3

بسم الله الرحمن الرحیم!

فصل اول

سيرت  پيامبر اعظم اسلام حضرت محمد مصطفی(ص)

   واژه سيرت در لغت و اصطلاح                                                             
    واژه سيرت در لغت از كلمه سير به معناى رفتن و جريان داشتن‏است. سيرت در اصطلاح منطق عملى و اصول عملى است كه همچون‏قوانين رياضى قابل تغيير نيست و راهنماى زندگى انسان است. بزرگان دین میگویند: سير يعنى حركت در روى زمين، در زمين‏راه رفتن و گذشتن و عبور كردن. «سيرت‏» يعنى حالت و روشى كه‏انسان دارد، نوع خاص حركت انسان نوع رفتار و كردار و عملكرد انسان را «سيرت‏» گويند. مورخانى كه در باره پيامبر اكرم(ص) و روش زندگى او كتاب‏نوشته‏اند، تاريخ خود را «سيرت النبى‏» ناميده‏اند. سيرت شناسى‏به معناى سبك‏شناسى و رفتارشناسى است.

روی این سخن نکات مهم و چندی از سلوک پیغمبر محمد مصطفی (ص) را تهیه و جمع آوری نموده ام در خدمت شما تقدیم نموده تا مورد پسند شما عزیزان قرار گیرد البته باید گفت  که سیرت انحضرت را  که شما در پائین شما مورد مطالعه قرار می دهید البته مانند همان قطره اب است که یک پرنده کوچک از یک بحر در منقار خویش میگرید. من هم در این مونوگراف خویش مانند همان پرنده کوچگ از بحر بی کران خلق و خوی، شخصیت، روش و رفتار آن حضرت در زندگی روزمره شان حضور شمایان تقدیم میکنم خدا کند که مورد دلچسپی شما قرار گیرد.

اخلاق اجتماعي پيامبر(ص)

پيامبر پاكترين شريف ترين وبرترين مخلوقات هستند كه نمونه انسان كامل مي باشد اخلاق اجتماعي حضرت همواره الگويي كامل براي اطرافيان بوده است وبا اخلاق نيك وپسنديده خود موجب شدند تا بسياري از افراد به دين اسلام علاقمند شوند وايمان بياورند.

برخورد با مردم

   قرآن درباره ي رسول خدا مي فرمايد:اي پيامبر به بركت رحمت الهي در برابر مردم نرم ومهربان شدي.

تجلي تربيت الهي درشيوه برخورد هاي پيامبر با مردم به وضوح محسوس بود اوشخصيتي فروتن، خوش سخن وخوش رو بود وبا مردم با محبت ومهرباني رفتار مي كرد معمولا درخواست هاي مردم را اجابت مي كرد ودر صورت عدم توانايي وتمايل درمقابل درخواست ها سكوت مي نمود او روحي بزرگ  وبزرگوار داشت. نقل شده شده كه عربي بيابان نشين گاه گاهي به حضور پيامبر اكرم مي رسد وبراي آن حضرت هديه  اي مي آورد ولي درهمان مجلس بهاي هديه اش را از پيامبر درخواست مي كرد اين جريان موجب خنده پيامبر مي شد لذا هرگاه آن حضرت محزون مي گشت مي فرمود : كاش آن باديه نشين پيش ما بيايد.

مهمان نوازي انحضرت (ص)

   پيامبر خدا مهمان دوست ومهمان نواز بود تاجايي كه ازمهمان به عنوان راهنماي بهشت ياد مي كرد ومي فرمود : هرخانه اي كه مهماني وارد نشود فرشتگان وارد آن خانه نمي شوند.

او متقابلا به دعوت مسلمانان حتي بندگان لبيك مي گفت وهيچ غذايي راكم نمي شمرد رسول خدا  خودش از مهمانان پذيرايي مي كرد چنان كه در تاريخ آمده است هنگامي كه كاروان فرستادگان نجاشي در مدينه به حضور رسول خدا  وارد شدند آن حضرت برخاست وخودش به آنان خدمت كرد.

