصول خلاقيت و نوآوري انديشمنداني بوده كه طي سال‌هاي متمادي بر اساس دانش و ارتقاء فكري انسان خلق شده است. بنابراين پايه اصلي ثروت هر كشور را منابع انساني تشكيل مي‌دهد كه از آن به عنوان عامل اصلي فعال ياد مي‌شود و منابع طبيعي و مادي به عنوان عوامل تبعي ناميده مي‌شوند. با اين شرايط، نقش منابع انساني نه تنها در سطح سازماني بلكه به صورت كلي از سطح يك واحد كوچك اقتصادي تا سطح ملي ارتقا و گسترش پيدا كرده است. عناصر متعددي در الگوي توسعه نقش انسان لحاظ مي‌شود كه جا دارد به برخي عناصر اصلي آن پرداخته شود:

الف: بهره ‌وري
به اين مفهوم كه مردم بايد بتوانند سقف بهره‌وري خود را ارتقا بخشيده و در فرآيند درآمدزايي، اشتغال و كسب درآمد بيشتر مشاركت فعال داشته باشند.

ب: برابري
به اين معنا كه مردم بايد از بخت و شرايط مساوي براي دسترسي به فرصت‌ها برخوردار باشند. موانع موجود از سر راه فرصت‌ها بايد به گونه‌اي برطرف شود كه مجموعه اجزاي نيروي انساني از منابع آن بهره‌مند شوند.

ج: توانمندسازي
به اين معنا كه توسعه و رشد بر اساس دانش‌محوري توسط مردم در جريان فرآيند زندگي آنها شكل گيرد، به گونه‌اي كه اين منابع علمي براي نسل‌هاي بعدي هم قابل ذخيره‌سازي باشد.
 

انواع سازمان‌ها
از آنجا كه نقش راهبردي نيروي انساني در سازمان‌هاي گوناگون متمايز مي‌باشد به منظور تبيين و تشريح اين فرآيند لزوماً بايد به ابعاد و يا نقش ظاهري سازمان‌ها پرداخت كه در اين ميان سازمان‌ها را به دو دسته كلي تقسيم مي‌نماييم:


الف: سازمان‌هاي انتفاعي و صنعتي(غيردولتي)
ب: سازمان‌هاي غيرانتفاعي(دولتي)
سازمان‌هاي انتفاعي و صنعتي به سازمان‌هايي اطلاق مي‌شود كه به منظور كسب درآمد بيشتر شكل گرفته‌اند و اين نوع سازمان‌ها شامل كوچك‌ترين واحد اقتصادي تا شركت‌هاي بزرگ و تجاري مي‌باشد كه راهبرد نيروي انساني آن بر اساس تخصص‌گرايي و يا سرمايه‌گذاري شكل مي‌گيرد و نيروهاي انساني اعم از مدير تا پايين‌ترين رده اداري بر اساس يك تقسيم كار متناسب همكاري مي‌نمايند.
سازمان‌هاي غيرانتفاعي به سازمان‌هايي اطلاق مي‌شود كه ساختار اداري آنها كاملاً دولتي است و تمام نياز آنها به صورت كامل از بودجه عمومي كشور تامين مي‌شود كه مهم‌ترين بحث فرآيند و توسعه نيروي انساني به اين نوع سازمان‌ها برمي‌گردد.
 

سازمان و منابع انساني
بي‌شك مديران و برنامه‌ريزان سازمان‌هايي كه به آينده‌نگري و برنامه‌ريزي درازمدت شهره‌اند از نقش مهم منابع انساني در رشد و توسعه مطلع مي‌باشند. مديران ژرف‌انديش به خوبي مي‌دانند كه سازمان يعني جمعي از كاركنان با روحيات، علايق، افكار، دانش و شرايط فيزيكي متفاوت كه بدون آنها سازمان هرگز وجود خارجي پيدا نمي‌كند. اين تداوم حيات سازماني و بالندگي آن وابسته به زمينه‌هايي چون خلاقيت،

نوآوري و توسعه است كه مي‌تواند منجر به نفوذ روزافزون سازمان در جامعه شود. تحقق چنين شرايطي به علل و عوامل گوناگوني بستگي دارد كه از جمله مهم‌ترين اين عوامل جايگاه و نقش انكارناپذير و ويژه نيروي انساني مي‌باشد بنابراين اگر بهترين راهبردهاي مديريتي و فناوري نوين در سازمان به كار رود، اما سازمان فاقد راهبرد صحيح منابع انساني باشد هرگز محصول و فرآيند مطلوبي در خروجي آن به دست نخواهد آمد. حضور نيروي انساني موفق و كارآمد مستلزم پيش‌شرط‌هايي مي‌باشد كه به اختصار به مهم‌ترين آنها مي‌پردازيم.

الف: جذب
ب: تربيت و آموزش
ج: حفظ و نگهداري

الف: جذب) براي انتخاب و استخدام نيروي انساني جلب توجه برترين‌ها امري ضروري است. بنابراين در يك زمان سالم علاوه بر موضوعاتي همانند منابع مالي، تجهيزات و غيره به نقش نيروي انساني بر اساس دانش‌محوري اهميت فوق‌العاده‌اي داده مي‌شود. در جذب نيرو شرايط را بايد بگونه‌اي فراهم كرد كه افراد با علاقه و افتخار در محل كار خود حضور يابند. در حقيقت سلامت، تعالي، رشد و توسعه سازمان رابطه مستقيمي با شرايط فيزيكي، رواني، تعلق خاطر، امنيت شغلي و تامين مالي نيروي انساني دارد. معمولاً كاركنان سازمان‌هايي كه نيروي انساني خود را بر اساس دانش‌محوري جذب مي‌نمايند در جايگاه اصلي سازمان نقش دارند و آنها به خلاقيتي كه باعث حركت سازمان شود كمك مي‌نمايند. اين دسته از كاركنان خوب تجربه كسب مي‌نمايند توفيق‌گرا هستند و دانش و تجربيات خود را به سطوح پايين‌تر انتقال مي‌دهند و به هر قسمت از سازمان كه جابجا شوند در كوتاه‌ترين زمان ممكن شيوه كار را فرامي‌گيرند.

ب: تربيت و آموزش) در نگرش سازمان‌هاي پيشرفته، آموزش و تربيت نيروي انساني نه تنها هزينه محسوب نمي‌شود بلكه نوعي سرمايه‌گذاري براي آينده تلقي مي‌شود. آموزش و تربيت به عنوان يك ضرورت سازمان را از حالت ايستايي خارج و به سمت پويايي پيش خواهد برد. تلاش براي تربيت افراد با قابليت‌هاي قابل قبول در تمام سطوح سازماني امري انكارناپذير است كه اين مهم سازمان را در رسيدن به اهدافش بسيار ياري و كمك خواهد نمود. اما اگر از اين اصل مهم غفلت شود سازمان به مرور زمان به ورطه نابرابري‌ها و سقوط مي‌افتد و كاركنان به جاي اينكه به بهبود فرآيند كار بينديشند از امكانات آن براي كسب درآمد بيشتر استفاده مي‌‌كنند و از آنجايي كه از دانش و تكنولوژي روز عقب مي‌مانند به مرور زمان نه تنها انگيزه‌هاي كاري خود را از دست داده بلكه از درون هم تهي مي‌گردند كه نهايتاً منجر به نارضايتي مراجعه‌كنندگان شده و برخي مواقع تا از هم پاشيدگي سازمان هم پيش مي‌رود. توانمندسازي كاركنان از جمله اصول بديهي سازمان‌هاي موفق است چنانچه مديرعامل شركت كرايسلر در اين زمينه مي‌گويد: بهترين فرهنگ زماني شما اين است كه كاركنانتان را توانمند سازيد و آموزش دهيد و اين چيزي است كه شما را از ديگران متمايز مي‌سازد و سبب پيشتازي شما در صحنه رقابت مي‌شود.

حفظ و نگهداري نيروي انساني

 

ج: حفظ و نگهداري نيروي انساني) در تئوري و راهبرد منافع ملي، سازماني و حتي فردي اصل حفظ و نگهداري به عنوان نقطه‌اي استراتژيك محسوب مي‌شود. اين مهم در محاوره‌ها و گفت‌وگوهاي اجتماعي نيز بيان مي‌شود كه نگهداري چيزي مهم‌تر از به دست آوردن آن است. حال اگر با اين بينش به حفظ و نگهداري نيروي انساني كارآمد توجه شود بسياري از مشكلات سازمان حل خواهد شد. معمولاً سازمان‌ها و شركت‌ها پس از طي يك فرآيند دشوار و طولاني موفق به جذب و آموزش نيروي انساني ماهر و كارآمد مي‌شوند اما متأسفانه در برخي شرايط قادر به حفظ اين سرمايه نبود و آن را به راحتي از دست مي‌دهند. در شرايط كنوني در بسياري از كشورهاي جهان سوم الگوي استفاده از منابع انساني در ساختارهاي سازماني از جايگاه و ارزش واقعي خود فاصله گرفته و مشاهده مي‌كنيم كه از همه توان نيروهاي انساني اعم از مدير و كارشناس و كاردان در اثر اختلاف سليقه‌هاي جزيي استفاده مطلوب نمي‌شود و در پاره‌اي از شرايط دشوارتر آنان مجبور به ترك سازمان مي‌شوند، حال آنكه سازمان براي هر عنصر انساني خود هزينه گزافي نموده تا بتواند در زمان مقتضي از بازده مطلوب آن برخوردار شود. اين جريان خسارت فراوان پنهاني را از خود بر جاي مي‌گذارد كه نتايج آن در درازمدت هويدا مي‌شود. در حالي كه اين موضوع در كشورهاي پيشرفته و حتي برخي كشورهاي جهان سوم و در يا در حال گذار، از وضعيت به‌مراتب مناسب‌تري برخوردار است. به عنوان مثال در كشور هندوستان به منظور حفظ ثبات و بهره‌مندي مناسب از نيروهاي انساني در مشاغل تخصصي‌شان فقط پست وزرا و نمايندگان به عنوان پست‌هاي سياسي محسوب مي‌شود و احتمال دارد پس از انتخابات دستخوش تغيير شود، اما ديگر بخش‌هاي مديريتي و سازماني صرفاً تخصصي و كارشناسي محسوب مي‌گردد كه جا‌به‌جايي و عزل و نصب نيروي انساني در اين بخش‌ها به جز مواردي كه داراي فسادهاي مالي و اجتماعي باشند بسيار سخت و دشوار است كه اكنون آن هم در قالب يك كميته كارشناسي و با تطبيق شرايط در حفظ منافع ملي صورت مي‌پذيرد.

افزايش بهره‌وري سازمان
مي‌توانيد به كمك اقدامات زير، اقدام به تعريف، سنجش و توسعه بهره‌وري سازماني خود نماييد:
- نمونه‌گيري را بياموزيد و از روش‌هاي آن براي سنجش و طبقه‌بندي كار و همچنين تجزيه و تحليل پيشرفت كارتان استفاده نماييد.
- كاربرد و كارآيي منابع، نيروي انساني، مواد و ماشين‌آلات را تعيين كرده و بسنجيد.
- از شاخصه‌هاي عملكرد در قبال نيروي انساني، مواد و ماشين‌آلات استفاده كنيد.
- يك شاخص جامع عملكرد تعيين نماييد.
- از شيوه‌هايي ساده براي رشد بهره‌وري خود استفاده كنيد.
- يك برنامه افزايش بهره‌وري را براي كاركنان خود تدوين نماييد.
- سعي كنيد تمامي مديران و سرپرستان در تمامي سازمان‌هاي خدماتي و توليدي، از آنچه تدوين و طراحي نموده‌ايد استفاده نمايند.

آيا ايجاد تيم مفيد است؟

كار تيمي ضعيف در مورد اول و چهارم ريشه دارد.
كار بيش از حد و استفاده از زماني نامناسب، نه فقط مي‌تواند از بهره‌وري بكاهد، بلكه بر توانايي كاركنان شما و تمايل آنها براي همكاري با يكديگر تاثير منفي مي‌گذارد.
براي حذف موانعي كه مانع از همكاري كاركنان شده و در عين حال بهره‌وري زماني شما را كاهش مي‌دهند از شيوه‌هاي زير بهره بگيريد:

- استفاده مناسب از منابع براي تحقق يك هدف جمعي
- تدوين اهداف كاري حتي از زبان مربيان غيرفني
- تامين مواد مورد نياز براي ديگر پروژه‌ها
- به حداكثر رساندن تعهد كاركنان
- به حداكثر رساندن شانس موفقيت
- دستيابي سريع به نتايج

 مديريت بهتر منابع اختصاص‌يافته
بدون توجه به شغلي كه داريد نيازمند مديريت صحيح منابع اختصاص‌يافته هستيد. مشكل اصلي در قبال كساني بروز مي‌كند كه مهارت‌هاي مديريتي را آموزش نديده‌اند تا بتوانند به شكلي جامع، كارآمد و اثربخش، منابع در اختيار را مديريت نمايند. برخي روش‌ها براي انجام دادن اين كار عبارتند از:

- كمك به يادگيري سريع‌تر و بهتر مديريت منابع
- كاهش زمان غير كارآمد
- واگذار كردن صحيح مسئوليت‌ها
- پرداختن به مشكلات غيرمنتظره
- پرداختن به مشكلات رايج
- آموزش نحوه استفاده از منابع
متحول كردن سيستم‌هاي ارزشيابي كاركنان
برخي از مزاياي چنين كاري عبارتند از:
- سهولت استفاده از اين سيستم‌ها
- تلفيق داده‌هاي موجود (مثلاً ويژگي‌هاي شغلي) براي ترسيم نمودار عملكرد شغلي
- تعيين ابعاد شغلي بر اساس طبقه‌بندي‌هايي همچون مهارت‌هاي ارتباطي، مهارت‌هاي فني، اطلاعات، آثار فردي، بلند‌پروازي‌هاي شغلي، مهارت‌هاي مديريتي، عوامل انگيزشي، تصميم‌سازي و غيره.
- تقسيم‌بندي‌هاي بيشتر همانند برنامه‌ريزي، سازماندهي، اعطاي اختيارات، كنترل و غيره.
- پيگيري وظايف شغلي كاركنان صف و ستاد.
-
ارزيابي كاركنان در قبال بيش از 600 طبقه‌بندي شغلي و ترسيم نمودارهاي لازم.
- مقايسه عملكرد كاركنان.
- استفاده بيشتر از موضوعاتي همچون برنامه‌ريزي منابع انساني، آموزش و توسعه.
- ايجاد شرايطي مساعد براي مالكان و مديران كسب و كارهاي كوچك و متوسط كه خواهان توسعه كاركنان خود هستند.

 
مقابله با عملكرد ضعيف كاركنان

براي ايجاد تحول و آموزش كارمندان در زماني كه با عملكرد ضعيف شغلي آنها مواجه هستيد، روش‌هاي مختلفي وجود دارد. از جمله اين روش‌ها مي‌توان به استفاده از رويكردي جامع براي تعيين استانداردي در قبال عملكرد كاركنان اشاره كرد. بدين ترتيب مي‌توانيد به پرسش‌هايي پاسخ دهيد كه در قبال افزايش عملكرد كاركنانتان با ‌آنها مواجه هستيد. برخي از اين موضوعات عبارتند از:
- آيا مي‌توان از چنين روشي در قبال كاركناني استفاده كرد كه داراي عملكرد پاييني هستند؟
- براي تبديل افراد داراي عملكرد ضعيف به افرادي داراي عملكرد بالا از چه فرآيندهايي مي‌توان استفاده نمود؟
- وقتي كارمندان با چنين قضاوتي در مورد عملكرد ضعيف خود مواجه مي‌شوند چگونه واكنش نشان مي‌دهند؟

 ارزيابي عملكرد سيستم شما

از رويكرد سيستم‌هاي باز در قبال بخش، سازمان، خدماتي كه ارايه مي‌دهيد كاري كه مسئول آن هستيد و غيره استفاده نماييد تا بتوانيد حوزه‌هاي مدنظر خود را توسعه دهيد.
- مرزي فرضي براي سيستم و محيط خود تعريف نماييد.
- بخش‌هاي مختلف محيط را مشخص سازيد.
- بخش‌هاي مختلف سيستم را مشخص سازيد.
- تعاملات ميان بخش‌هاي مختلف سيستم و محيط را تعيين نماييد.
- روندهاي موجود را در قبال متغيرهاي مدنظر خود تجزيه و تحليل و پيش‌بيني كنيد.
- الگوي سيستم خود را مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد.

 

جهاني شدن
جهاني شدن، همچنان به مسير خود ادامه خواهد داد. مباحث جهاني شدن، به طور روزافزوني، فراتر از بعد اقتصادي آن در كشورها شناخته مي شود. جهاني شدن را "افزايش تكرار و مدت پيوندهاي ميان كشورها تعريف كرده اند كه منجر به تشابه فعاليتهاي افراد، روشها و تكنيكهاي شركتها و سياستهاي دولتها مي شود" (زينكوتا، 2002). يک پرسش كليدي اين است كه آيا مي توان جهاني شدن، پيوندها و ارتباطاتش را يذيرفت و در عين حال از برخي نتايج آن دوري جست؟ به طور مثال، اگر فردي مي خواهد در مورد روابط تجاري بحث كند، آيا مواردي چون حقوق بشر، حفاظت از محيط زيست و مراقبت از فرهنگها را هم بايد در بحث خود جاي دهد؟ همچنين، آيا روابط تجاري باز با كشورهاي خارجي، يك كشور را ملزم به تبعيت كامل از سيستم اقتصاد بازار در داخل مرزهايش مي كند؟ واضح است كه ميان همه اين عوامل، تعاملات دو و چند جانبه اي وجود دارد. پرسش اصلي اين است كه در عصر جهاني شدن، مرز ميان پيوندهاي بين المللي و حاكميت داخلي را كجا بايد رسم كرد؟
در گذشته نيز شركتهاي بزرگ، از همكاريها و مشاركتهاي فرامنطقه اي و بين المللي، براي بهره مند شدن از مزاياي آن، استفاده مي كردند. مزايايي چون، يادگيري، استاندارد كردن و جابجايي نوآوريها موجب شده بود كه شركتهاي بزرگ، به اين مهم، روي آورند؟ هرچند بيشترين تأكيد و تمركز اين شركتهاي چندمليتي، بر ارايه محصولات به صورت محلي بود (گماوات، 2003). در دهه هاي اخير، بسياري از انديشمندان و صاحبنظران و همچنين شركتها، ميان استراتژيهاي جهاني و استراتژي هاي منطقه اي و محلي تمايز قايل مي شوند. استراتژي هاي جهاني، به علت تأكيد و تمركزشان بر تشابهات ميان بازارها، بيش از آن که بر تفاوت ميان بازارها تمركز داشته باشد، منطبق با ويژگيهاي جديد محيط بازرگاني و تجارت در جهان، معرفي و شناسايي مي شود. هرچند که تأكيدي مناسب بر انطباق محصولات و آميخته بازاريابي با مقتضيات هرمنطقه، نيز همچنان مي تواند كليد موفقيت بسياري از شركتها باشد. استراتژي جهاني، علاوه بر ايجاد مزيتهاي استراتژيک، همچنين مي تواند موجب خنثي شدن مزاياي رقبا شود. براي مثال، ممكن است كه مزيتهاي هزينه اي، از طريق صرفه جويي به مقياس حاصل شده از استانداردسازي جهاني و يا به وسيله دسترسي به نيروي كار ارزان، يا مواد اوليه ارزان، حاصل گردد. همچنين، فعاليت در كشورهاي مختلف، باعث افزايش انعطاف پذيري و البته كسب مزاياي رقابتي پايدار ارز شمندي مي شود
.

به نظر مي رسد بسياري از كشورها، تغييراتي در شيوه توزيع درآمد و پاداشها و همچنين سيستمهاي مالياتي داده و به سمت وضح مالياتهاي مستقيم گرايش بيشتري پيدا كرده اند. ظرفيتهاي مازاد ايجاد شده در سرتاسر جهان و فزوني گرفتن عرضه بر تقاضا، نياز به ايجاد تغييراتي ساختاري و محركهاي ترغيب كننده براي ايجاد بازارهاي جديد را، به شدت ايجاد مي كند. مي توان پيش بيني كرد كه، به علت افزايش ميزان رقابت و در پي آن افزايش انحلال شركتها، قوانين و مقررات انحلال شركتها نسبت به وضعيت فعلي آنها ساده تر مي شود.
كشورهاي توسعه يافته، ممكن است ناگزير از تعديل تعهدات ضمني خود در قبال شهروندانشان شوند. در اين كشورها، در پنجاه سال اخير، نظامهايي نانوشته، تولد همراه با سلامت، دوران جواني همراه با آموزش، يک زندگي بزرگسالي همراه با شغل و يک بازنشستگي همراه با آسايش و رفاه و افزون بر اينها، يک محيط آرام و امن را ضمانت كرده است. اين، درحالي است كه كشورهاي درحال توسعه، هيچگاه چنين انتظاراتي براي شهروند ان خود پديد نياورده اند. در دوره اي كه جريان و حركت فناوري، دانش، محصولات و مردم، مرزهاي جغرافيايي و سياسي را كمرنگ و كمرنگتر کرده، ادامه چنين تضمينهايي را با ترديد مواجه مي كند. با وجود اين که بهداشت، راحتي و رفاه در سراسر جهان توسعه پيدا كرده، اما، به نظر مي رسد كه تعديل و در برخي موارد كاهش چنين تضمينهايي در كشورهاي توسعه يافته را بايد پذيرفت. فعاليتهاي حمايتي و پشتيباني، ممكن است هماهنگي و همساني جهاني انتظارات را به تعويق اندازد، اما، نمي تواند حقيقت را حذف كند.
همچنين، در چنين شرايطي، جهاني شدن و پديده شركتهاي جهاني به عنوان نيروهاي قدرتمندي، مي توانند تعييرات مثبت اجتماعي ايجاد كنند. مشاركت و همكاري ميان بخشهاي خصوصي و عمومي، مي تواند محركي حياتي براي بهبود شرايط اقتصادي باشد. بعضي از صاحبنظران عقيده دارند كه همراه با سازمانهاي غير دولتي و مجامع و دولتهاي محلي و كشوري، شركتهاي جهاني، مي توانند زيرساختهاي بازرگاني را ساخته و سعادت و خوشبختي را براي جهان توسعه يافته، به ارمغان آورند (پراهلال و هارت


 احترام به خود
بارها از اين مساله صحبت كرده‌ايم كه مقوله "احترام به خود" براي داشتن يك شخصيت قوي انساني و متعادل، جايگاه بسيار عميق و تعيين‌كننده‌اي دارد. اما به واقع از اين موضوع چه تصوري در ذهن خود داريم؟
آيا اين مقوله تنها يك ذهنيت است يا در عمل، در تنگناهاي مناسبات فردي و اجتماعي رخ نشان مي‌دهد و مي گويد "من" هستم؛ پس، با آرامش و بدون شتابزدگي، اول خوب مي‌بينم و مي‌شنوم و بعد نظرمي‌دهم يا اقدامي مي‌كنم.
چرا كه در چارچوب اين احساس تلاش مي‌كنيم واقع‌بينانه و به دور از تعصب‌ها و احساس‌هاي كاذب گوناگون ريشه‌دار و لحظه‌اي؛ ببينيم، بينديشيم و رفتاركنيم تا در ارتباطات ميان فردي و اجتماعي خود موفق شويم به يك احترام متقابل واقعي دست يابيم.
آيا اين مقوله از جنس فكر و شناخت است يا احساس و يا حاصل تلفيق و كشاكش اين دو. قطعا سرمنشا هراحساسي، همان تجربه‌هاي عيني و ذهني است. بخصوص آنچه در كوچه، پس كوچه‌هاي باريك و گاه تيره و تار دوران كودكي اتفاق افتاده است و در پستوخانه ذهن ما بدجوري جا خوش كرده است كه خيلي به سختي مي‌توان نقشش را كم رنگ كرد.
احساس‌هايي كه برآمده از همين تجربه‌هاست كه باعث مي‌شود بسياري اوقات واقعيت‌ها را نه تنها مخدوش بلكه گاهي اساسا واژگونه ببينيم.
درحالي كه مقوله "احترام به خود" اگر در دوران كودكي در يك بستر تربيتي سالم، شكل گرفته باشد به فرد كمك خواهد كرد كه در آينده از آسيب‌پذيري هيجاني و در برابر استرس‌هاي مختلف مصون باشد.
زيرا وقتي كودك اجازه پيدا مي‌كند " من" خود را به صورت مستقل از مادر گسترش و شكل دهد؛ ضمن كسب توانايي برقراري رابطه با ديگران ، احساس ايمني و اعتماد بنيادين را تجربه مي‌كند كه بعدها مي‌تواند در كليه مراحل زندگي او را حمايت كند.
روانپزشكان معتقدند احترام به خود، برمي‌گردد به ارزشي كه فرد براي خود قايل است. هرچقدر اين ارزش‌ قوي‌تر و پخته‌تر باشد اين احساس نيزدر سطح بالاتر و به طور فراگيرتري شخصيت فرد را دربرمي‌گيرد.
به اين ترتيب آنچه افراد از خودشان تعريف و تصور مي‌كنند بر انگيزه‌ها، نگرش‌ها و رفتارشان در سراسر زندگي تاثيرمي‌گذارد.
احساس بي‌هويتي، نبود اعتماد به نفس و استقلال شخصيت، نكوهش‌هاي دائمي خود و ديگران و سوئ‌ظن هاي مزمن و دامنه دار مي‌توانند به احساس احترام به فرد، آسيب جدي برسانند. قدرت مخرب نبود اين احساس به كونه‌اي است كه همه ابعاد ارتباطي و حياتي انسان؛ جسم، فكر و روان را تحت تاثير قرارمي‌دهد.
احساس احترام به خود در سطح پايين معمولا با گروهي از مشكلات ديگر مثل ضعف دانش و اطلاعات، عدم موفقيت در انجام وظايف، ضعف در اتباطات خويشاوندي و دوستانه، خشونت و اختلالات عاطفي مثل افسردگي و خودكشي همراه است.
پذيرش خود و رسيدن به يك چشم‌انداز مثبت در زندگي با رشد مقوله احترام به خود به صورت سالم، ارتباط پيدا مي‌كند.افرادي كه به خودشان و توانايي‌هايشان اعتقاد دارند عموما بيشتر از اين احساس برخوردارند كه در نهايت تمايل به شاد‌زيستن و هيجانات مثبت را در آنها گسترش مي‌دهد.
راه‌هاي ديگري كه افراد مي‌توانند براي رشد احساس احترام به خود، در پيش گيرند اين موارد است:
-‌ شناختن ويژگي‌هاي مثبت خود
- تشخيص موارد و محدوده‌هاي بسيار موفقيت‌آميز
- برنامه‌ريزي براي حمايت از دوستان و خويشاوندان
- تمركز بر فضيلت‌ها و توانايي‌هاي خود و نه، ماندن و غرق شدن در ناتوانايي‌ها و واماندگي‌ها
- عدم اندازه‌گيري و تعريف ويژگي‌هاي خود با استانداردهاي ديگران
- پذيرش برخي ريسك‌ها و خطرها براي دستيابي به موفقيت
- فراگيري هدف‌گذاري واقع‌گرايانه
به اضافه اين‌كه، افراد مي‌توانند از طريق مشورت با روانپزشكان، روش‌هاي رشد احساس احترام به خود را فراگيرند.
روانشناسان براين باورند احترام به خود سالم، فرد را به يك نوع آسايش عاطفي مي‌رساند كه براي درك هد‌ ف‌هاي زندگي‌اش بسيار مفيد است. اين آسايش عاطفي با عوامل زير ارتباط دارند:
- اطمينان و اعتقاد به خوب‌بودن ديگران و پذيرش ويژگي‌هاي مثبت آنان
- تغذيه مداوم خود از طريق تقويت اجزاي تشكيل‌دهنده مقوله اعتماد‌به نفس
- توجه به اهميت استقلال شخصيت و قدرت تصميم گيري
- رسيدن به يك احساس منحصر به فرد از خود
- توانايي ايجاد ارتباط نزديك و صميمي با ديگران
بي‌ترديد همه، فقدان احترام به نفس را در شرايط خاص و مهم زندگي خود- كه شايد بيش از ساير زمانها به آن نياز دارند را- تجربه مي‌كنند؛ مثل دوران بلوغ. اما مسئله مهم اين است كه چگونگي غلبه براين نياز را بياموزيم.
قطعا همه مي‌دانيم مجموعه عوامل گوناگوني اين احساس را درما ايجاد مي‌كنند: محيط، انتظارات و تجربيات شخصي و اجتماعي. براي مثال، پژوهش‌هاي اخير نشان مي‌دهد كه بدرفتاري‌هاي زباني و بياني، در دوران كودكي اثر منفي زيادي براحساس احترام به خود افراد مي‌گذارد كه تا دوران بزرگسالي ادامه مي‌يابد.
نكته مهمي كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه ضرورتا نبايد اين نوع انتقادها و بدرفتاري‌ها از سوي ديگران انجام شود تا نتايج ناگوار آن نمود يابد بلكه اساسا انتقاد و نكوهش مداوم به هرصورتي، مي‌تواند به احساس "احترام به خود" شخص ضرربرساند.
بعضي افراد، از شكاكي و سوئ‌ظن نسبت به خود رنج مي‌برند و همواره دربرخورد با هرمسئله‌اي دنبال پيداكردن اشتباه و خطاي خود هستند. اين نگرش به طور طبيعي به احساس احتام به خود آنها به طور جدي آسيب مي‌رساند.
پژوهشگران مسايل اجتماعي مي‌گويند پيام‌هاي تبليغاتي ازجمله عوامل محيطي است كه مي تواند اين احساس را مخدوش كند. براي مثال، آن گروه از پيام‌هاي رسانه‌ها كه اغلب لاغري بيش از اندازه را توصيه مي كنند مي‌تواند اثر منفي براحساس احترام به نفس زنان داشته باشد.
اين پيام‌ها دختران و زنان را دچار اين وسواس و اعتقاد منفي مي‌كند كه حتما يك مورد نادرست كه نياز به تغيير دارد در بدن آنها هست. در نتيجه، آنها ممكن است به سختي بتوانند در رژيم غذايي‌شان براي رسيدن به آن اندازه ايده‌آل موفق شوند. همچنين اين نگرش مي‌تواند خطر رشد اختلالات غذايي را براي آنها درپي داشته باشد.
بنابراين احساس احترام به خود ضعيف مي‌تواند تخريب كننده باشد زيرا برجسم، فكر و روان فرد تاثيرمي‌گذارد. گاهي اوقات تحمل اين عوارض مي‌تواند خيلي سخت باشد. دربسياري موارد، متاسفانه چنين افرادي به جاي كمك گرفتن از دوستان يا ساير منابع حمايتي مثل مشورت با متخصص، هماهنگ با احترام به خود ضعيف‌شان، رفتار مخرب و نادرست از خود نشان دهند.

 

 

 

عتبار و بدنامي: آسان يا سخت؟
 جمع كردن آبرو و خوشنامي زمان مي‌برد، شهرت و اعتبار چيزي نيست كه يك شبه به دست آيد.
بسياري همه وقت خود را صرف حرف زدن بيهوده مي‌كنند، اما اگر دهانمان را ببنديم و بيشتر عمل كنيم موفق‌تر خواهيم بود. شهرت و نيك‌نامي وقتي به دست مي‌آيد كه درست و به جا حرف بزنيم و به حرف‌هايمان عمل كنيم.
حال ممكن است بپرسيد چه اعمالي براي ما آبرو و اعتبار مي‌آورد. شما بايد كارهايي را انجام دهيد كه تاثير مثبت روي ديگران بگذارد. البته لازم نيست كه حتما كارهايي بزرگ انجام دهيد، انجام پيوسته كارهاي خوب هر چند هم كوچك به شما در اين زمينه كمك مي‌كند.
اما از سوي ديگر، بدنامي آسان به دست مي‌آيد، فرض كنيد شما كارخانه داري هستيد كه خيلي وقت است براي به دست آوردن آن آبرو و اعتبار زحمت مي‌كشيد. كار مي‌كنيد و 20 سال بهترين قيمت‌ها را به مشتريان خود داده‌ايد.همه چيز عالي پيش مي‌رود.
در واقع شما به داشتن بهترين بخش توليدي در كل ناحيه زبانزد هستيد تا زماني كه همه عمده‌فروشان را مجبور مي‌كنيد كه قيمت بهتري ارائه دهند در حالي كه محصولتان هم ديگر به خوبي گذشته نيست. اما سودتان بالا ست و شما خوشحال هستيد. مشتريان پيوسته شكايت دارند، اما شما گوش نمي‌دهيد، تنها چيزي كه متوجه مي‌شويد اين است كه در تجارت غرق شده‌ايد و چهره‌هاي آشناي سابق را ديگر نمي‌بينيد.
چه اتفاقي افتاده است؟ شما ديگر آن فرد سابق نيستيد به عبارت ديگر از مسير اصلي‌تان منحرف شده‌ايد و چند وقتي مي‌شود كه ديگر اعتبار و خوشنامي‌سابق را از دست داده‌ايد؟بدنامي برخلاف آبرو يك شبه به دست مي‌آيد؟
آبرو و اعتبار به آساني از دست مي‌رود. با چند نفر تا به حال برخورد كرده‌ايد كه پس از سال‌ها آبروداري يك دفعه با يك اشتباه همه را به باد داده باشند؟ ممكن است يك عمر طول بكشد تا بتوان آبرو جمع كرد،اما فقط يك اشتباه كافي است تا آن آبرو، خوشنامي را نابود كند.
مردم به شما برچسب مي‌زنند. چيزي كه بايد در مورد اعتبار و آبرو بدانيد اين است كه وقتي شروع به جمع كردن اعتبار و آبرو مي‌كنيد، چه خوشنام باشيد و چه بدنام ديگران به شما نمره مي‌دهند. اگر فرد خوشنامي باشيد،مي‌توانيد با انجام كارهاي بد، آن را به آساني از دست بدهيد.
مردم ممكن‌است فكر كنند كه از مسيرتان منحرف شده يا اشتباه كرده‌ايد و تصور خواهند كرد كه موقتي بوده است، اما مشكل زماني است كه اين اشتباه يا كار بد زود اتفاق بيفتد و بعد از آن اشتباه هر چقدر هم كه كارهاي خوب بكنيد ديگر كسي نظر خوبي در موردتان نخواهد داشت.
آبرو و اعتبار نه تنها روي زندگي خصوصي شما تاثير منفي مي‌گذارد بلكه كار و كسب شما را نيز خراب مي‌كند. مردم معمولا با كساني وارد تجارت و كار مي‌شوند كه اعتبار و نامي نيك داشته باشند.
فرض نمي‌كند كه شغلتان چه باشد هر چه كه باشد براي رابطه با افراد نيازمند داشتن اعتبار هستيد.يادتان باشد بدنامي خيلي زود همه جا پخش مي‌شود،مردم خيلي زود بعد از شنيدن يك چيز به ديگران برچسب مي‌زنند.
پس خودتان را گول نزنيد و تصور نكنيد كه اشتباهات و خطاهايتان را كسي نخواهد فهميد چون ماه هيچ وقت پشت ابر نمي‌ماند و همه چيز خيلي زود برملا خواهد شد. از ياد نبريم، راهي آسان براي اندازه گرفتن ميزان اعتبار و آبروي افراد، آزمايش ضمانت است.
به اين صورت كه اگر بايد كسي را ضمانت كنيد، آيا اين كار را بدون بررسي و بي احتياط انجام مي‌دهيد؟ براي مثال دوستان نزديكمان كساني هستند كه ما بلافاصله به آنها راي اعتماد و دوستي داده و تضمينشان مي‌كنيم. اگر شما نمي‌توانيد كسي را تضمين كنيد، به اين معنا است كه زياد به او اعتماد نداريد.

 

موفقيت

رسیدن به موفقیت، قدرت و هر چیز خوب دیگری در این دنیا آرزوی مشترک بیشتر انسان‌هاست ولی با این حال هنوز اکثریت انسان‌ها از وضعیت مالی، فکری و روحی مناسبی برخوردار نیستند.
در دنیایی که ما انسان‌ها در آن زندگی می‌کنیم فرصت‌های زیادی برای رسیدن به موفقیت وجود دارد ولی متاسفانه کمتر کسی می‌تواند از این فرصت‌ها به نفع خود استفاده کند. متاسفانه انسان‌ها بیشتر در رویای رسیدن به موفقیت زندگی می‌کنند تا اینکه بخواهند برای رسیدن به آن تلاشی از خود نشان دهند. حقیقتی که هر انسانی در راه رسیدن به موفقیت باید همواره به آن توجه کند این است که نه کسی شانسی و از روی اتفاق به موفقیت می‌رسد و نه کسی به همین صورت موفقیت‌های خود را از دست می‌دهد. این موضوع بیانگر این مطلب است که رسیدن به موفقیت خود مراحلی دارد و فقط کسانی که از این موضوع باخبرند که می‌توانند امیدوار به دستیابی به آن باشند.

● افکار، همه چیز شماست
با کمی مطالعه و تحقیق در زندگی بیشتر انسان‌های موفق جهان به این نتیجه می‌رسیم که پشتکار داشتن و سختکوش بودن ویژگی مشترک تمام انسان‌های موفقی است که تا به حال روی کره زمین زندگی کرده و می‌کنند. اگر به زندگی بیشتر انسان‌های موفق جهان نگاهی بیندازید به این نتیجه می‌رسید که بیشتر آنها در ابتدا به اشخاصی خانه به دوش شبیه بوده‌اند اما در عین حال افکاری سلاطین گونه داشته‌اند!
بنابراین اگر شما هم می‌خواهید به موفقیت برسید (بسته به اینکه موفقیت برای شما چه مفهومی دارد) باید جنس ذهنیت شما از افکار مثبت و امید به آینده باشد تا شما بتوانید با اشتیاق و طراحی برنامه‌ای مناسب برای رسیدن به آن تلاش کنید.


● همه از صفر شروع کرده‌اند
با این حال، ممکن است این ذهنیت در شما ایجاد شده باشد که حتی با وجود اینکه ذهنیتی مثبت دارید ولی به علت کمبود منابع و امکانات لازم نمی‌توانید به اهداف خود برسید. فراموش نکنید که تمام انسان‌های موفق هم در ابتدای کار وضعیتی مانند شما داشتند ولی با این حال توانستند با تلاش بیش از حد و داشتن افکار و برنامه‌ای مناسب به اهداف خود برسند. اصولا انسانی که در ذهن خود هدف قاطعی دارد و می خواهد به آن برسد هیچ‌وقت به محدودیت‌ها فکر نمی‌کند.
تنها منبعی که انسان‌های موفق از آن بهره می‌برند ذهن است.
این افراد، از آنجایی که می‌دانند مغز انسان با افکار او دوست می‌شود، همیشه بهترین افکار را برای دوستی با ذهن خود انتخاب می‌کنند. اگر شما به خود به چشم یک انسان موفق نگاه کنید ذهنتان نیروی درونی شما را برای رسیدن به وضعیتی که دوست می‌دارید هماهنگ می‌کند اما اگر افکار و تصورات شما علیه خودتان باشد حتی اگر از منابع خوبی نیز برخوردار باشید به‌زودی همه چیز را از دست خواهید داد. متاسفانه بسیاری از انسان‌ها فکر می‌کنند که محدودیت، معیار سنجش انسان‌هاست، در حالی که معیار حقیقی سنجش انسان‌ها، افکاریست که آنها در سر دارند.