رفتار با فرزندان

   رسول خدا محبت  ويژه اي به كودكان داشت . با آنها هم بازي وهم كلام مي شد وآنها را با روي گشاده درآغوش محبت خود مي گرفت  جابربن عبدالله انصاري مي گويد :برپيامبر وارد شدم در حالي كه حسن وحسين (ع) را درپشت خود سوار كرده بود وچهار دست وپا راه ميرفت و مي فرمود :شتر شما چه شتر خوبي  است وشما چه سواران خوبي هستيد  رسول اكرم با فرزندان با مهر عطوفت رفتار نموده و مي فرمود :فرزندان مابه منزله پاره جگر وتن ما هستند.

معاشرت با اصحاب

   حضرت علي(ع) نحوه برخورد رسول اكرم با اصحاب را در جواب فرزند شان امام حسن فرموددند  دائما خوش رو وخوشخوي ونرم بود  خشن  ودرشخو وسبك سر .فحاش وعيب جو نبود وكسي را زياد مدح نمي كرد  از چيزي كه به آن رغبت وميل نداشت غفلت مي ورزيد بطوريكه مردم از او مايوس ونا اميد نمي شدند. حضرت علي در حديثي ديگر فرمودند : هرگز نشد كه رسول خدا با كسي مصاحفه كند وزودتر از طرف مقابل دست خود را از دست وي بكشد بلكه صبر مي كرد تا طرف مقابل دست آن حضرت رارها سازد  رسول خدا حتي درنگاههاي خود نيز نكات اخلاقي را رعايت مي نمودند به اين صورت كه نگاه خود را بين اصحابشان تقسيم مي نمودند .

صداقت و امانتداري

پيامبر دردوران قبل از رسالت به صداقت وامانت وعقل وفطانت معروف بود اورا به نام محمد امين مي خواندند به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند دربسياري از كارها به عقل او اتكا مي كردند.

حضرت علي مي فرمايد : سوگند مي خورم كه پيامبر خدا ساعتي پيش از وفات خود سه بار به من فرمود:ابالحسن امانت را كم باشد يا زياد به نيكوكار وبدكار برگردان  اگرچه آن امانت نخي باشد يا سوزني.

4

وفاي به عهد

   بي گمان وفاي به عهد يكي از تعاليم والا وارزشمند است وقرآن عزيز بدان تصريح فرموده وسيره پيامبر نيز همين بوده است وهمواره به عهد وپيمان خود وفا دار بوده اند وهيچگاه عهدي را كه بسته بودند نقض نمي كردند.

در روايات آمده است كه:رسول خدا به يكي از اصحاب خود در مكه وعده داد كه نزد خانه كعبه منتظرش باشد تابرگردد آن مرد به دنبال كار خود رفت  وفراموش كرد برگردد رسول خدا سه روز درآن جا منتظر ماند تا اين كه خبر به آن مرد رسيد به مسجد آمد وعذر خواهي كرد بلی اين مقام صديقين است كه هيچ سخني نگويند مگر آنكه به آن عمل كنند.

تواضع وفروتني

  تواضع وفروتني از ويژگي هاي انسان كامل است وپيامبر گرامي اسلام (ص)كه داراي عاليترين مقام انساني بودند از همه مردم بيشتر تواضع داشتند.

علامه طباطبائي درسنن النبي آورده اند:رسول خدا لباس خويش را وصله مي نمود وكفش خود را پينه مي كرد وخود گوسفندان خود را مي دوشيد وبا بندگان وغلامان غذا مي خورد بر روي زمين مي نشست.

حضرت رسول اكرم به ابوذر غفاري در مورد تواضع چنين فرمودند :خوشا به حال آنكه براي خاطر خداوند به مردم تواضع كند بدون اينكه احتياج وكمبودي داشته باشد وخود را كوچك شمارد تا جايي كه موجب خاريش نگردد.