● هیچ‌وقت نگویید دیر شده
وقتی صحبت از رسیدن به موفقیت است و انسانی از انسان دیگری دعوت می‌کند تا برای رسیدن به هدفی تلاش کند، معمولا این گونه پاسخ می‌شنود که دیگر دیر شده است. عبارت «دیگر دیر شده» جواب انسان‌هایی است که ارباب ذهن خود نیستند.
کسی که ارباب ذهن خود باشد هیچ‌وقت به کمبود منابع، پیری یا... فکر نمی‌کند بلکه به این فکر می‌کند که از کدام راه باید برای رسیدن به موفقیت استفاده کند. کسی که ارباب ذهن خود نباشد حتی اگر تلاش شبانه‌روزی برای رسیدن به موفقیت داشته باشد هیچ‌وقت به خواسته خود نمی‌رسد. اگر کسی می‌خواهد به موفقیت برسد باید تلاشی توأم با ایمان به پیروزی داشته باشد.
در کنار این موارد اگر شما بدانید که چه می‌خواهید و در پی چه چیزی هستید می‌توانید در هر وضعیتی به موفقیت برسید. فراموش نکنید که هرگز بدون زحمت چیزی عاید شما نمی‌شود.
برای رسیدن به موفقیت باید بهای آن را بپردازید، هرچند که این هزینه در مقایسه با آنچه که به دست می‌آورید بسیار ناچیز است.


● از همین امروز شروع کنید
برای رسیدن به موفقیت باید از همین امروز شروع کنید و قدر تک‌تک لحظات و کوچکترین فرصت‌های زندگی را بدانید. کسانی که برای رسیدن به موفقیت منتظر لحظات جادویی می‌مانند هیچ‌وقت به آن نمی‌رسند. فراموش نکنید که فرصت‌ها همیشه در جامه مبدل (گرفتاری یا شکست) به سراغ انسان‌ها می‌آیند. پس فراموش نکنید که هر وقت در زندگی با مشکلی روبه‌رو شدید با چشمان باز به اطراف نگاه کنید تا بتوانید موفقیتی که در نزدیکی شما پنهان شده است را پیدا کنید. یک ضرب‌المثل ایتالیایی می‌گوید: «کسی که منتظر زمان می‌ماند، آن را از دست می‌دهد.» برای رسیدن به چیزی منتظر آمدن آن نمانید، به سمت آن بروید. با چشمان باز خود مراقب تک‌تک لحظاتی باشید که به سادگی از کنار شما می‌گذرند.


● اگر اراده‌ای باشد، راهی وجود دارد
برای رسیدن به موفقیت باید به تلاش خود بیفزایید. این مهم نیست که شما در چه سن و سالی هستید. تفکر مسموم «دیگر دیر شده» را از خود دور کنید تا به شما ثابت شود برای کسی که اراده‌ای در خود می‌بیند همواره راهی وجود دارد. تلاش و برنامه مناسب تنها چیزهایی هستند که شما به آنها نیاز دارید. همواره به خود یادآوری کنید که موفقیت از آن کسانی است که ذهنیت موفق دارند و شکست از آن کسانی است که بی‌تفاوت اجازه می‌دهند ذهنیت شکست در آنها نفوذ کند. یکی از ویژگی‌های مثبت استفاده از این تفکر این است که وقتی به آن تسلط پیدا می‌کنید و دائما از آن استفاده می‌کنید، بی‌اراده خود را در مسیر رسیدن به موفقیت در حال حرکت می‌بینید. در این هنگام است که شما موفقیت را با تمام وجود در آغوش می‌گیرد و از این موضع تعجب می‌کنید که در این چند سال کجا بوده است!


هیچ‌وقت گول احساسات خود را نخورید
روزی شاگردی به دیدن استاد خود می‌رود و به او می‌گوید قدرت تمرکز حواس ندارم و نمی‌توانم کارهایم را درست انجام دهم. استاد در جواب شاگردش به او می‌گوید: می‌گذرد، هیچ وقت به اکنون توجه نکن و به تلاش ادامه بده. همان‌طور که قبلا اشاره شد، رسیدن به موفقیت از روی شانس و اقبال نیست و همواره نیاز به تلاش دارد. در حقیقت زمانی که به آن رسیده‌ایم باید برای حفظ آن تلاش کنیم وگرنه به‌زودی آن را از دست می‌دهیم.

ترسيم زندگي آينده‌
آرزو مي‌كنيم، آرزوهاي كوچك وبزرگ.آرزوهايي كه گاه رنگ خيال مي‌گيرند.
آرزو كردن را از كودكي آموختيم. جلوي در مغازه به پهناي صورتمان اشك مي‌ريختيم و آرزو مي‌كرديم كه ‌اي‌كاش پدر و مادرمان اين اسباب‌بازي را برايمان بخرند. وقتي كوچك بوديم بسيار آرزو مي‌كرديم و زودتر از آنچه فكر كنيم از خيرش مي‌گذشتيم و سراغ آرزوي ديگري مي‌رفتيم.در كودكي مي‌دانستيم كه راه دستيابي به آرزوهاي كوچك مان، گريه كردن است حال آنكه اكنون نمي‌دانيم از كدام راه برويم تا به آرزوهايمان برسيم.
برخي مي‌گويند، زماني يك مژه از پلك افتاد، كسي چيزي نگويد تا يك آرزو كنيم و حدس بزنيم مژه زير كدام چشم مان افتاده است.اگر درست گفته باشيم آرزويمان بر آورده مي‌شود در غيراين صورت آرزويمان بر باد رفته است. عده‌اي نيز مي‌گويندكه آرزو بر جوانان عيب نيست. اما اينكه گول مي‌خوريم و مدام آرزو مي‌كنيم پيامدهاي خاص خودش را دارد.
در واقع آرزو مي‌كنيم اما زماني كه بر آورده نمي‌شود ايراد را در آرزوهاي خود نمي‌يابيم و شديدا مايوس مي‌شويم. غافل از اين امر كه آرزو كردن فوت و فن خاص خودش را دارد و مانند هر چه در اين جهان هست، حساب و كتاب دارد.
اما يك سؤال پيش مي‌آيد و آن اين است كه اين آرزو كردن چيست كه آدم‌هاي روزگار بر سر آن سر و دست مي‌شكنند ؟ اين آرزوها چه ربطي دارد به مژه چشم تا برآورده شود يعني واقعا مي‌توان آرزوهايي به اين بزرگي و سنگيني را با مژه‌اي به اين كوچكي تضمين كرد. راستي شما چطور آرزو مي‌كنيد؟
آيا در راه رسيدن و نرسيدن، دلواپس آرزو هايتان مي‌شويد؟ يا اينكه به‌خود مي‌گوييد، آرزوهايتان دچار تقدير سرنوشت شده‌اند و مي‌گوييد كه قضاو قدر جلوي آنها را گرفته‌اند تا بر آورده نشوند. چه بسا نمي‌دانيد شايد اگر بر آورده شوند روزگارتان سياه‌تر از پر كلاغ ‌شود.

گاهي آنقدر دنبال آرزوهايتان مي‌دويد كه يادتان مي‌رود، زندگي مثل يك ديكته پرغلط است مي‌نويسي و پاك مي‌كني. غافل از اينكه يك روز اعلام مي‌كنند: وقت تمام شد! ورقه‌ها بالا...... يا كه نه آرزوهاي بزرگي مي‌كنيد و يادتان مي‌رود آرزو‌هاي بزرگ آنقدر بايد مقاوم باشند تا تيشه سخت روز گار آنها را از پاي در نياورد!

آيا شما نيز آرزو مي‌كنيد و تا زماني كه بر آورده نشود مي‌ايستيد و فقط به آرزويتان با نگاه مظلومانه‌اي مي‌نگريد ؟ شما نيز هنوز در پيچ و خم آرزوها متوجه نشده‌ايد كه سقف آرزوهايتان را در چه حدي تعيين كنيد؟ آيا آنقدر آرزوهايتان بزرگ است كه حتي جرات بر زبان آوردن آن را نيز نداريد ؟ كه راستي آرزو چيست و چه

آرزويي بكنيم تا بر آورده شود؟
آرزو شايد آن چيزي كه در سخت‌تر ين موقعيت ها فكر رسيدن به آن را در ذهن پرورش مي‌دهيم و آنقدر به آن توجه مي‌كنيم تا در همين لحظه، همين حال آن را بيابيم. حتي اگر يافتنش سخت باشد. حال با تمام هيجاني كه آرزو كردن دارد، چه آرزويي بكنيم كه وقتي به آن رسيديم آنقدر خسته نباشيم كه آرزويمان همه شورو شعف خود را از دست داده باشد.
از دوستي شنيدم كه مي‌گفت: هر روز آرزو مي‌كردم. آرزو هايم را مي‌گفتم و مي‌نوشتم فكر مي‌كردم فقط بايد آرزو كنم.آرزو مي‌كردم يكي پس از ديگري، جوري كه آرزوهايم روي هم انباشته شده بود. آرزوهاي اولم شاكي شده بودند و مي‌گفتند از خير ما بگذر ما كه برآورده نمي‌شويم پس آرزوهايت را پس بگير تا ما رها شويم.
اول فكر مي‌كردم آرزوهايم خسيس هستند و خودشان نمي‌خواهند بر آورده شوند تا از قيد و بند من رهايي يابند، اما نه گويي اشتباه مي‌كردم، آرزوهايم از زير كار در برو نبودند.اين من بودم كه آرزوهاي بزرگي مي‌كردم اما تلاش‌هاي كوچكي.مي توانم بگويم اصلا تلاش نمي‌كردم. در واقع من تلاشي نكرده بودم فقط آرزوهايم هر روز مرتفع‌تر مي‌شد و تلاش‌هايم روي زمين مانده بود.
فكر كنم دچار خواب غفلت شده بودم چراكه آرزوهايم هر روز بزرگ‌تر مي‌شد و من در غفلت خويش غرق بودم.فكر مي‌كردم اگر مدام آرزوهايم را تكرار كنم و دست به هيچ تلاشي نزنم حتما برآورده خواهد شد، اما اشتباه مي‌كردم.
در واقع نه تنها من بلكه همه آدم ها بايد سقف آرزوهايشان را تعيين كنند تا بتوانند چراغي به آن آويزان كنند و فراموش نكنند آرزوي هر شخصي وظيفه هدايت او را به‌عهده دارد و راه رسيدن به آرزو‌ها اين است كه به جاي متكي بودن به شانس و اقبال براي رسيدن به آن برنامه‌ريزي كنيم.
چه بسا اگر براي آرزوهايمان در زندگي برنامه‌ريزي كنيم، هدفي مي‌شود كه آينده مان را رقم مي‌زند و اگر درست آرزو كرده باشيم زندگي مان شيرين خواهد شد. به قول آنتوني رابينز آرزو ريشه حيات ماست، اگرچه اين ريشه حيات، ما را به‌تدريج مي‌سوزاند ولي همين ريشه مايه زندگي است.
از همين امروز تصوير زندگي آينده‌مان را فوق‌العاده ترسيم كنيم. ريشه حياتمان را زيبا آبياري كنيم. به‌خودمان قول دهيم آرزوهايي كنيم كه تا حدودي براي دست يافتن آنها مطمئن باشيم و نگذاريم ياس و نااميدي آنها را آبياري كند.

ضعف سلامت سـازمانی
از جمله نشانه های ضعف سلامت سـازمانی را می توان مواردي کليدي را به شرح زیر بیان نمود:
1 - كاهش سودمندی و منفعت سازمان
2 - افزايش غيبت كاركنان
3 - فقدان كانال هاي ارتباطي باز
4 - اتخاذ همه تصميمات در سطوح عالی سازمان
5 - فقدان تعهد كاركنان نسبت به سازمان
6 - وجود سطوح پاييني از روحيه و انگيزش در كاركنان
7 - ناديده انگاشتن اعتبار سازمان توسط كاركنان
8 - وجود رفتارهای غيراخلاقي در سازمان
9 - اهداف نامنظم و دسته بندی نشده
10 - فقدان دوستان مجرب و يا اطمينان برای كاركنان در سازمان
11 - فقدان برنامه های آموزشی و توسعه ای
12 - فقدان اعتماد بين كاركنان سازمان.

 عوامل موفقیت زا در روابط شغلی خانوادگی
برای کمک به تعیین مرزها و نقش ها، مجموعه ای از قوانین مدیریتی برای آن سه نفر، به عنوان اعضای هیات مدیره، تعیین شد که مشخص می کرد پسر خانواده، به عنوان مدیر عامل در چه مواردی می تواند مختارانه عمل کند و در چه مواردی باید نظر هیات مدیره را در تصمیمات دخالت دهد.
برقراری مرزهایی شفاف و واضح بین کارکنان، اعضای خانواده، پدر و مادر و خواهر و برادر مسیر تصمیم گیری صحیح و حرفه ای ما را هموار و آسان می کند. رابرت فورست شاعر امریکایی می گوید؛ «پرچین های نیکو، همسایگان خوب را در پی دارد.» در کسب و کارهای خانوادگی اعضای یک خانواده، مالک و مدیر کسب و کار نیز هستند، ایفای نقش در سه قالب مدیر، مالک و عضوی از خانواده به طور ثمربخش در گرو شناخت تمایز و مرزبندی بین این نقش ها است. مرز یا محدوده، نقطه اتمام یک چیز و شروع چیزی دیگر است.

در نظر بگیرید خانواده ای متشکل از پدر، مادر و پسر مشغول غذا خوردن هستند. ارتباط آنها با هم، ارتباطی غیررسمی، همراه با تفنن و شوخی است. حال اینگونه فرض کنید که این سه نفر به عنوان سهامداران یک کسب و کار نگران سلامتی و ثمربخشی کسب و کار هستند، حال شرایط چه تغییری می کند؟ در چنین موقعیتی، آنها در وهله اول نه پدر، مادر و پسر بلکه سه شریک با منافع و سهمی مساوی هستند. موضوع را کمی پیچیده تر می کنیم، فرض کنید پدر و مادر با حفظ مالکیت خود، اخیراً از فعالیت در اداره سازمانی که تاسیس کرده اند کناره گرفته و پسر خود را به عنوان مدیر عامل منصوب کرده اند.

در این حالت آیا پدر و مادر اجازه دارند پسرشان را در جریان فعالیت شغلی امر و نهی کنند؟ بدین ترتیب، سرمایه گذاری عاطفی و ارتباطات عاطفی آنها با پسر که هنوز به وی به عنوان مردی جوان و وابسته می نگرند وارد جریانات کسب و کار می شود. مسلماً این جریان های عاطفی موجب سردرگمی کارمندان، شکست تصمیمات منطقی و سرکوب کردن نوآوری های لازم خواهد شد.من اخیراً با چنین خانواده ای کار کرده ام.

هنگام صحبت کردن، آنها نمی دانستند که از چه جایگاهی و در قالب چه نقشی گفت وگو می کنند. والدین تلاش می کردند که پدر و مادری دلسوز باشند و از طرفی، پسر سعی داشت که به عنوان مدیرعامل کسب و کار والدینش را از خود خشنود سازد. به عنوان موسسان کسب و کار، پدر و مادر احساس می کردند که می توانند آزادانه وارد محیط کار شده و به کارمندان امر و نهی کرده و پیشنهادات خود را ارائه دهند و کارمندان نمی دانستند که چگونه باید نسبت به خواسته های آنها عکس العمل نشان دهند.
این یکی از بهترین نمونه هایی است که نشان می دهد نابسامانی و اختلال مرزبندی ها چگونه می تواند باعث نابسامانی و حتی فلج شدن یک کسب و کار خانوادگی شود. این سه نفر در یک فرآیند آموزشی آموختند که با رعایت چند اصل اساسی، به ایجاد مرزبندی های شفاف و حفظ آن بپردازند. در جلسات گفت وگو، باید معین می کردند که از کدام جایگاه صحبت می کنند؛ جایگاه مالک، پدر، مادر، پسر یا مدیر.

همچنین ملزم شدند که حیطه کاری هر نقش را به وضوح مشخص کنند. در حقیقت، مدیریت تنها بر عهده پسر خانواده بود و پسر خانواده می بایست از اختیار کافی برای فعالیت به عنوان مدیرعامل برخوردار شده و دیگران حق نداشتند تفکرات خود را به تصمیمات وی ترجیح دهند. البته مالکان کسب و کار از این حق برخوردار بودند که مدیر عامل را عزل و نصب کنند، در چنین حالتی فعالیت آنها به عنوان مالک موجه می نمود. پدر و مادر می بایست به پسر خود نه به عنوان یک بچه نیازمند به راهنمایی، بلکه به عنوان مدیری جوان و سهامداری برابر در کسب و کارشان، توجه کنند و البته به عنوان پدر و مادر آنها می توانستند تصمیم بگیرند که سهام متعلق به خود را به فرزند خود یا هر شخص دیگری واگذار کنند.

 

 

تعیین مرزبندی
برای کمک به تعیین مرزها و نقش ها، مجموعه ای از قوانین مدیریتی برای آن سه نفر، به عنوان اعضای هیات مدیره، تعیین شد که مشخص می کرد پسر خانواده، به عنوان مدیر عامل در چه مواردی می تواند مختارانه عمل کند و در چه مواردی باید نظر هیات مدیره را در تصمیمات دخالت دهد. همچنین محدودیت هایی برای فعالیت های اعضای هیات مدیره مشخص شد، برای مثال آنها نمی توانستند بدون اطلاع پسرشان با کارمندان گفت وگو کنند و تصمیمات وی را نادیده گرفته و نظر شخصی خود را به کارمندان تحمیل کنند.
هدف یک مرزبندی موفق در کسب و کار خانوادگی، تعیین شفاف نقش ها، انتظارات، اختیارات و رفتارهای اعضای خانواده است در آن هنگام که ایشان در نقش های مختلف ظاهر می شوند. هرچند بیان این مطلب که ملاحظات خانوادگی نباید در کسب و کار تاثیرگذار باشد، بسیار ساده است اما واقعیت چیز دیگری است و خانواده ای که بخواهد کسب و کار را نسبت به خانواده در اولویت اول قرار دهد، می بایست در ذهن و نگرش خود این مرزهای شفاف و واضح را ایجاد کند. مرزبندی های مناسب در ابعاد دیگر خانواده نیز ضروری است.
در برخی موارد، اعضای خانواده همواره مباحث کسب و کار را بر سر میز شام مطرح می کنند یا موارد خاصی را خارج از محیط کسب و کار به اعضای خانواده گوشزد می کنند تا مبادا از قلم بیفتند. بعضی از خانواده ها برای تقویت مرزبندی ها زمان های مشخصی را برای گفت وشنودهای حرفه ای اختصاص می دهند.
همچنین مرزی بین والدین و فرزندان وجود دارد. موارد به خصوصی که والدین صلاح دانسته و انجام می دهند، در حقیقت دخالت در امور شخصی فرزندان محسوب می شود. اگر پدر یا مادر در محیط کسب و کار به موضوعات زناشویی فرزندانشان بپردازند یا مثلاً هرگاه دختر خانواده نارضایتی خود را از عملکرد برادرش که شریک کاری اوست، در محیط خانه برای مادرش بیان کند، خانواده با نابسامانی در مرزبندی ها روبه رو خواهد شد.
در خانواده های صاحب کسب و کار، اعضای خانواده زمان بیشتری را نسبت به سایر خانواده ها با یکدیگر سپری می کنند. این موضوع باعث می شود که افراد درباره زندگی دیگری اطلاعات زیادی داشته باشند. نوجوانی که عضو خانواده صاحب کسب و کار باشد، مجبور است بخش بسیار زیادی از وقت خود را به معاشرت با اعضای خانواده بگذراند.
دختری که مدیر کسب و کار نیز هست، ممکن است با مردی ازدواج کند که به خانواده علاقه داشته و به آنها احترام می گذارد، اما می خواهد خانواده مستقل خود را داشته باشد. برای افراد جوان خانواده، مرزبندی در ایجاد محدوده در امور شخصی و ملزم نشدن آنها برای انجام تمام موارد زندگی همراه خانواده، معنا می یابد. هرچند ممکن است پدر و مادر ایجاد چنین مرزبندی ای را از جانب فرزندان نوعی توهین و بی ادبی تلقی کنند و این امر باعث کدورت شود.
ایجاد هویت شخصی و عدم وابستگی به عنوان بخش کوچکی از یک خانواده بزرگ، بخشی از فرآیند رشد و استقلال است. وقوع این امر در خانواده های صاحب کسب و کار که افراد متعلق به نسل های مختلف در آن شریک کاری یکدیگر محسوب می شوند، دشوارتر است.
به عنوان نوع دیگری از مرزبندی، می توان به مرز بین مالکان و کارمندان در محیط کار اشاره کرد. اطلاعاتی درباره وضعیت مالی خانواده وجود دارد که نباید با دیگران به اشتراک گذاشته شوند. به فرزندانی که در خانواده های صاحب کسب و کار رشد می کنند باید آموخته شود که مرزهایی در امور خانواده وجود دارد همچون جزئیات شخصی خانواده یا موضوعات کاری و مالی، که در اشتراک آنها با دوستان و کارمندان باید دقت کرد.
آنها باید محدوده های امور شخصی را بیاموزند. به عنوان افرادی که در محیط کسب و کار خانوادگی رشد کرده و از امور مربوط به آن آگاه می شوند، باید بیاموزند که نباید چنین اطلاعاتی را به افراد نامناسب انتقال دهند. در بسیاری از مواقع موضوعات خانوادگی را با کارمندان قدیمی، که دیگر از دوستان ما به حساب می آیند، در میان می گذاریم. در کسب و کاری، دو برادر که مدیران سازمان نیز بودند، درباره جدول زمان بندی توسعه محصول جدید گفت وگو می کردند، اما در مورد جدول زمانی به نتیجه ای دست نیافتند. آن دو نزد یکی از کارمندان کلیدی رفتند و ارزیابی و نظر وی را در این مورد جویا شدند.
وقتی دو نفر - در اینجا دو برادر- بر سر موضوعی به توافق نرسند و موضوع را به نفر سوم که در این باره از تضاد کمتری برخوردار است انتقال دهند، مثلثی تشکیل شده و به اصطلاح ارتباط مستقیم شکسته می شود. در نتیجه اعتماد به نفر سوم، دخالت و ارتباط مستقیم آن دو نفر در تصمیم گیری کاهش می یابد. این گونه مثلث ها به تعداد فراوان موجود بوده و به راحتی از مرزها و محدوده های کسب و کار خانوادگی عبور می کنند.
به یک مثال واقعی توجه کنید؛ مدیر عامل و پسر خانواده با شوهرخواهرش که مدیر یکی از بخش های کسب و کار خانوادگی بود به بحث و مشاجره پرداخت، در نتیجه شوهرخواهر استعفا داده و سازمان را ترک کرد. وی پس از مراجعت به منزل به همسر خود، یعنی خواهر کوچک مدیرعامل، گفت که برادرش او را اخراج کرده است. خواهر، موضوع را با مادرش در میان گذاشته و مادر به شوهر خود درباره آنچه پسرشان بر سر خواهرش آورده، اطلاع می دهد.
تنها سه ساعت بعد، پسر خانواده پیغامی را از پدر خشمگین خود که مدیرکل و مالک اصلی کسب و کار است، دریافت می کند مبنی بر اینکه بهتر است برای حل این موضوع هرچه سریع تر اقدام کند. در هر خانواده ای انبوهی از داستان های خنده دار درباره زیر پا گذاشتن مرزبندی ها وجود دارد و البته ما نیز آنقدر منطقی هستیم که بدانیم چنین مواردی در کسب و کارهای خانوادگی اجتناب ناپذیر هستند. پس یک خانواده برای ایجاد مرزبندی های مفید و کاربردی با توجه به این واقعیت که آنها اعضای خانواده و کسب و کار هستند، از چه راهکاری باید استفاده کند؟
ابتدا آنها باید به وجود چنین مرزهایی پی برده و به عنوان عضوی از خانواده به این موضوع آگاه شوند که نقش هر فرد در موقعیت های متفاوت تغییر می کند. هنگام گفت وگو با افراد، از ایشان درباره جایگاهشان سوال کنند و مطمئن شوند که مخاطب در نقش عضوی از خانواده است یا یک همکار.
دوم، خانواده می تواند بیانیه ای شفاف برای نسل های جدیدی که وارد فضای کسب و کار می شوند، تهیه کند که قوانین مناسب مالکیت و مدیریت کسب و کار در آن به وضوح بیان شود. این بیانیه موارد را شفاف ساخته و به افراد در فهم رفتار مناسب هر نقش کمک می کند
؛ و سرانجام و دشوارترین مورد، اعضای خانواده می توانند بیاموزند که چگونه از دیدگاه های متفاوت به خویشاوندان خود در نقش های مختلف نگاه کنند و احساسات خانوادگی، همچون چشم و هم چشمی، حسادت و رقابت را از آنچه با نقش و رفتارهای مالکیت و مدیریت کسب و کار تناسب دارد، متمایز سازند.
 می توانید اعتماد به نفس بالایی داشته باشید اگر ...
1. بپذیرید كه هر جا و هر كه هستید به این دلیل است كه خودتان خواسته اید. اگر موقعیت تان را دوست ندارید ، خودتان را تغییر دهید.
2. آنقدر تجسم كنید تا تحقق پیدا كند. طوری عمل كنید كه گویی همان اعتماد به نفسی را كه خواستارید دارا هستید و تا به واقعیت پیوستن آن ، این تصویر ذهنی را حفظ كنید.
3. یك خوش بین تمام عیار باشید. در هر شرایطی به دنبال یافتن نقاط مثبت باشید.
4. بزرگ ترین ویژگی انسان این است كه می تواند توقف ناپذیر شود. شما هنگامی توقف ناپذیر می شوید كه تحت هیچ شرایطی از ادامه كار خسته نشوید.
5. در از بین بردن نیروهای بالقوه درونی، تردید داشتن نسبت به خود ، به تنهایی از تمام محدودیت های بیرونی قوی تراست.
6. از امروز تصمیم بگیرید به جای آن كه قربانی تغییر باشید استاد تغییر شوید.
7. بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است.
8. اعتماد به نفس هم مانند تایپ كردن یا دوچرخه سواری یك مهارت است كه می توان با تمرین آن را پرورش داد.
9. برای به دست آوردن اعتماد به نفس باید طوری عمل كنید كه گویی آن را دارا هستید.
10. ابتدا مشخص كنید كه دقیقاً چه می خواهید و آنگاه با تمام توان برای دستیابی به آن تلاش كنید.
11. پرورش اعتماد به نفس مانند پرورش اندام است. باید ابتدا تركیب اصلی را بسازید و سپس روی آن كار كنید.
12. شما بسیار بیش از آن چه تصور می كنید باهوش و خلاق هستید . اراده كنید كه هر روز هوش و خلاقیت خود را بیشتراز قوه به فعل درآورید.
13. همه می ترسند، اما انسان برتر كسی است كه علیرغم ترسش كاری را كه باید ، انجام دهد.
14. اگر كاری را به خاطر آن كه از آن می ترسید انجام ندهید ، ترس كنترل زندگی شما را به دست می گیرد.
15. شما به همان چیزی بدل می شوید كه اكثر اوقات به آن فكر می كنید . پس به آنچه كه می خواهید باشید فكر كنید نه آنچه نمی خواهید

اعتماد به نفس كلید موفقیت
1. اعتماد به نفس اساس موفقیت ها و پیروزی های بزرگ است.
2. شما می توانید از عهده هر كاری برآیید به شرط آن كه شدیداً خواستار آن باشید.
3. مردم عادی امید و آرزو دارند ؛ افراد متكی به نفس ، هدف و برنامه.
4. عدم توانایی یا نداشتن شرایط مناسب نیست كه مانع پیشرفت شماست ؛ مانع واقعی نداشتن اعتماد به نفس است.
5. شما هیچ محدودیتی در توانایی انجام كار ندارید جز محدودیت هایی كه خودتان در ذهنتان ایجاد می كنید.
6. اعتماد به نفس یك عادت است . برای پرورش آن باید طوری عمل كنید كه گویی اعتماد به نفسی را كه خواستار آن هستید دارید.
7. رؤیاهای بزرگ داشته باشید. فقط رؤیاهای بزرگ می توانند روحیه و ذهن شما را فعال نگه دارند.
8. كلید اعتماد به نفس این است كه ابتدا تصمیم بگیرید چه می خواهید و سپس برای رسیدن به خواسته خود طوری عمل كنید كه گویی امكان شكست وجود ندارد.
9. در درونِ جسارت ، نبوغ و قدرت سحرآمیزی نهفته است.
10. واقع نگر باشید و آینده ایده آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم كنید.
11. آینده متعلق به كسانی است كه خواستار آن هستند . از همین امروز تصمیم بگیرید هر چه را در زندگی آرزو دارید طلب كنید.
12. شما همیشه در این كه چه كاری را بیشتر، چه كاری را كمتر و چه كاری را اصلاً انجام ندهید آزاد هستید.
13. انسان هایی كه اعتماد به نفس دارند خودشان را با دیگران مقایسه نمی كنند. فقط خودشان را با بهترین كسی كه می توانند باشند مقایسه می كنند.
14. در هر بخشی از زندگی به عالی بودن فكر كنید و هرگز برای دستیابی به آن از هیچ تلاشی كوتاهی نكنید.
15. هر كاری را كه دوست دارید ، انجام دهید و با تمام وجود برای بهتر بودن در آن كار تلاش كنید.

 

شما از کدام دست ايد؟ کپور، کوسه يا دلفين؟!

نويسندگان كتاب راهبرد دلفيني كليد اين امر را تنها در همكاري و انعطاف‌پذيري مي‌دانند. آنها معتقدند كه به طور كلي، انسان‌ها را همانند موجودات دريايي مي‌توان به 3 طبقه تقسيم كرد: ماهي‌هاي كپور، كوسه‌ها و دلفين‌ها.

دسته اول: ماهي‌هاي كپور هستند كه هميشه ماهي‌هاي قرباني‌اند‌ زيرا پيوسته توسط ديگر ماهي‌ها خورده مي‌شوند. در حيات اجتماعي بشر، برخي از انسان‌ها نيز چنين‌ هستند؛ يعني برخي از انسان‌ها در زندگي خود نقش ماهي كپور را بازي مي‌كنند. آنها كم و بيش و برحسب مورد، قرباني اين يا آن چيز، اين يا آن مسئله، اين يا آن شخص مي‌شوند و حتي ممكن است قرباني روابط غلط و تفكرات منفي خود شوند.
دسته دوم: كوسه ماهي‌ها هستند كه روش (برنده – بازنده) را به كار مي‌گيرند. براي اينكه من برنده شوم‌ تو بايد بازنده باشي و اين كار بايد بدون هيچ تمايز و تفاوتي انجام گيرد. براي كوسه‌ماهي، هر نوع ماهي، دشمن به حساب مي‌آيد. هر ماهي يك وعده غذايي بالقوه است. شايد ما نيز اين نقش را بازي كرده باشيم ‌يا حداقل در زندگي حرفه‌اي يا شخصي خود با كوسه‌هايي برخورد كرده باشيم.
دنياي سازمان‌ها و دنيايي كه ما در آن كار مي‌كنيم از ديرباز دنياي كوسه‌ها تلقي مي‌شود كه گاه صحبت از كاركناني مي‌شود كه براي رسيدن به مقام‌هاي بالا يكديگر را مي‌درند. در دنياي پررقابت امروز، حتي سازمان‌ها گاهي اوقات به طور موذيانه به سازمان‌هاي ديگر حمله مي‌كنند. به طور خلاصه انسان‌هايي را مي‌توان يافت كه كم و بيش در حال رقابت دائمي از نوع برنده- بازنده هستند.
دسته سوم: نوع ديگري از حيوانات دريايي دلفين‌ها هستند. اين پستاندار آبزي بزرگ
به طور طبيعي بازيگوش و داراي روحيه همكاري است و در ارتباطات خود شيوه برنده- برنده را برگزيده است.
دلفين در دنيايي از وفور نعمت زندگي مي‌كند. او هيچ كمبودي ندارد و مي‌خواهد كه همه چيز را با همگان تقسيم كند. اگر يك دلفين زخمي شود، 4دلفين ديگر او را همراهي مي‌كنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌هاي زيادي نيز وجود دارد كه در آنها دلفين‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌هاي انجام شده در سان‌ديه‌گو نشان داده‌است كه دلفين‌ها علاوه بر داشتن روحيه همكاري بسيار باهوش‌ هستند. حتي برخي از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترين موجودات روي زمين دانسته‌اند.
 تحقيق زير روحيه همكاري و روش‌هاي برنده- بازنده و برنده- برنده را به خوبي آشكار مي‌سازد. در سان‌ديه‌گو پژوهشگران 95 كوسه و 5 دلفين را به مدت يك هفته در يك استخر بزرگ رها كرده و به مطالعه حالات رفتاري آنها پرداختند. ابتدا كوسه‌ها به يكديگر حمله كردند و در اين تهاجم تعداد زيادي از آنها نابود شدند، سپس به دلفين‌ها حمله‌ور شدند.
دلفين‌ها فقط مي‌خواستند با آنها بازي كنند ولي كوسه‌ها بي‌وقفه به آنها حمله مي‌كردند. سرانجام دلفين‌ها به آرامي كوسه‌ها را محاصره كرده و هنگامي كه يكي از كوسه‌ها حمله مي‌كرد آنها به ستون فقرات پشت يا دنده‌هايش مي‌كوبيدند و آنها را مي‌شكستند. به اين ترتيب كوسه‌ها يكي بعد از ديگري كشته مي‌شدند. پس از يك هفته 95 كوسه مرده و 5 دلفين زنده در حالي كه با هم زندگي مي‌كردند در استخر ديده شدند.
ارتباط هدايت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمايزهاي پرباري را براي روشن كردن زندگي حرفه‌اي و ‌شخصي ارائه مي‌دهد. كوسه تمايزي انجام نمي‌دهد. در دنياي او براي برنده شدن‌ديگران يا بايد بميرند و يا ببازند. ولي دلفين‌ها بسيار انعطاف‌پذيرند زيرا در دنيايي سرشار از تشخيص‌هاي پربار زندگي مي‌كنند.
بياييد يكبار ديگر ماجراي استخر سان‌ديه‌گو را مرور كنيم. وقتي يك كوسه با يك دلفين روبه‌رو مي‌شود چه اتفاقي مي‌افتد؟ كوسه حمله مي‌كند چون روش ارتباطي او برنده- بازنده است‌ ولي دلفين با انعطاف‌پذيري خاص خود فرار مي‌كند و مي‌گويد من در دنيايي سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگي مي‌كنم. در دريا براي همه به اندازه كافي غذا هست پس بيا با هم بازي و همكاري كنيم. كوسه دوباره حمله مي‌كند و دلفين فرار مي‌كند. كوسه توانايي دروني لازم را براي خارج شدن از تنگ‌نظري ندارد، بنابراين مجددا حمله مي‌كند.
دلفين كه مي‌بيند ديگر چاره‌اي ندارد مي‌گويد: من آنقدر انعطاف‌پذيري دارم كه در موقع مناسب به يك كوسه تبديل شو‌م پس حالا آماده رويارويي باش.اگر به طور تصادفي، كوسه آنقدر هوش داشته باشد كه بفهمد حريف دلفين نمي‌شود و بخواهد در بازي و همكاري با او شركت كند، دلفين به راحتي او را مي‌بخشد و طوري با او رفتار مي‌كند كه انگار يك دلفين است.
تاكيد كتاب راهبرد دلفيني اين است كه روحيه انعطاف‌پذيري و همكاري دلفيني مي‌بايستي در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتي زوج‌ها تعميم يابد‌ زيرا همه ما در سطوح مختلف دلفين‌هايي بالقوه هستيم و براي پايان دادن به مسائل ناخوشايند از انعطاف‌پذيري لازم براي تبديل شدن به يك كوسه برخورداريم ولي اين كار باعث نمي‌شود كه دوباره به روحيه دلفيني خود باز نگرديم.

کنار زدن برچسب ها
معمولا براي برخورد منصفانه و عادلانه با مسايل، مي‌گوييم بهتراست از خودمان شروع كنيم و قضيه را اول درخودمان جستجو كنيم
بنابراين، يك راست مي‌رويم سراصل قضيه؛ چه احساسي نسبت به خودتان داريد؟ آيا اين احساس با برچسب‌هايي كه دردوران كودكي از سوي ديگران، بخصوص پدرو مادر يا معلم خود دريافت كرده‌ايد، ارتباط دارد؟
براي مثال، اينكه برخي اوقات احساس بي‌عرضگي يا زشت‌بودن مي‌كنيد؛ اين احساس چگونه درشما شكل گرفته است و با آن معمولا چه مي‌كنيد؟ شما قطعا وقتي مجبور مي‌شويد اعتراف كنيد"دزد" نيستيد، به راحتي و با اعتماد‌ به نفس، اين كار را مي‌كنيد. اما دربرابر اين صفات، اگر احساس كنيد كه بايد بپذيريد مشكلات پيش‌آمده، ناشي از بي‌عرضگي شماست و يا بهرحال آن قدر زيبا نيستيد كه به آن لحاظ مورد توجه خاص قرارگيريد، چه مي‌كنيد؟
درست است انكار دزد‌ بودن خيلي راحت‌تر از انكار بي‌عرضگي يا زشت‌بودن است. چون اين دو ارزش در واقع به نوعي ارزش وجودي شما را مورد سوال و تهاجم قرار مي‌دهد. بهتراست قدري درگذشته خود جستجو كنيد، اين برچسب‌ها چگونه و از چه طريقي با تارو پود وجودتان درهم آميخته و به احساس‌هاي نسبتا قوي درشما تبديل شده‌اند.احساس‌هايي كه به شما اجازه نمي‌دهند واقعيت‌ها را با تمام ابعاد خود ببينيد و بتوانيد براي مقابله با دشواري‌ها و ناملايمات، پايداري و ايستادگي كرده و راه‌حل‌هاي مناسب پيداكنيد.
 
بررسي‌ها چه مي‌گويند؟
تاكنون پروژه‌هاي تحقيقي قابل توجهي براي تعيين چگونگي تاثيرگذاري اين برچسب‌ها بر شكل‌گيري شخصيت كودكان و نوجوانان دنبال شده است. دريك بررسي كه برروي دانش‌آموزان مقطع ابتدايي مدرسه‌اي انجام شد؛ تاثيرمحيط اجتماعي و بخصوص آثاررفتاري كه كودكان از سوي منابع نيرومند مثل پدرو مادر يا معلم خود دريافت مي‌كنند بر"خود ادراكي" آنان، مورد توجه اساسي قرارگرفت.
در اين پژوهش، محققان دو گروه از دانش‌آموزان را به طور اتفاقي انتخاب كردند. به يك گروه گفتند كه آنها كودكان استثنايي با استعداد‌هاي خيره‌كننده و خاص هستند كه بايد تلاش كنند تا اين ويژگي‌ها را ارتقا داده و بارز سازند.
به گروه دوم نيز گفته شده بود كه مجبورند با انجام كار و فعاليت بيشتر، خود را با شرايط مدرسه و تكاليف مربوطه مطابقت دهند و معلمان آنها تلاش خواهند كرد كه براي رفع مشكلات‌شان به آنها كمك كنند.
توجه مي‌كنيد كه پيام‌هاي ابلاغ‌شده به دو گروه، متفاوت است. در واقع پيام ابلاغ‌شده به گروه دوم اين بود كه گروه شما در حاشيه قرار‌دارد.آنها با تلاش شان تنها مي‌توانند خود را به سطح عادي مدرسه برسانند.البته شرايط و امكانات دو گروه يكسان بوده و برنامه درسي و امتحان مشابهي را دنبال مي‌كردند.

نتايج متفاوت برچسب‌ها
اين تحقيق نشان داد كه اين گفت و گو براي گروه دوم، مشكلات رفتاري خاصي را بوجود آورده است. به گونه‌اي كه آنها احساس كردند مجبورند شرايط تعريف‌شده را بپذيرند. به اين ترتيب نوعي خستگي و افسردگي گريبانگير آنها شد.
حتي زماني كه اين پيام‌ها قطع شد و برچسب‌ها و عناوين از دانش‌آموزان برداشته شد، مشكلات آنها خاتمه نيافت. اين گروه همچنان به طور قابل ملاحظه‌اي از گروه اول عقب بودند و علاوه بر امور تحصيلي، در موقعيت‌هاي مختلف چون ورزش و موسيقي نيز موفقيت چنداني نداشتند. چرا كه اين برچسب‌گذاري خود ادراكي آنها را تغييرداده است. تغييري كه در سراسر زندگي‌شان نمود خواهد داشت.
بنابراين ممكن است در بيان، نقش بسيار مهم برچسب‌گذاريهاي دوران كودكي و نوجواني خيلي جدي گرفته نشود؛ اما مرور واقعيت‌ها و پژوهش‌هاي انجام شده به خوبي پيامدها و تاثيرات آنها را بر زندگي افراد نشان مي‌دهد. چه اين برچسب‌ها و عناوين از جهان خارج ابلاغ شده باشد و چه از درون خود آنان ريشه گرفته باشد. مهم اين است كه آنها در مركز خودپنداري فرد قرار دارند.
بنابراين هنگامي كه در زندگي با مشكلي مواجه مي‌شويد؛ يك روش، شناخت پشت‌پرده اين برچسب‌پذيري‌هاست كه همان گام اول به شمار مي‌رود. اما بعد از آن، كم‌كم نوبت توجه به اختيارات و توانايي هاي شما براي اجتناب از افتادن به دام اين احساس‌هاست.

بي ترديد افراد مختلف در برابر سئوال‌هايي يكسان مثل"شما كه هستيد؟" پاسخ‌هاي متفاوت دارند. چرا كه پاسخ آنها در واقع با احساس شان عجين شده است.در واقع ما داراي نقابي از عناوين اجتماعي هستيم كه براي روبرو‌شدن با افراد و مسايل مختلف در هاله‌اي از آن نقاب گم مي‌شويم. در اين ميان، برچسب‌هاي دروني كه خود ساخته‌ايم و تابعي از قضاوت‌هايمان است؛ جايگاه قابل توجهي دارد.
قضاوت‌هايي كه هرگز به زبان نمي‌آوريم اما به واقع پايه و اساس همه برچسب‌پذيري‌هاست و بخش كليدي حقيقت فردي ما محسوب مي‌شوند. به عبارت ديگر اين برچسب‌ها باعث مي‌شوند ما به يك قضاوتي از خود برسيم كه واقعي نيستند زيرا همه ويژگي‌هاي مثبت و منفي ما را دربرنمي‌گيرد. پس مي‌توان انتظارداشت اين برچسب‌ها عموما به طرزي باورنكردني و قابل توجه زننده و نامهربان باشند.

چگونه شكل مي‌گيرند؟

 

چگونه شكل مي‌گيرند؟
اين برچسب‌ها خيلي ساده شكل مي‌گيرند. درست هنگامي كه به ديگران اجازه مي‌دهيم ما را براساس آنچه از ما درك مي‌كنند تعريف كنند يا زماني كه در مورد خود به نادرست قضاوت مي كنيم و اين قضاوت به عنوان توصيفي ماندگار از شخصيت ما، متبلور شده و در واقع، دروني مي‌شود.
فيليپ مك گرا معتقد است وقتي ما برچسبي را مي‌پذيريم به اين ترتيب، يك خود ‌ادراكي غيرواقعي را مدل‌سازي كرده‌ايم. برچسب‌ها تعميم داده مي‌شوند و به شكل يك الگوي اصلي درمي‌آيند كه درواقع خويشتن حقيقي ما ناديده انگاشته مي‌شود. چه اين برچسب از بيرون برما اعمال شده باشد و چه از درون.و به زودي آن را به عنوان خويشتن مي‌پذيريم و باور مي‌كنيم.
نكته اينجاست وقتي به خود اجازه مي‌دهيم با عينك ديگران و با محكي كه به ما تحميل شده، خود را سبك، سنگين كنيم و اين گونه بسنجيم، برچسب‌ها نتايج خود را برما منعكس و نمايان مي‌كنند. بي‌عرضه، زشت، بازنده، كند و... مي‌تواند تنها معيارهاي ديگران باشد تا واقعيت.
مخالفت با اين نوع برچسب‌ها بسياري اوقات دشوارمي‌نمايد. اما متوجه باشيم كه پذيرش اين برچسب‌ها برما يك رنج عاطفي بارمي‌كند كه به سادگي نمي‌توان از زيرآن شانه خالي كرد و نقش آسيب‌زايي آن بسيار قابل توجه است مگراينكه فرد به يك انسجام شخصيت رسيده باشد يعني درچارچوب "احترام به خود" اين مقابله مي‌تواند جدي و كاملا پيشگيرانه سپري شود.
دكتر مك‌گرا با دقت خاص خود، موشكافانه تاكيد مي‌كند نيت خيرداشتن براي برچسب‌گذاري برديگران بخصوص كودكان و نوجوانان قابل قبول نيست. اين موضوع باعث نمي‌شود كه برچسب اثرنامطلوب و مضر خود را نداشته باشد.
براي مثال، گاهي اوقات والدين كودكان معلول طوري با آنها ارتباط برقرارمي‌كنند كه گويي اين بچه‌ها قادر به ايجاد ارتباط با دنياي خارج نيستند. مي‌توان درك كرد كه والدين از زورگويي و يا آسيب رسيدن به كودكان خود از سوي ديگران هراس دارند. با اين حال، اين ميل حمايت از كودك ممكن است موجب شود تا فرد در بزرگسالي بيشتر از جهت خود ادراكي همراه با ترس و ضعف، معلول باشد تا از جهت نقص جسمي.
بنابراين، انتخاب اصلي با ماست كه براي گفت و گو و ايجاد ارتباط با فرزندان‌مان و حتي با خودمان از چه عناوين و برچسب‌هايي استفاده كنيم. با اين آگاهي كه مي‌دانيم برچسب‌ها انسان‌ها را كنترل كرده و درواقع، زندگي را به آنها ديكته مي‌كنند.
 

نگراني‌هاي‌تان را سركوب كنيد
چقدر در زندگي خود به دنبال اضطراب مي‌گرديد؟ آيا شما هم از آن دسته افرادي هستيد كه كاملاً آگاهانه به پريشاني‌هاي فكري خود دامن مي‌زنيد؟
آيا هميشه نگران اين هستيد كه سر كار خود دير برسيد؟ آنقدر كه بايد خوب به نظر نياييد؟ همسرتان از بودن با شما احساس بي‌حوصلگي كند؟ وضعيت مالي‌تان دچار ركود شود؟ هواپيمايي كه با آن سفر مي‌كنيد دچار سانحه گردد؟ يا هنگام مواجهه با افراد جديد دستپاچه شده و خرابكاري نماييد؟ اگر چنين است با كمال اطمينان به شما مي‌گوييم كه گرفتار اضطراب مزمن هستيد!

طبق تحقيقاتي كه در اين زمينه به عمل آمده، 38 درصد از افراد شخصاً اظهار كرده‌اند كه هر روز با نگراني و اضطراب دست و پنجه نرم مي‌كنند ‌و اين معضل در طول زندگي رهايشان نمي‌كند.
شايد بيشتر اين اضطراب‌ها ريشه در اتفاقات ناخوشايندي دارد كه در گذشته رخ داده و منجر به شكل‌گيري اين نگراني‌هاي مزمن شده است. تنها مسئله خوشايندي كه در اين رابطه مي‌توان ذكر كرد اين است كه 85 درصد از مسائلي كه شما بابت آنها نگران هستيد در نهايت نتايج مثبتي در بر خواهد داشت و هيچ‌وقت واقعاً چنين اتفاقات بدي رخ نمي‌دهد.
اگر شما هم دائماً به‌خاطر همه چيز، از مسائل جزئي گرفته تا مسائل مهم نگران هستيد، بهتر است خودتان را جزو افرادي كه ذكر شد قلمداد كنيد. اگر اينطور است حتماً مي‌دانيد كه گذشت زمان هيچ تاثيري در كاهش اضطراب ندارد يا به عبارت ديگر شما عادت كرده‌ايد كه هميشه منتظر وقوع اتفاقات ناخوشايند باشيد و پيشاپيش براي آنها مضطرب شويد.

اما چگونه اين احساس را تشخيص دهيم؟
براي درمان اضطراب مزمن، ابتدا بايد به ريشه‌يابي علل ايجاد آن بپردازيد. به خودتان و آنچه كه در درون‌تان نگراني ايجاد مي‌كند فكر كنيد.

1. اگر واقعاً قرار است اتفاق بدي بيفتد، شما هم واقعاً مسئول هستيد كه براي آن نگران باشيد.
حتي اگر شما ذاتاً هم آدمي دلشوره‌اي باشيد، لزوماً نبايد به هر نوع فكر آزاردهنده‌اي كه به سرتان راه مي‌يابد توجه كنيد و درصدد رفع آن برآييد. ولي اگر مسئوليت كاري به عهده شماست، ديگر قضيه فرق مي‌كند و بهتر است حتماً ‌نسبت به انجام آن حساسيت نشان دهيد. گاهي مواقع بهترين راه براي خلاصي از شر احساسات ناخوشايند همراهي با آنها و سد نكردن روند طبيعي بروز احساسات و عواطف دروني است.

2
. لازم نيست هميشه از همه چيز مطمئن باشيد.

شما به عنوان يك فرد مضطرب حتماً مي‌دانيد كه نمي‌توانيد بلاتكليفي را تحمل كنيد و جملاتي شبيه «بايد مطمئن شوم كه خطري من را تهديد نمي‌كند» يا «من مي‌خواهم مطمئن شوم كه همسرم هيچ‌وقت مرا ترك نمي‌كند» براي‌تان آشنا است. شما به عنوان يك فرد مضطرب هميشه به دنبال مطمئن شدن از صحت و درستي امور، جستجو براي يافتن اطلاعات بيشتر و امتحان كردن مردم هستيد تا دوباره از همه چيز اطمينان حاصل كنيد.
اما هميشه هم لزومي ندارد كه قبل از انجام كاري صد درصد از نتيجه آن اطمينان حاصل نماييد.
3. هرگاه مطمئن شديد افكار منفي‌تان به وقوع مي‌پيوندد برايش دلشوره بگيريد، در غير اين صورت بي‌خيال دلشوره شويد!
در حالي‌كه بيشتر مردم با احساسات منفي خود به عنوان امري جانبي و نه چندان مهم برخورد مي‌كنند، شما طوري رفتار مي‌كنيد كه گويي اين احساسات علامتي قطعي از وقوع اتفاق بدي هستند.
وقتي فكر مي‌كنيد كه من در امتحان امروز نمره بدي مي‌گيرم سريعاً نتيجه‌گيري مي‌كنيد كه احتمال وقوع چنين اتفاقي و بد شدن نمره‌تان خيلي زياد است. اگر شما به‌خوبي درس خوانده باشيد و كمي هم منطقي فكر كنيد ديگر دليلي وجود ندارد تا به اين فكر منفي توجه كنيد چراكه خودتان خوب مي‌دانيد تلقين چه اثراتي به دنبال خواهد داشت.
شايد همين احساس بد آنقدر كارايي شما را كم كند كه به‌رغم تمام تلاشي كه كرده‌ايد، همان نتيجه‌اي را كسب كنيد كه به‌خاطرش نگران بوديد.
4. آيا هر آن چيز بدي كه ممكن است اتفاق بيفتد بازتابي از شخصيت شماست؟
وقتي احتمال مي‌دهيد اتفاقات بدي براي‌تان رخ مي‌دهد، باور داريد كه اين اتفاقات به اين دليل به‌وقوع مي‌پيوندند كه شما به اندازه كافي شايستگي لازم براي جلوگيري از آنها را نداشته‌ايد. وقتي كه دير به جايي مي‌رسيد، اينطور نتيجه‌گيري مي‌نماييد كه همه فكر مي‌كنند شما كلاً آدم بي‌مسئوليتي هستيد.
اگر در كارتان با مشكلاتي مواجه هستيد، به اين نتيجه مي‌رسيد كه كاملاً فرد نالايقي هستيد. شايد هيچ وقت كسي در مورد شما آنطور كه خودتان تصور مي‌كنيد فكر نكند، اما شما حاضر نيستيد دست از اين نتيجه‌گيري‌هاي منفي برداريد. شما فكر مي‌كنيد اين اتفاقات و مشكلات فقط به‌خاطر اين رخ مي‌دهند كه من هستم. ولي لطفاً كمي با خودتان مهربان باشيد و اينقدر دست به تخريب شخصيت‌تان نزنيد.

5
. شكست غيرقابل اجتناب است.

حتماً تا بحال متوجه شده‌ايد كه چقدر نقص در انجام كارها براي شما غير قابل قبول است. اما شايد به اين دليل كه شما نقص را با شكست يكسان فرض مي‌كنيد، شكست براي شما كشنده، ترسناك و به معني رسيدن به آخر خط است.
پس اينطور خود را قانع مي‌كنيد كه وقتي نگرانيد انگيزه بيشتري براي تلاش پيدا مي‌كنيد و وقتي براي وقوع اتفاقات بد در حالت آماده باش به سر مي‌بريد، ديگر با وقوع آنها غافلگير نمي‌شويد.

شايد حق با شما باشد و كمي نگراني، البته تاكيد مي‌كنيم كمي نگراني انگيزه خوبي براي تلاش و جلوگيري از شكست باشد اما لطفاً بيش از اندازه مته به خشخاش نگذاريد و كمي هم واقع‌بين باشيد. هيچ‌گاه فراموش نكنيد كه عدم موفقيت در كارها يكي از طبيعي‌ترين جنبه‌هاي زندگي است.

6
. هر چه زودتر خود را از شر احساسات منفي خلاص كنيد
مثل بقيه افراد مضطرب شما هم تصور مي‌كنيد هرچه زودتر بايد فكري به حال افكار منفي خود بكنيد و آنها را كنترل يا در بهترين حالت از ذهن‌تان حذف كنيد. شايد اين طرز تفكر به اين دليل است كه تصور مي‌كنيد اگر جلوي افكار منفي را نگيرم بالاخره روزي زندگي‌ام را خراب مي‌كنند، اما شايد قضيه به اين بدي هم كه شما مي‌گوييد نباشد.

افراد عادي در چنين مواقعي با خود فكر مي‌كنند، بالاخره براي هر كسي پيش مي‌آيد كه با احساسات منفي دست و پنجه نرم كند و نهايتاً از دست آنها خلاص شود. پس بد نيست شما هم كه مثل همه آدم‌ها از اين قاعده مستثني نيستيد، طرز فكرتان را كمي تغيير دهيد.

7
. در آخر بهتر است قانون هفتم را نيز با دقت بيشتري بخوانيد: شما مجبوريد كه همين الان از نگراني دست بكشيد يا اينكه خداي نكرده با ادامه چنين وضعي كارتان به جنون برسد!
فرض كنيد هم‌اكنون آنقدر نگران هستيد كه مي‌ترسيد نكند اين نگراني‌ها سرانجام كار شما را به جنون بكشاند، بيمارتان كند و نهايتاً كنترل زندگي را از دست شما خارج كند.

پس تصميم مي‌گيريد دست از نگران بودن برداريد. به خودتان مي‌گوييد، خب، حالا وقت آن شده كه دست از اين افكار منفي و نگراني‌هاي بي‌معني بردارم. اما بهتر است بدانيد كه اين راه هم جواب نمي‌دهد و كارگر نيست. چراكه شما فكر مي‌كنيد بايد نگراني‌هاي‌تان را كنترل كنيد و وقتي از عهده چنين كاري بر نمي‌آييد به‌خاطر اين ناتواني از دست خودتان عصباني مي‌شويد.
شايد سعي كنيد راه‌هاي ديگري را براي كنترل افكارتان انتخاب كنيد. مثلاً به مسائل خوشايندي فكر كنيد و به خودتان تلقين كنيد كه من واقعاً آدم خوبي هستم يا من به خودم ايمان دارم اما اين تصديق‌ها فقط براي چند دقيقه موثر واقع مي‌شوند و پس از آن دوباره جاي خود را به احساسات منفي خواهند داد، و حتي بيشتر از قبل باعث تضعيف روحيه شما مي‌شوند.
شما از نگراني‌هاي‌تان براي حل مشكلاتي كه در واقع اصلاً وجود خارجي ندارند و براي خلاص شدن از شك و بلاتكليفي و براي اطمينان از اينكه هيچ وقت احساس بدي نخواهيد داشت و يا شكست نمي‌خوريد، استفاده مي‌كنيد. اما حقيقت اصلي اين است كه اين اهداف، واقعاً دست‌نيافتني و غيرممكن هستند.
بجاي اين كارها بهتر است فكر كنيد چرا مي‌خواهيد از شر اين نگراني‌ها خلاص شويد؟ آيا تلاش مي‌كنيد تا هيچ وقت و حتي در شرايط غيرقابل پيش بيني غافلگير نشويد؟ آيا تلاش مي‌كنيد براي انجام كارها انگيزه لازم را در خودتان ايجاد كنيد؟ آيا تلاش مي‌كنيد ذهن‌تان را كنترل نماييد؟ اولين گام براي غلبه بر نگراني و اضطراب كشف دليل بوجود آمدن چنين احساسي است.
شايد واقعاً دليل خاصي براي اين همه تشويش وجود نداشته باشد. پس با صراحت به شما اعلام مي‌كنيم، اگر بيشتر اوقات دچار احساسات منفي و ناخوشايند هستيد، به دنبال مجرم نگرديد. مقصر اصلي خودتان هستيد. انتخاب با شماست كه چقدر مي‌خواهيد از لحظه لحظه‌هاي زندگي‌تان لذت ببريد.

چه مواقعي پر حرف يا کم حرف مي‌شويم؟
صحبت كردن يكي از نيازهاي طبيعي انسانهاست و اگر بخواهيم حق مطلب را بهتر ادا كنيم، بايد بگوييم حرف زدن يكي از مهارت‌هاي زندگي است كه براي توسعه و تداوم روابط سالم و مستحكم لازم است
همچنين نحوه سخن گفتن و عادت‌هاي كلامي تا حد بسيار زيادي بازگوكننده شخصيت افراد است. بعضي از مردم آنقدر حرف مي‌زنند كه همه ترجيح مي‌دهند از مصاحبت با آنها اجتناب كنند، و برخي ديگر آنقدر كم‌حرف‌اند كه حتي در زماني كه به حرف زدن احتياج هست نيز از اينكار طفره مي‌روند.
در اينجا ما پيشنهاداتي به شما ارائه مي‌دهيم كه نه فردي پرحرف و خسته كننده باشيد و نه فردي منزوي و خجالتي. مثل تمام جنبه‌هاي زندگي حفظ تعادل بهترين گزينه است.

چه مواقعي پر حرف مي‌شويم؟
وراجي كردن و مسلسل وار حرف زدن، شايد براي شخص سخنگو لذت بخش و دل انگيز باشد اما مسلماً اگر نظر شنونده را هم بپرسيد، تناقض اين نظرات كاملاً‌ برايتان مشهود خواهد بود.

گاهي مواقع پرحرفي بجز دلايل شخصيتي مي‌تواند دلايل ديگري نيز داشته باشد، از جمله وقتي:

عصبي هستيم يا احساس ناامني مي‌كنيم
اغلب مواقع وقتي حس تعادل دروني ما دچار نوسان مي‌شود و احساسات ضد و نقيض ما را احاطه مي‌كند، ناخوداگاه سعي مي‌كنيم اين احساس را با تند‌تند حرف زدن جبران كرده و بپوشانيم.

در چنين مواقعي آنچنان با جديت به حرف زدن ادامه مي‌دهيم كه گويي براي جلوگيري از برقراري سكوت مسئوليتي به عهده ما گذاشته شده و وظيفه داريم براي اداي اين وظيفه دست به ايراد هر سخني بزنيم حتي اگر اين سخنان كاملاً بي‌ربط و بي‌معني بوده و فقط جنبه حرافي داشته باشد.

اما اگر حرف چندان جالب توجه، باارزش، و مهمي براي گفتن نداريد، نبايد بابت اين سكوت زياد نگران باشيد و خود را مجبور به سخن گفتن بدانيد. با اين آرامش كنار بياييد و اجازه دهيد احساس نياز براي گفت‌وگو كردن روند طبيعي خود را طي كند و خود به خود به جريان بيفتد.

وقتي درباره خودمان صحبت مي‌كنيم
صحبت كردن درباره خود بزرگترين اشتباهي است كه همه مردم مرتكب مي‌شوند. حتماً تا بحال با افرادي كه دائماً‌ در حال بازگو كردن خاطرات و تجربيات شخصي هستند مواجه شده‌ايد، ‌آنها در قبال كوچكترين كلامي كه از طرف شما گفته شود سيلي از حرفهاي خسته كننده را به سوي شما روانه مي‌كنند و هيچ توجهي نيز به بي‌قراري و كلافگي شما نشان نمي‌دهند.
«براي ديگران سخن بگوييد نه به‌خاطر خودتان» اين قانون طلايي همه جا جواب مي‌دهد. درست نيست كه هدف ما از صحبت كردن صرفاً شخصي باشد و تنها براي درد و دل كردن و سبك شدن باب گفتگو را باز كنيم.
مثل تمام رابطه‌هاي دو طرفه در اينجا هم بايد به طرف مقابل توجه نماييم و براي آنها احساس ارزشمندي به ارمغان بياوريم. اما اگر فقط بخواهيم درباره خودمان صحبت كنيم و فقط نفس خود را ارضا كنيم، همان بهتر كه فقط و فقط خودمان مخاطب حرف‌هايمان باشيم.
براي اينكه متوجه شويد سخنانتان چقدر براي طرف مقابل خسته كننده و كسالت آور است، به زبان بدن آنها دقت كنيد.
اگر از حركات و احوالات آنها اينطور برمي‌آيد كه تلاش مي‌كنند به هر بهانه‌اي از دستتان در بروند، اگر سرشان را در دستانشان گرفته‌اند، اگر به نقطه‌اي دور خيره شده‌اند، ‌يا اگر تلاش مي‌كنند بحث را عوض كنند، اين بدين معناست كه آنها از سخنان شما خسته شده‌اند.
 

شايعات بي‌اساس و بدگويي از ديگران
صحبت كردن درباره خصوصيات بد ديگران، و يا مبالغه كردن درباره اشتباهات و نقطه ضعف‌هاي آنها عادت بسيار زشتي است كه متاسفانه اكثر جمع‌هاي دوستانه يا خانوادگي به چنين صحبت‌هايي منجر مي‌شود.
فقط به اين دليل كه همه اينكار را انجام مي‌دهند شما نمي‌توانيد خودتان را توجيه كنيد و با جماعت همرنگ شويد.
مسئله اين است كه اغلب اوقات با اينكه مي‌دانيم از لحاظ اخلاقي مجاز به انجام چنين رفتاري نيستيم، اما باز‌هم به نداي وجدان توجهي نكرده و به شيوه غلط خود ادامه مي‌دهيم، زيرا با بدگويي از ديگران مي‌توانيم بيشتر و بيشتر حرف بزنيم و هميشه سوژه داغي براي ادامه گفت‌وگو داشته باشيم.
اما يادتان باشد مردم هميشه براي كساني كه در چنين مواقعي سكوت اختيار كرده و از موقعيت‌هايي كه منجر به بدگويي از ديگران مي‌شود كناره گيري كنند، ‌احترام بيشتري قائل هستند.
اگر شما در همان برخوردهاي اوليه از ديگران انتقاد كنيد مسلماً در نظر آنها فرد قابل اعتمادي به نظر نمي‌آييد. در چنين موقعيت‌هايي سكوت شما بر بزرگي و احترام‌تان مي‌افزايد.

وقتي كه حرف مناسبي براي صحبت كردن نداريد
عقلا هميشه مي‌گويند «وقتي حرف باارزشي براي گفتن نداريد، بهتر است كه چيزي نگوييد و سكوت اختيار كنيد» به حق كه نصيحت به جايي است اما واقعاً چه تعداد از ما به اين جمله عمل مي‌كنيم.

چه مواقعي كم حرف مي‌شويم؟
منزوي و گوشه گير شدن كار ساده ايست، اين‌طور نيست؟ در چنين مواقعي ما از برخورد با افراد تازه وارد اجتناب مي‌كنيم و ترجيح مي‌دهيم هيچ‌گام مثبتي براي خارج شدن از خلوت آرامش و تنهايي خود بر نداريم.
در بيشتر مواقع اگر براي صحبت كردن و معاشرت با افراد جديد از خود علاقه نشان ندهيد، فردي خود شيفته و مغرور به نظر مياييد، پس سعي كنيد از لاك تنهايي‌تان بيرون بياييد و شما اولين نفري باشيد كه دست دوستي به سمت ديگران دراز مي‌كنيد.
البته تمام ما لحظاتي را تجربه كرده‌ايم كه به دلايل خواسته يا ناخواسته‌اي دچار بي‌حوصلگي و كم‌حرفي شده باشيم. شايد بتوان براي ايجاد چنين حال و هوايي چند دليل ذكر كرد:

خشم

يكي از دلايلي كه مي‌تواند بطور موقتي باعث كم‌حرفي شود، خشم و عصبانيت نسبت به اتفاقاتي است كه در زندگي همه ما رخ مي‌دهد.
يك پيشنهاد براي خلاص شدن از اين احساس فراموش كردن مسائل و افرادي است كه شما را خشمگين كرده‌اند. اگر از كسي گله و شكايتي داريد بهتر است به‌جاي اينكه خودخوري كنيد، با آرامش و خيلي مودبانه با او صحبت كنيد و يا حتي به‌صورت غير مستقيم حرف‌هايتان را بزنيد.
صحبت كردن هميشه به شفاف شدن فضا و برطرف كردن بسياري از سوءتفاهم‌هايي كه در اثر سكوت‌هاي بيجا ايجاد مي‌شود كمك مي‌كند.
سعي كنيد اگر حرفي روي دلتان سنگيني مي‌كند هر چه زودتر آن را به زبان بياوريد قبل از اينكه آنقدر سنگين شوند كه ما بين شما و كساني كه دوستشان داريد فاصله بياندازند.
اگر ما ياد بگيريم با چه روشي سخنان خود را بيان كنيم تا منجر به ايجاد خشم و عصبانيت در طرف مقابل نشود، در اين صورت به كليد طلايي ارتباطات دست يافته‌ايم و تنها در اين صورت است كه مي‌توانيم موقعيت‌هاي تنش‌زا را تنها با چند جمله به ظاهر ساده آرام كنيم.

غرور و كناره‌گيري

بعضي مواقع غرور عامل كناره گيري ما از صحبت كردن با بعضي از افراد شده و اين احساس برتري نهفته در درون ماست كه مانع از هم كلامي ما با كساني مي‌شود كه از لحاظ موقعيت اجتماعي يا خانوادگي در سطح پايين‌تري قرار دارند.
آيا تا به حال براي صحبت كردن با مسئول نظافت شركت خود پيش قدم شده‌ايد؟ فكر نمي‌كنيد كوتاهي شما به اين دليل بوده كه از لحاظ موقعيت اجتماعي او را پايين‌تر از خود مي‌بينيد؟

خجالت
خجالت يكي از عواملي است كه باعث مي‌شود نتوانيم شخصيت و احساسات واقعي خود را نشان دهيم و اين احساس مزاحم مانع از ارتباط ما با كساني مي‌شود كه دوست داريم با آنها هم صحبت شويم.
خجالت از احساس عدم امنيت و نگراني بابت آنچه در مورد ما گفته خواهد شد ناشي مي‌شود. اما اگر با خودمان صادق باشيم و نقاط ضعف و قوت خود را پذيرفته باشيم، ديگر نگران قضاوت‌هاي بعضاً نادرست ديگران نخواهيم بود.
ما موظف نيستيم كه همه را تحت تاثير اعمال و رفتار خود قرار دهيم. اجازه ندهيد خجالت سدي شود در مقابل علايق و خواسته‌هايتان و مانع از آن شود كه به راحتي با ديگران سخن بگويد.

 

ترس از شکست

 

ترس از شکست
رسيدن به موفقيت براي همه مردم خوشايند و لذت بخش است اما به هرحال افرادي هم هستند كه با قرار گرفتن در موقعيت‌هاي جديد و حتي با رسيدن به موفقيت دچار اضطراب مي‌شوند و ترس از آنچه در آينده به سراغشان مي‌آيد، سدي در مقابل پيشرفت‌هايشان خواهد بود.

همه ما در لحظه لحظه‌زندگي‌مان در شرايطي قرار مي‌گيريم كه بايد براي ادامه راه دست به انتخاب‌هاي كاملاً‌ آگاهانه بزنيم. انتخاب‌هايي كه ريشه در حال دارند اما ثمره و ميوه آنها در آينده بدست مي‌آيد. آينده‌اي كه شايد يك دقيقه بعد و شايد سال‌هاي دور را تداعي كند. اين ديد نه تنها مي‌تواند منبع خوبي براي ايجاد انگيزه باشد، بلكه به شما كمك مي‌كند تا موانعي را كه تا كنون بر سر راه‌تان وجود داشته و شما را به عقب رانده،‌ تشخيص دهيد و از سر راه برداريد. اين موانع مي‌تواند ترس از شكست و شك داشتن نسبت به شايستگي خود براي موفقيت و مواردي اين‌چنيني را در برگيرد.
ترس از شكست وقتي به سراغ شما مي‌آيد كه واقعاً‌ در حال پيشرفت در زندگي و حركت به جلوهستيد. ترس از موفقيت به اندازه آينده‌اي كه ما به سمت آن گام بر مي‌داريم واقعيت دارد، چراكه اين قانون زندگي است كه هرآنچه را كه تصور كنيد، روزي اتفاق خواهد افتاد، پس از تاثيرات بزرگي كه افكار شما مي‌تواند بر آينده‌تان داشته باشد غافل نشويد.

ترس‌ها نيز در دسته همين افكار قرار دارند و به‌هرحال تا حدي راه موفقيت را بر شما سد خواهند كرد. از آنجاييكه در فرهنگ ما بيشتر روي اتفاقات و حوادثي كه در گذشته رخ داده تمركز مي‌شود، ما براي غلبه بر اين تشويش‌ها راهكار خاصي در دست نداريم، چراكه قرار است در آينده رخ دهند و ما كه در حال زندگي مي‌كنيم نمي‌دانيم چگونه با چيزي كه در دسترس نيست برخورد كنيم.

اما اگر واقعاً مي‌خواهيد بازيگر نقشي باشيد كه دوست داريد در زندگي داشته باشيد بايد سعي كنيد تصوير دقيقي از آنچه توقع داريد در ذهن خود ايجاد نماييد. تصويري با تمام جزئيات.

ريشه يابي اين ترس و برطرف كردن آن لازمه ايجاد و تقويت موفقيت خواهد بود. دلايل ايجاد اين ترس مي‌تواند متفاوت باشد. شايد يكي از اين دلايل، ترس از تنهايي ناخواسته ايست كه ممكن است پس از نائل شدن به موفقيت به سراغ شما بيايد. معمولاً خانم‌ها براي اين نوع ترس مستعدتر هستند، زيرا آنها از اينكه پس از رسيدن به موفقيت و قدرتمند شدن ديگر مثل قبل مورد توجه نباشند، نگرانند.

دليل ديگر اين است كه هر‌چقدر كه كارهاي انجام نشده و عقب افتاده را بيشتر روي هم تلمبار كنيد، نگراني از عدم موفقيت بيشتر و بيشتر درون شما را تسخير كرده و كنترل‌تان را بدست مي‌گيرد. دليل ديگر ترس از موفقيت مي‌تواند ترس از اذيت شدن توسط مخالفان و دشمنان احتمالي باشد كه پس از آن در اطراف شما ايجاد خواهند شد.
با قرار گرفتن در راه پيشرفت و موفقيت و به محض اينكه شرايط شما تغيير كند، روابط شما با اطرافيانتان نيز ناخواسته دچار تغيير و تحول خواهد شد. مطمئناً دوستان خوب و قابل اطمينان شما مثل هميشه مشوق و پشتيبانتان خواهند بود اما بالاخره افرادي هم هستند كه از روي حسادت شما را بدنام كنند تا سدي در مقابل حركت رو به جلوي شما قرار دهند و طبعاً چنين موضوعي منجر به ايجاد ترس و نگراني خواهد شد.

اما خوشبختانه بعضي از اين نگراني‌ها به دليل اينكه هيچ وقت به وقوع نمي‌پيوندند، به راحتي برطرف مي‌شوند چراكه ذاتاً احتمال موفقيت در زمينه مورد نظر بسيار كمرنگ خواهد بود. شايد اصلي‌ترين دليل ترس از موفقيت نگراني از عدم توانايي براي تغيير مسائلي باشد كه در گذشته نتوانسته‌ايم به درستي آنها را تغيير دهيم.
چراكه تغييرات به واسطه انتخاب‌هايي ايجاد ميشوند كه ما هميشه قدرت چنين انتخاب‌هايي را داريم و پس از تصميم‌گيري شما با واقع گرايي كه از اين انتخاب‌ها ناشي مي‌شود رو در رو ميشويد. تنها يك چيز مي‌تواند احساسي را كه در پي مشكلات ناشي از انتخاب‌هاي آگاهانه ما در زندگي ايجاد مي‌شود را تخفيف دهد. بخشش خود. رنجي كه از چنين دركي ناشي مي‌شود تنها با بخشيدن خودتان التيام مي‌يابد.

اين احساس هيچ‌وقت توسط عوامل خارجي به شما القا نمي‌شود و شما بايد از درون خود دست بكار شويد و تصميم بگيريد كه چگونه با خوتان رفتار كنيد. اگر شما ندانيد چگونه خودتان را ببخشيد، هيچ وقت نمي‌توانيد موفقيت‌هاي اختياري موردنظر را در زندگي‌تان ايجاد كنيد. بخشش خودتان به عنوان يك تصميم و انتخاب اختياري منجر به ايجاد حس تكاملي مي‌شود كه در پي آن مي‌توانيد احساس شكست را بهتر به عقب برانيد.

اين حق طبيعي شماست كه بدانيد چرا براي مدتي است قوايتان تحليل رفته است. شايد با پرسيدن چند سوال ساده از خودتان بتوانيد به نتيجه قابل قبولي برسيد. سوال‌هايي از قبيل چه چيزي باعث شده كه از انجام كارهاي مورد علاقه‌تان اجتناب كنيد؟ دوست داريد در كدام حس درونيتان تغييري ايجاد نشده و از ميزان آن كاسته نشود؟ چه چيزي موقعيت من را پس از رسيدن به موفقيت تضمين مي‌كند؟

آيا پس از آن احساس بهتري خواهم داشت؟ در صورت دست يابي به موفقيت از دست دادن چه چيزهايي من را نگران مي‌كند؟ پس از پاسخ صادقانه به اين سوالات و يافتن ترس‌ها و نگراني‌هاي‌تان به ريشه يابي آنها بپردازيد، سپس با مشخص شدن نتيجه راحت تر خود را ببخشيد.

براي اينكه به سادگي بتوانيد از اين ترس‌ها رهايي يابيد، در ذهن خود آينده پس از كسب موفقيت را با تمام جزئيات تصور كنيد و در كنار آن نگراني‌هايتان را بصورت واقعي شبيه سازي نماييد، سپس با كمك خلاقيت‌هاي ذهني خود به تخريب آنها بپردازيد. روش ديگر اين است كه هر آنچه كه ذهن‌تان را بخود مشغول كرده روي كاغذ يادداشت كنيد، سپس آن كاغذ را پاره كنيد. اين كار به منزله دور ريختن تمام تشويش‌ها و نگراني‌هايي است كه ذهن شما را به خود مشغول كرده بود و با نوشتن به روي كاغذ منتقل شده و حالا كاملاً از صفحه روزگار محو شده‌اند.
حالا چشمان‌تان را ببنديد و با خيال راحت آينده درخشان و سرشار از موفقيت خود را كه هيچ تشويش و ترسي بر آن سايه نيانداخته است را در ذهنتان تجسم كنيد.
كسي كه شكار كردن بلد باشد، مي‌داند كه مي‌توانيد منتظر شكار در جايي مخفي شويد اما هيچ‌وقت چيزي شكار نكنيد. قانون شكار اين نيست. بايد از مخفيگاه بيرون آييد و خودتان به دنبالش برويد.
در مسائل كاري نيز وضع به همين منوال است. منتظر تكليف نمانيد. خودتان به دنبال كار باشيد. در خود انگيزه ايجاد كنيد و به دنبال پروژه‌هاي جديد باشيد و از هيچ چيز هراسي به دل راه ندهيد.
هميشه كارها را طوري انجام دهيد كه انتظار داريد ديگران انجام دهند. اين كار بسيار تاثير گذار است و در كل شركت انعكاس پيدا مي‌كند. اگر هميشه كارهايتان را به بهترين نحو انجام دهيد، در كارتان نمونه خواهيد شد و ديگران نيز به عنوان يك سرمشق از شما پيروي مي‌كنند.
سعي كنيد هميشه در زمينه كاريتان از اطلاعات روز باخبر شويد و علوم جديد مربوطه را ياد بگيريد. هميشه سطح دانش خود را بالاتر از ديگران نگاه داريد و موفق خواهيد شد.
ممكن است تصور كنيد كه شما راهتان با آن دسته افراد موفقي كه پيوسته كاميابي‌هاي تازه حاصل مي‌كنند يكي نباشد. البته ممكن است آنها توانايي‌هايي داشته باشند كه شما فاقد آن هستيد، اما هميشه به ياد داشته باشيد: موفقيت آموختني است و تنها تفاوت شما با آنها اين است كه آنها هميشه يك سري عادات خاص را به كار مي‌بندند و اين باعث كاميابي‌شان مي‌شود.

چطور سلامت عاطفی خود را حفظ كنيم؟

افرادی که از لحاظ عاطفی سالم هستند، به خوبی از پس استرس برمی‌آیند، دارای خودانگاره مثبت هستندف و می‌توانند روابطی سالم با دیگران برقرار کنند

رعایت این توصیه‌ها می‌تواند به شما کمک کنید تا از لحاظ عاطفی سالم بمانید:

* آنچه را احساس می‌کنید و آنچه باعث ایجاد این احساسات شده است برای خودتان مشخص کنید.
* به جای اینکه آنجه باعث استرس و اضطراب شما شده است، در ذهن‌تان پنهان کنید، نسبت به خودتان و دیگران درباره عواطف‌تان گشوده باشید.
* به جای اینکه بر جنبه‌های منفی زندگی تاکید کنید،بر چیزهای مثبت زندگی تمرکز کنید. با چیزی که باعث آزار عاطفی شما می‌شود، روبه رو شوید، اما نگذارید بر شما غلبه کند.
* از روش‌های آرامش‌بخشی از جمله مراقبه، یا تمرین‌های تنفس عمیق استفاده کنید.
* با رژیم غذایی سالم، ورزش منظم و برنامه خوب از جسم‌تان مراقبت کنید.


خود را تغيير دهيد.
افرادي موفقندكه آمادگي پذيرش تغيير و انعطاف را داشته باشند. (آنتوني رابينز)
حال كه به ظرفيت عظيم و بي‌حد خود پي‌برديد بايد آماده تغيير شويد، اين تغيير بايد ابتدا از تفكر و نگرش شما به خود و زندگي شروع شده و سپس به نحوه رفتار و عملكرد شما تسري يابد.
از سوي ديگر بزرگي مي‌گويد: شرايط زندگي ما ممكن است برآنچه هستيم تاثير گذاشته باشد اما براي آنچه مي‌خواهيم بشويم خودمان مسئول هستيم!
مارك فيشر مي‌گويد: هميشه به خاطر داشته باش كه در ارتفاعي از زمين ديگر ابري وجود ندارد اگر هنوز آسمان زندگي‌ات ابري است به اين دليل است كه به اندازه كافي اوج نگرفته‌اي! رفتار و عملكرد ما تحت تاثير انديشه و نوع نگاهمان است. انديشه زيبا و مثبت رفتار و نتايج زيبا مي‌آفريند.
عدم موفقيت معلول نتايج غلطي است كه از كار و زندگي خود مي‌گيريم و نتايج غلط ما محصول رفتار نادرست ما است. به بيان ديگر افراد موفق آموخته‌اند كه كارها را به روش ديگري انجام دهند پس از نظر منطقي ما هم مي‌توانيم اين روش‌ها را ياد بگيريم.
فيض روح‌القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي‌كرد

نكته مهم اين است كه بايد بدانيم نگرش‌هاي غلط موجب بروز رفتارهاي غلط مي‌شود!
فيلسوف بزرگ ويليام جيمز مي‌گويد: بزرگترين كشف عصر ما اين است كه اگر انسان‌ها نگرش‌هاي خود را اصلاح كنند زندگي آنها اصلاح مي‌شود و جالب‌تر اينكه نگرش‌هاي نادرست مي‌تواند با آموزش‌هاي درست، اصلاح شود بنابراين فرمول كلي موفقيت به قرار زير است:
آموزش درست---» تغيير نگرش---» تغييررفتار---» تغييرنتايج اين فرمول بسيار مهم را به خاطر بسپاريد و سعي كنيد از هم‌اكنون و پس از تعيين اولويت‌هاي خود براي موفقيت با استفاده از آموزش درست كه شامل مطالعه كتاب‌هاي مناسب، شركت در دوره‌ها و همايش‌هاي مرتبط با هدف، تمركز بر هدف و... است راه را آغاز كنيد. در تمام ساعات روز به آن فكر كنيد تا رفتار و عملكرد شما در جهت وصول به آن تقويت شود و بالاخره موفقيت را در آغوش بگيريد.

به تعبير گوته «در لحظه‌اي كه شخص قاطعانه مصمم به انجام كاري مي‌شود، مشيت الهي نيز بر همان كار قرار مي‌گيرد، آنگاه همه چيز به كمك شخص مي‌شتابند كه در غير آن صورت هرگز چنان نمي‌شد. زنجيره‌اي از رويدادها در اثر عزم راسخ صادر مي‌شوند. همه‌گونه وقايع ناديدني، ملاقات‌ها و كمك‌هاي مادي كه هيچ‌كس تصورش را هم نمي‌تواند بكند، به سود شخص سر راهش قرار مي‌گيرند. هر چه را مي‌خواهيد يا روياي انجامش را داريد، شروع كنيد. شهامت در خود ذكاوت، قدرت و جادو دارد. همين حالا شروع كنيد.»

خوش بيني و موفقيت
«اگر قرار باشد جمله‌اي را انتخاب كنم تا با آن تمامي ‌پند و اندرزم را بيان كرده باشم، فقط خواهم گفت: هرگز نگــذار افكار بد به ذهنت راه يا‌بد!» كنفوسيوس
آيا شما از جمله افرادي هستيد كه مغلوب احساس‌شان مي‌شوند و يا جزو افرادي هستيد كه با فكر و درايت بر احساس‌شان كنترل دارند؟
نمي‌دانم شما جز افراد خوش‌بين هستيد يا نه، اما اگر در اطرافتان با افراد خوش‌بيني سروكار داشته باشيد و نگاهي به‌خصوصيات و ويژگي‌هاي اساسي اين افراد بيندازيد، درمي‌يابيد كه رمز موفقيت و بشاش بودن اين افراد در نوع نگاه آنها به زندگي و مسائل پيرامونشان و همچنين كنترل آنها برافكار و احساس‌شان است، زيرا اين افراد به‌خوبي به اين امر واقف‌اند كه سرنوشت زندگي‌شان فقط به‌دست خودشان رقم مي‌خورد و خود حاكم بر سرنوشت‌شان هستند و نه محكوم به سرنوشت‌شان.
آنها مي‌دانند كه در اين درياي پرتلاطم زندگي، خود سكاندار كشتي‌شان هستند و به‌خوبي مي‌دانند كه چگونه كشتي زندگيشان را در جز و مد زندگي با ديدي باز به افقي زيبا و دلنشين كه سرشار از انرژي مثبت است به جلو هدايت كنند. اگر شما هم مايليد كه بر سرنوشت و بر امور زندگي خود مسلط باشيد، پس بايد بدانيد كه بايستي ابتدا از خودتان شروع كنيد ( از كوزه همان برون تراود كه در اوست)؛ بدين‌منظور بايستي بيش از پيش بر خود و به‌خصوص بر احساس‌تان كنترل داشته باشيد. زماني كه اراده مي‌كنيد خود حاكم بر زندگيتان باشيد، ديگر مثل توپ در زمين بازي زندگي به اين‌سو و آن‌سو پرتاب نخواهيد شد، و در اين زمان است كه ديگر احساس مستأصل بودن و فنا شدن در وادي زندگي را نخواهيد داشت.
فرد خوش‌بين آن‌طور كه دوست دارد و احساس مي‌كند رفتار مي‌كند (البته در چهارچوب رفتاري عاقلانه و انساني) صرف‌نظر از اينكه ديگران چه مي‌گويند، چه مي‌كنند و يـــا اوضاع و احوال چگونه است، چرا كه اينگونه افراد به‌خوبي مي‌دانند كه عظمت، شكوه و زيبايي زندگي و نوع حيات آنها در نگاه و ديد آنهاست چرا كه زندگي زيباست و خداونــد متعـــال - خالق او – تمامي ‌اين زيبايي‌ها را در اختيار اشرف مخلوقاتش قرار داده كه البته براي درك و لمس اين زيبايي‌ها بايد حس و حال ديگري داشت و داشتن اين حس و حال اكتسابي است و بايد آن را فرا گرفت.
البته به‌ نظر مي‌آيد كه خوش‌بين بودن و رضايتمندي از زندگي با مسائل و مشكلاتي كه در زندگي با آن روبه‌رو هستيم، كمي‌دور از ذهن باشد، اما با صبر و شكيبايي و با علم به اينكه خوشبختي و سعادت انسان در گرو خواست و اراده اوست و بستگي به طرز فكر او دارد، مي‌توان داشتن حس خوب را در خويشتن تقويت كرد و نگذاشت سختي‌هاي زندگي ما را از پا درآورد و بازنده زندگي كند. به‌عنوان مثال بهتر است در هر شرايطي كه قرار مي‌گيريد به‌جاي اينكه عجولانه و بدبينانه تصميم بگيريد بــــا خودتان كمي‌ خلوت كنيد و جنبه‌هاي مثبت و منفي آ ن را بسنجيد و بعد واقــع‌بينــانــه - نـــــه عجولانه - تصميم بگيريد. به‌جاي اينكه در سختي‌ها احساس ياس و درماندگي كنيد مي‌توانيد با كمي‌تامل بر اوضاع و احوال آن‌طور كه مايليد تاثير‌گذار باشيد.
اگــر موفق به انجام اين كار شديد بدانيد كه قدمي ‌بزرگ برداشته‌ايد. البته برداشتن عينك بدبيني و تبديل آن به عينك خوش‌بيني زمان مي‌برد و مسلما فرد تمايل دارد از عينك قبلي كه به آن عادت كرده، استفاده كند، اما سعي كنيد كه خود را به عينك جديد عادت دهيد و بدانيد كه فقط با عينك خوش‌بيني است كه مي‌توان كمتــر احساس نگـــراني، عدم‌اطمينان، ياس و درماندگــي كرد. پس بكوشيم تا عظمت نگــــاه خود را دريابيم و با انرژي مثبتي كه در ما نهفته شده است با انرژي موجود در كائنــــات، هم‌آهنگ و هم‌آواز شويم.


شادماني و نقش آن در تحول
بي‌شك اين موضوع را بارها تجربه كرده‌ايد كه شادي و نشاط تا چه اندازه باعث ايجاد تغيير و تحول در زندگي‌تان شده است.
شايد هيچ چيز چون شادماني، بيشترين انرژي و احساس پويايي را درشما برنمي‌انگيزد و قدرت حركت و ادامه روند مثبت حيات را تقويت و ميسر نمي‌سازد.
شادي هرچه پايدارتر و قوي‌تر؛ عزم راسخ‌تري را براي پيشبرد برنامه‌هايتان به جريان مي‌اندازد. تصوركنيد غليان شادماني درعمق وجودتان به جاي طوفان و گرداب خشم؛ چه معجزه‌ها كه نمي‌آفريند. و چه جوي‌ها و جريان‌ها كه نمي‌سازد تا درمسيري به هم پيوسته و اقيانوسي مملو از عشق و محبت و نشاط را در روح و روان‌تان جاري كند.
نشاط، نگاه مثبت و گرماي زندگي مي‌آفريند و نگاه مثبت، شكوفه‌هاي عشق، پويايي، لطافت و آزادگي به بارمي‌آورد كه صفا و رايحه عطرآنها نه تنها پهناي وجود شما، بلكه روح و روان اطرافيان‌تان را هم درمي‌نوردد.

خيلي رويايي به نظرمي‌رسد؟...البته راست مي‌گوييد مشكلات گاهي خيلي كمرشكن مي‌شود و درد و رنج گاهي بدجوري آزارمان مي‌دهد. اما اگر من و شما آن را به خانه نياوريم؛ يعني تلاشي براي آوردنش نكنيم، چه كسي اين كار را خواهد كرد... از اين زاويه نگاه كنيد.
بگذاريد سلول‌هاي بدن‌تان قدري هواي "زنده‌بودن" را تنفس كنند؛ سالم به دنيا بيايند. خودتان كه مي‌دانيد سلول هاي مرده اصلا خوب نيستند، فضا را براي ايجاد بيماري‌هاي سخت و طاقت‌فرسا آماده مي‌كنند.
اشو، عارف هندي نيز معتقد است يگانه تحولي كه مي‌توان آن را تحول ناميد، تحول به شادماني است. اگرگل‌هاي شادماني در تو شكوفا نشود، تو متحول نمي‌شوي.
او مي‌گويد درحقيقت، معمولا آنچه مردم آن را تحول و پيشرفت مي‌دانند چيزي بي‌ربط است. دست‌يافتن به فن‌آوري پيچيده‌تر تحول نيست، بلكه چيزي سطحي و ظاهري است. شايد تو تجهيزات بيشتري دراختيارداشته باشي اما همان آدم گذشته باقي بماني. شايد بتواني روزي به ماه يا ستارگان هم دست‌يابي، اما مهم اين است كه هركاري روي زمين انجام مي‌دادي روي ماه نيز انجام خواهي داد.
اگرانسان همچنان مثل گذشته باقي بماند، هيچ تحولي رخ نمي‌دهد. تحول او ساختگي خواهد بود، تحولي دروغين كه ظاهرگمراه‌كننده‌ي انسان متحول را به او مي‌بخشد.
اشو به اين نكته اشاره مي‌كند كه شادماني با خودآگاهي شكوفا مي‌شود. يا خودآگاهي شكوفا‌ مي‌شود و تو شادمان‌ مي‌شوي و يا شادماني شكوفا مي‌شود و تو خودآگاه‌ مي‌شوي.
از هركدام كه مي‌خواهي، خودآگاهي يا شادماني، آغاز كن تا رشديابي و متحول شوي. انسان داراي نيرويي شگرف و عظيم است و مي‌تواند به اوج قله شادماني، نشاط و آسايش برسد.
 

تکرار اشتباه
ظاهرا مطمئن هستیم که از اشتباهات‌مان درس می‌گیریم، اما آنچه یاد می‌‌گیریم این است که اشتباهات بیشتری انجام دهیم.
این ایده به ظاهر خلاف عقل از بررسی پدیده "سرزبان بودن"
The tip of the tongue(TOT) ناشی می‌شود که مشروح آن در شماره اخیر فصلنامه روان‌شناسی تجربی آمده است.
حالت سرزبان بودن هنگامی رخ می‌دهد که مغز شما به کلمه صحیح دست یافته است، اما به دلایلی نمی‌تواند اطلاعات صوتی مربوط به آن را بازیابی کند.
با اینکه چنین لغزش‌های زبانی ممکن است بدون توجه به میزان استعداد درک کلمه شما رخ دهد، پژوهشگران دریافته‌اند که سر زبان بودن در افراد دوزبانی، افراد مسن‌تر و افراد دچار ضایعه مغزی بیشتر رخ می‌دهد.
کاترین همفریز پژوهشگر در دانشگاه مک‌مستر در اونتاریو در این باره می‌گوید: "این حالت ممکن است بسیار ناراحت‌کننده باشد - شما می‌دانید که آن کلمه را می‌دانید، اما نمی‌توانید آن را ادا کنید. و هنگامی که موفق به انجام این کار می‌شوید، احساسی از راحتی به شما دست می‌دهد که برای‌تان غیرقابل‌تصور است، حتی اگر دوباره این کلمه را فراموش کنید. اما مشکل این است که این حالت باز هم تکرار می‌شود."
به گفته او دلیل این وضعیت این است که زمان صرف شده هنگام به خاطر نیاوردن کلمه، باعث می‌شود مغز ما "مسیر اشتباه"‌را تقویت کند.
همفریز می‌گوید: "ما می‌ دانیم که مغز ما این گونه کار می‌کند- هر کاری را که انجام می‌دهد، آن را تقویت می‌کند. بنابراین نتایج این بررسی کاملا معنادار می‌شود."
همفریز و همکارانش در دانشگاه مک‌مستر در 30 دانشجوی دوره لیسانس بازیابی کلمات را مورد آزمایش قرار دادند.
به این دانشجویان رشته‌ای از تعریف‌ها ارائه شد و آنها باید می‌گفتند که پاسخ را می‌دانند، نمی‌دانند، یا اینکه پاسخ سر زبان‌شان است.

اگر دانشجو می‌گفت پاسخ سر زبانش است، 10 یا 30 ثانیه وقت داشت که کلمه را بگوید، پیش از آنکه پاسخ را به او بگویند.
دو روز بعد این دانشجویان همین آزمون بازیابی کلمات را با همین تعریف‌ها انجام دادند.
گرایش دانشجویان در این آزمایش دوم این بود که در همان کلماتی که در آزمایش اول در بازیابی آنها دچار اشکال بودند، باز هم گیر کنند. افرادی در آزمایش اول به آنها 30 ثانیه وقت داده شده بود تا کلماتی را که سر زبان‌شان بود، بازیابی کنند، با احتمال بیشتری در آزمایش دوم هم در آن کلمات گیر می‌کردند.
همفری می‌گوید دوره زمانی را که افراد صرف می‌کنند تا مغزشان را برای یافتن پاسخ در این موارد به کار بیندازند می‌توان دوره "یادگیری اشتباه" نامید. او می‌‌گوید: "هنگامی دارید در مغزتان برای یافتن کلمه کند و کاو می‌کنید، در واقع به حرکت در مسیری اشتباه ادامه می‌دهید، چه 10 ثانیه را صرف این کار کنید، چه 30 ثانیه."
در یک بررسی مکمل، پژوهشگران دریافتند بهترین راه برای فائق‌ آمدن بر این "یادگیری اشتباه" این است که هنگامی که پاسخ صحیح را یافتید، آن کلمه را با صدای بلند یا در ذهن‌تان تکرار کنید.و به جای اینکه برای یادآوری کلمه‌ای که از ذهن‌تان می‌گریزد، وقت صرف کنید، از همکارتان پاسخ را بپرسید یا روی اینترنت آن را جستجو کنید.
این یافته‌ها ممکن است در موقعیت‌های دیگر مانند موسیقی و ورزش هم کاربرد داشته باشد. همفریز می‌گوید: "معلمان موسیقی از این اصل آگاهی دارند که به شما می‌گویند به آهستگی تمرین کنید. اگر به سرعت تمرین کنید، تنها اشتباهات‌تان را تقویت می‌کنید."

شاد بودن

شادي خواستني‌ترين و شيرين‌ترين احساس بشر است. همه درجست‌وجوي آن هستند و كيفيت زندگيشان را براساس ميزان شاديشان مي‌سنجند. بنابراين انگيزه بسياري از رفتارهاي ما شاد شدن است و حتي زماني كه بيمار هستيم يا مشكلي داريم، مي‌خواهيم اين مسائل بر طرف شوند تا زمينه شادي فراهم شود.
اما بدانيد كه شاد بودن هميشه آسان نيست، شاد بودن مي‌تواند يكي از بزرگترين مبارزات ما در صحنه زندگي باشد. مي‌تواند تمام پافشاري‌ها، انضباط فردي و تصميماتي كه براي خود فراهم آورده‌ايم را مخدوش كند.
شاد بودن يا نبودن تنها در دستان خودتان است. شادي چيزي است كه هر كس بايد آن را درون خود بجويد. شايد مسائل بيروني، اطرافيان، حرف‌ها و شوخي‌هاي افراد خانواده به‌صورت كوتاه مدت در شما شادي ايجاد كند اما اين شادي دوام زيادي ندارد، شادي در قلب وجود دارد.
براي شاد زيستن بايد خود را با محيط تطبيق داد و اهداف مشخصي را دنبال كرد. مسئوليت‌پذيري يكي از عواملي است كه در شادي تاثير‌گذار مي‌باشد. اگر مسئوليت را با رغبت بپذيريد زندگي آنقدرها سخت نخواهد شد.
اگر بيماري خود و يا اطرافيان‌تان و يا عوامل ديگر را عامل غمگيني‌تان مي‌دانيد، بدانيد كه زندگي انسان‌ها پر از اتفاقات خوب و بد است.
آبراهام لينكلن گفته است اغلب مردم تقريباً به همان اندازه شاد هستند كه انتظارش را دارند؛ در واقع آنچه در زندگي ما رخ مي‌دهد آنقدرها تعيين‌كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما به آن رخداد‌هاست كه نقش تعيين كننده‌اي دارد. ممكن است يك فردي كه بيمار است اين طور به بيماري‌اش نگاه كند كه اين پيشامد منجر به كشف قابليت‌هاي تازه وي خواهد شد، فرصت بيشتري براي مطالعه و تفكر عميق دارد، بيشتر قدر سلامتي خود را مي‌داند و مي‌تواند با ژرف‌نگري بيشتري به همه پديده‌ها بنگرد. در مقابل، فرد ديگر واكنش متفاوتي نشان دهد. اشك بريزد، از زمين و زمان گله‌مند باشد و يا خودكشي كند.

با همکاران حسود خود چگونه برخورد کنيم؟

 

 با همکاران حسود خود چگونه برخورد کنيم؟
موفقيت، موفقيت مي آورد و متاسفانه حسادت!
طي صعود شما از نردبان ترقي در شرکت، مطمئناً دوستان بسيار و تعدادي هم دشمن پيدا خواهيد کرد. اين دشمنان، که هميشه با آنها برخورد خواهيد داشت، هميشه سعي بر اين خواهند داشت تا شما، کارها و دستاوردهايتان را پايين آورده و تحقير کنند.. اين دشمنان، يا اصطلاح مهربانانه تر آن، همکاران حسود، اگر به حال خود رها شوند، ممکن است مانعي بر سر راه پيشرفت شما شوند و يا تله هايي براي در دام افتادن شما ترتيب دهند.
مشخص ترين همکاران حسود به راحتي قابل شناسايي هستند، از آنجا که در هر تلاشي که مي کنيد، به رقابت با شما برمي خيزند. زيرک ترين اين دشمنان معمولاً پي فرصت مناسبي براي تحقير شما به خاطر شکست ها و اشتباهاتتان هستند.
من که خود با انواع مختلفي از اين دشمنان در رده هاي مختلف شرکت برخورد داشته ام، در اين مقاله مي خواهم شما را با دو روش اصلي در برخورد با اين افراد آشنا کنم: (1) خنثي کردن حسادت آنها، و (2) تلافي کردن کارهايشان.

(1) خنثي کردن حسادت دشمنان

آيا رفتار شما شايسته ي سرزنش و عيب جويي است؟ آيا کاري کرده ايد که باعث شعله ور شدن هر چه بيشتر حسادت آنها شده است؟ آيا ديگران را تحقير مي کنيد و موفقيت هاي خودتان را به رخ مي کشيد؟

اينها سوالاتي است که بايد از خودتان بپرسيد، چون قصد نداريد که خودتان اسباب تنفر ديگران را فراهم کنيد. اگر متوجه شديد که خودتان رفتارها و برخوردهايي ناشايست و منفي داشته ايد، بايد هر چه سريعتر آنها را تغيير دهيد. در واقع، تا مي توانيد صميمي و فروتن باشيد و ارزش ديگران را بالا ببريد. با تقسيم موفقيت هايتان با همکارانتان، اعتماد به نفس آنها را بالا ببريد و به آنها نيز درس موفقيت بدهيد.
اگر در گذشته بيش از حد متکبر و مغرور بوده ايد، خود را تغيير دهيد و سعي کنيد با دشمنانتان صلح برقرار کنيد. به خاطر کار، اعتبار، و سلامت روانيتان، بايد تا مي توانيد از هرگونه مجادله يا احساس بد و منفي دوري کنيد. اگر اينکار را به خاطر ترس از عکس العمل دشمنانتان انجام دهيد، مطمئن باشيد که آنها متوجه اين مسئله خواهند شد. پس بايد اين تغيير از ته قلب و مخلصانه باشد.
جلب احترام همکاران
آيا تا به حال سعي مي کرديد که خود را نفر اول و از همه کس بالاتر نشان دهيد؟ بدانيد که هيچوقت براي جبران اشتباهات گذشته دير نيست. سعي کنيد از اين به بعد، همکاران و ساير افراد گروه را مقدم بر خود بدانيد. مطمئن باشيد اگر بتوانيد حمايت، پشتيباني و احترام اطرافيان خود را جلب کنيد، با نيروي بيشتري مي توانيد در برابر کارشکنان مقاومت کنيد. اگر فرد حسود را از سايرين جدا کنيد، ممکن است آتش حسادت او نيز کم کم فروکش کند..

بر حسادت آنها پيشدستي کنيد

اگر بتوانيد همکار ناراضي و ناخشنود خود را زود شناسايي کنيد، خواهيد توانست بر حسادت او پيشدستي کنيد. هرجا که لازم باشد امتياز بدهيد. فروتن باشيد، اما نه به آن اندازه که شايستگي هايتان ناشناخته بماند. نکته اينجاست که بايد قبل از شعله ور شدن آن حس حسادت، از آن جلوگيري کنيد.

همکارانتان را به خاطر موفقيت هايشان تشويق کنيد. سعي کنيد خودتان حسود نباشيد، چون اين نوع احساسات خيلي زود برملا مي شوند. اگر در خودتان نيز حس حسادت و رفتارها و عملکردهاي منفي مشاهده مي کنيد، بايد انتظار برخورد مشابه نيز از ديگران داشته باشيد.


(2) تلافي کارهاي حسودان
اگر نتوانستيد حسادت همکارانتان را خنثي کنيد، بايد براي حفظ اعتبار و شهرت خود در محل کار، واکنش نشان دهيد. بايد هرطور شده تلاشهاي همکارن حسود خود را براي بي اعتبار کردن خود نابود کنيد.
اگر عملياتي افترا آميز و بدگويانه برعليه شما از جانب يکي از همکاران حسود آغاز شد، وظيفه ي شما اين است که کاري کنيد تا خلاف آن حرف ها ثابت شود. سعي نکنيد شما نيز کاري مشابه با او انجام دهيد، چون اين فقط شدت توهين هاي او را افزايش خواهد داد. هميشه سعي کنيد لبخند زده و سرحال نشان دهيد (اما نه بيش از حد)، سخت کار کنيد، و سعي کنيد از هرگونه غيبت و بدگويي از طرف مقابل نزد سايرين اجتناب کنيد و تاکتيک هاي زير را به کار گيريد.
بين افراد رده بالاي شرکت، حامي پيدا کنيد.
يکي از اولين کارهايي که براي دفاع از خودتان بايد انجام دهيد، اين است که به دنبال حامي و پشتيبان باشيد. با تجربه ي من، هرچه اين حاميان را از افراد رده بالاتر محل کارتان انتخاب کنيد، موفقيت آميزتر خواهد بود. چون اگر پاي يکي از مديران رده بالا هم در ميان باشد، دشمنان تمايل کمتري به در افتادن با شما پيدا خواهند کرد.
به هيچ وجه سعي نکنيد خود را ضعيف و شکننده نشان دهيد. خيلي راحت پشت درهاي بسته با او بنشينيد و مشکلاتتان را با او درمان بگذاريد، و او را از همه ي ماجرا بااطلاع کنيد.

از همه تخلفات آگاه باشيد

کليه مواجهات و مباحثات خود را با فرد حسود در خاطر خود نگاه داريد، و سعي کنيد از آن واقعه مدرک جمع کنيد. حرفه اي عمل کنيد. اگر او زشت و ناشايست رفتار کرد، شما مثل او رفتار نکنيد. ممکن است او نيز وقايع را ثبت و ضبط کند. اگر يک ايميل تند و زننده دريافت کرديد، آن را نگاه داشته و به هيچ وجه پاسخ ندهيد. اطمينان حاصل کنيد که هيج يک از حرفهايتان را به صورت نوشته نداشته باشد. اگر لازم مي بينيد که آن توهين ها و حرف هاي زشت را پاسخ دهيد، آن را به صورت شفاهي انجام دهيد.

به آنها فرصت دهيد تا از ادعاي خود صرفنظر کنند
نبايد دشمنان خود را به حالت دفاعي، تهديد شده و بيچاره ببريد. به خاطر داشته باشيد: شما مي خواهيد اين مجادله را به پايان برسانيد، پس به آنها فرصت تغيير عقيده و برگشتن از ادعاي خود را بدهيد. براي نگاهداشتن رابطه تان، گهگاه به او امتياز بدهيد. مثلاً اگر دشمنتان معمولاً خوش برخورد است، به آن رفتار اعتماد کنيد، اما نه کورکورانه. ممکن است او به طريقي بخواهد عذر خواهي کند، بدون اينکه غرورش جريحه دار شود. اما هيچوقت شما با شديدتر کردن آزار و اذيتتان، ن را قرباني نکنيد، بخشنده و رئوف باشيد.

بهترين نتيجه را بگيريد!
برخورد با همکاران حسود موقعيت دشواري است که همه از آن فراري هستند. اما شما مي توانيد با فرونشاندن حسادت آنها قبل از اينکه مشکل ساز شود، همه چيز را به خوبي برطرف کنيد. اما اگر با اين روش راه به جايي نبرديد، بايد درصدد تلافي برآييد، شايد از اين طريق پي به اشتباه خود ببرند. در هر حال بايد هوشيار باشيد و حرفه اي عمل کنيد، تا بهترين نتيجه را بگيريد .

 کارآفريني زنان
در عرصه جهاني، زنان خلاق، نوآور و مبتكر به عنوان كارآفرينان، منشأ تحولات بزرگي در زمينه هاي صنعتي، توليدي و خدماتي شده اند و نقش آنان به عنوان موتور توسعه اقتصادي، قهرمانان ملي و توسعه صنعتي، محرك و مشوق سرمايه گذاري، عامل ايجاد اشتغال، گزينه اصلي انتقال فناوري و عامل رفع خلل و تنگناهاي بازار، در جوامع تبيين يافته است (آراستي،1385).
زنان به دلايل متعدد از جمله بيکاري وکاهش دستمزدها ونارضايتي ازشغل قبلي وارد عرصه کارآفريني مي-شوند. اما علیرغم گرایش روزافزون زنان به عرصه¬های کارآفرینی، توسعه و ایجاد فعالیت¬های کارآفرین در این قشر همواره با یکسری از مشکلات و محدودیت¬های روبرو بوده است.
بطوریکه پیاکوک معتقد است که از مرحله تبدیل ایده به یک کسب و کار جدید 10 مرحله وجود دارد، اکثر افراد در مرحله سوم با مواجه شدن با موانع مالی و تجربه کاری دست از ادامه کار می کشند.. به عقیده وی اغلب کسانی که در این مرحله از ادامه فعالیت¬های کارآفرینی خودداری می¬کنند، زنانی هستند که از تجربه کاری کمی برخوردارند(
Peacock,1991).
در این راستا به منظور استفاده بهينه از توانايي¬هاي زنان و دستيابي به توسعه اقتصادي، سياستمداران با كمك اقتصاددانان و كارگزاران به دنبال ارائه الگويي هستند كه نقش كارآفريني زنان را در توسعه همه جانبه به ويژه اقتصاد تقويت نمايند. از این رو مطالعات متعددی در زمینه شناخت ابعاد گوناگون در توسعه کارآفرینی زنان صورت گرفته است.
تحقیقی که توسط آنسلم در کانادا انجام گرفت نشان داد که مهم ترین موانع کارآفرینی زنان مربوط به فرهنگ و محدودیت دانش آنها در کسب و کار است. وی به این موانع را در 6 دسته کلی به شرح زیر طبقه بندی نمود .
1- نگرش: این امر مربوط به نگرش زنان نسبت به خود و توانائی¬های شخصی خود است.زنان اغلب توانائی-های خود را دست کم می گیرند و اعتماد به نفس کافی برای کارآفرینی ندارند.(
Robertson, 1994). آنها هم چنین در معرض رفتارهای تبعیض آمیز بوسیله بانک¬ها، دولت،کارمندان و مشتریان هستند(Belcourکارآفريني زنان

در عرصه جهاني، زنان خلاق، نوآور و مبتكر به عنوان كارآفرينان، منشأ تحولات بزرگي در زمينه هاي صنعتي، توليدي و خدماتي شده اند و نقش آنان به عنوان موتور توسعه اقتصادي، قهرمانان ملي و توسعه صنعتي، محرك و مشوق سرمايه گذاري، عامل ايجاد اشتغال، گزينه اصلي انتقال فناوري و عامل رفع خلل و تنگناهاي بازار، در جوامع تبيين يافته است (آراستي،1385).
زنان به دلايل متعدد از جمله بيکاري وکاهش دستمزدها ونارضايتي ازشغل قبلي وارد عرصه کارآفريني مي-شوند. اما علیرغم گرایش روزافزون زنان به عرصه¬های کارآفرینی، توسعه و ایجاد فعالیت¬های کارآفرین در این قشر همواره با یکسری از مشکلات و محدودیت¬های روبرو بوده است.

بطوریکه پیاکوک معتقد است که از مرحله تبدیل ایده به یک کسب و کار جدید 10 مرحله وجود دارد، اکثر افراد در مرحله سوم با مواجه شدن با موانع مالی و تجربه کاری دست از ادامه کار می کشند.. به عقیده وی اغلب کسانی که در این مرحله از ادامه فعالیت¬های کارآفرینی خودداری می¬کنند، زنانی هستند که از تجربه کاری کمی برخوردارند
.
در این راستا به منظور استفاده بهينه از توانايي¬هاي زنان و دستيابي به توسعه اقتصادي، سياستمداران با كمك اقتصاددانان و كارگزاران به دنبال ارائه الگويي هستند كه نقش كارآفريني زنان را در توسعه همه جانبه به ويژه اقتصاد تقويت نمايند. از این رو مطالعات متعددی در زمینه شناخت ابعاد گوناگون در توسعه کارآفرینی زنان صورت گرفته است.
تحقیقی که توسط آنسلم در کانادا انجام گرفت نشان داد که مهم ترین موانع کارآفرینی زنان مربوط به فرهنگ و محدودیت دانش آنها در کسب و کار است. وی به این موانع را در 6 دسته کلی به شرح زیر طبقه بندی نمود .
1- نگرش: این امر مربوط به نگرش زنان نسبت به خود و توانائی¬های شخصی خود است.زنان اغلب توانائی-های خود را دست کم می گیرند و اعتماد به نفس کافی برای کارآفرینی ندارند.(Robertson, 1994). آنها هم چنین در معرض رفتارهای تبعیض آمیز بوسیله بانک¬ها، دولت،کارمندان و مشتریان هستند.
2- دست یابی به تامین مالی: این امر به علت عدم اعتماد وام دهندگان به زنان و همچنین به علت فقدان تجربه در مذاکرات مالی اتفاق می افتد.
3
- دسترسی به آموزش¬های مناسب: زنان اغلب فاقد تجربه مدیریتی هستند وگرایش زنان به کار در مشاغل هنری و علوم اجتماعی باعث محدودیت آنها در علوم تجاری، برنامه ریزی، مذاکره، بازاریابی و تامین مالی می شود.حتی زمانی هم که برنامه های آموزشی تدوین می شود نیازهای زنان نادیده گرفته می شود. همچنین مبالغ کمتری برای آموزش زنان صرف می شود و دولت¬ها هر سال مبلغ کمتری به آن اختصاص می دهند.
4
- دست یابی به اطلاعات:
زنان معمولا دارای ارتباطات کمتری برای دست یابی به اطلاعات کافی هستند که این امر خود باعث منزوی شدن آنها و کسب و کارشان می شود.
5
- مسئولیت¬های خانوادگی: زنان هنوز هم دارای همان نقش های اولیه برای مراقبت از کودکان و زندگی خانوادگی هستند.برای زنان ایجاد تعادل بین زندگی کاری و خانواده و کودکان امری است که باعث استرس فراوان می شود .

6- بازگشت مالی نامناسب: زنان کارآفرین نسبت به زمانی که به صورت شراکتی کار می کنند درآمد کمتری دارند و حتی درآمد زنان کارآفرین که در سال 1995 در کانادا 14.800 دلار بوده، 55% کمتر از میانگین درآمد مردان کارآفرین است

2- دست یابی به تامین مالی: این امر به علت عدم اعتماد وام دهندگان به زنان و همچنین به علت فقدان تجربه در مذاکرات مالی اتفاق می افتد.
3- دسترسی به آموزش¬های مناسب: زنان اغلب فاقد تجربه مدیریتی هستند وگرایش زنان به کار در مشاغل هنری و علوم اجتماعی باعث محدودیت آنها در علوم تجاری، برنامه ریزی، مذاکره، بازاریابی و تامین مالی می شود.حتی زمانی هم که برنامه های آموزشی تدوین می شود نیازهای زنان نادیده گرفته می شود (Watson
, 1996). همچنین مبالغ کمتری برای آموزش زنان صرف می شود و دولت¬ها هر سال مبلغ کمتری به آن اختصاص می دهند.
4
- دست یابی به اطلاعات: زنان معمولا دارای ارتباطات کمتری برای دست یابی به اطلاعات کافی هستند که این امر خود باعث منزوی شدن آنها و کسب و کارشان می شود.
5
- مسئولیت¬های خانوادگی: زنان هنوز هم دارای همان نقش های اولیه برای مراقبت از کودکان و زندگی خانوادگی هستندبرای زنان ایجاد تعادل بین زندگی کاری و خانواده و کودکان امری است که باعث استرس فراوان می شود .

6- بازگشت مالی نامناسب: زنان کارآفرین نسبت به زمانی که به صورت شراکتی کار می کنند درآمد کمتری دارند و حتی درآمد زنان کارآفرین که در سال 1995 در کانادا 14.800 دلار بوده، 55% کمتر از میانگین درآمد مردان کارآفرین است.

فشار رواني، نشانه عصر ما
تغيير و تحول همواره در زندگي ما وجود دارد. ما طي زندگي مراحل مختلفي را پشت سر مي گذاريم. تغييرات رشدي، مسائل و مشکلات تحصيلي، پيچيدگي روابط بين فردي و اجتماعي، اشتغال، تطبيق نيازهاي شغلي و خانوادگي، پدر يا مادر شدن، رو به رو شدن با فقدان ها و جدايي هاي گريز ناپذير، تغييرات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و علمي از جمله مسائلي هستند كه در زندگي با آنها رو به رو مي شويم. هرگونه تغيير در زندگي، خواه خوشايند يا ناخوشايند، مستلزم نوعي سازگاري مجدد است. سازگاري، مديريت تقاضاهاي حاصل از تغييرات و تحولات است. انتظار سازگاري يا انطباق از ارگانيسم را، فشار رواني و عامل ايجادكننده آن را عامل فشارزا مي گويند.
فشار رواني، نشانه عصر ما و از موضوعات مهم زندگي است. فراگير بودن آن از آن روست كه مي خواهيم به طرز مؤثر با آن برخورد كنيم تا زندگي طبيعي و لذت بخشي داشته باشيم، اما رو به رو شدن با فشار رواني يك فرآيند است، نتيجه كار نيست. به نظر مي رسد كه فشار رواني سن و سال، نژاد، جنسيت، دين و مليت و حتي طبقه اجتماعي- اقتصادي نمي شناسد، به همين دليل است كه آن را ويرانگر همگاني، فرزند ناخلف انقلاب صنعتي و يك قاتل بي سر و صدا ناميده اند.
انسان با دو جنبه متضاد فشار رواني رو به رو است. از يك سو، فشار رواني يك جزء ضروري از زندگي است كه با تحريك، فرد را براي زندگي، حركت و پيشرفت آماده مي سازد، و از سوي ديگر فشار رواني اگر شديد و بلندمدت باشد، مي تواند توانايي سازگاري ما را فلج كند و ريشه بسياري از مشكلات پزشكي، اجتماعي و رواني باشد. فشار رواني فرآيندي است كه در آن، يك رويداد (عامل فشارزا)، ارزيابي فرد، پاسخ هاي ارگانيسم، و ارزيابي هاي مجدد در پي بروز پاسخ ها و تغيير در عامل فشارزا وجود دارد. چگونگي واكنش به فشار رواني به اين بستگي دارد كه فرد به چه رويدادهايي توجه دارد و چگونه آنها را ارزيابي مي كند. ارزيابي ما درباره رويدادها مي تواند به اندازه خود رويدادها منبع فشار رواني باشد. فشار رواني براي بعضي از افراد يك مسئله تضعيف كننده است، و در عمل در تمامي جنبه هاي زندگي تأثير نامطلوب بر جاي مي گذارد. برعكس، براي برخي افراد فشار رواني عاملي است كه آنان را براي تحقق هدف هايشان مجهزتر مي كند.