 

عفو وگذشت

   عفو وگذشت به عنوان يك ارزش اسلامي در سيره پيامبر از جايگاه ويژه اي برخوردار است ازاين رو مسلمانان بايد به تبع ايشان اين خصلت پسنديده را در حيات اجتماعي وسياسي خويش زنده نمايند.

عفو وبخشش از مجرم وخطا كار موجب دوستي والفت درميان افراد جامعه ونيز سبب عزت وسربلندي وجذب افراد مي باشد ويكي از مهمترين عوامل پيشرفت اسلام آن بود كه پيامبر واهل بيت او در زمينه هاي مناسب براساس اين فضيلت اخلاقي نسبت به افراد خطاكار گذشت داشته وخطاي ايشان را مي بخشيدند.

پيامبر اكرم درحديثي فرمودند:آيا شما را از بهترين خوبهاي دنيا وآخرت خبر ندهم؟بخشودن كسي كه به تو ستم كرده است وپيوستنش به كسي از تو بريده است ونيكي كردن به كسي كه به تو بدي كرده است وعطا كردن به كسي كه از تو دريغ كرده است؟

قاتل حمزه(وحشي) بعد از جنگ احد به طائف گريخت وبعد از فتح مكه خدمت پيامبر آمد وبدون آنكه خود را معرفي كند اسلام آورد بعد از مسلمان شدنش پيامبر به او فرمود :آيا تو وحشي نيستي؟ وي گفت بلي حضرت فرمود: براي من بگو چگونه عمويم را به قتل رساندي ؟ وي نيز از ابتدا وعده هاي هند تا طرز مثله كردن حمزه را براي پيامبر نقل كرد و پيامبر نيز مي گريست پس ازآن به وي فرمودند: تو را بخشيدم ولكن صورتت را از من پنهان كن. پيامبر گرامي او رابخشيد و بقدري عفو پيامبر روي او اثر گذاشت كه در مقام دفاع از رسالت و نبوت به جنگ مسيلمه كه ادعاي نبوت و معجزه مي كرد رفت و او را كشت.

انفاق و بخشش

سخاوت پيامبر چنان در زندگي ايشان نمود داشته است كه خداوند در سوره اسرا مي فرمايد: ولا تجعل يدك مغلوله الي عنقك ولا تسبطها كل البسط متقعد ملوما محسورا  دستت رابه گردنت زنجير مكن وزياد هم گشاده دستي منما تا ملامت شده وحسرت زده برجا مي ماني.

رسول اكرم چنين بود كه احدي از او چيز از مال دنيا نمي خواست مگر آنكه به او مي داد. زني فرزند خود را نزد آن حضرت فرستاد وبه او گفت:  اگر رسول خدا فرمودند كه چيزي ندارم بگو پيراهنت را بده كه ما در خانه چيزي نداريم حضرت پيراهنش را درآورد وبه او داد وخدا آن حضرت رابا اين آيه تاديب كرد. در مورد بخشش حضرت محمد(ص) در فصول رسيدن ميوه هاآمده است كه:هنگام رسيدن ميوه ها رسول خدا دستور ميداد كه ديوار باغ را بخوابانند تا ديگران هم از ميوه هاي باغ استفاده نمايند.

حضرت جبرائيل (ص)در مورد بخشيده ترين مردم مي فرمايد:همه خانواده هايي كه روي زمين هستند زيرورو كردم وكسي را بخشنده تر از رسول خدا نسبت به مال دنيا نيافتم.

جابر مي گويد :هيچگاه پيش نيامد كه چيزي از رسول خدا خواسته شود واو بفرمايد:نه ابن عقيبه  گفت:يعني اگر هم چيزي پيش آن حضرت نبود وعده بخشش مي داد.

بسط وعدالت

پيامبر پايه اصلي روابط انساني را قسط قرار داد كه چيري بالا تر از عدل است وهمه جا درمقابل ظلم آمده است حضرت همه عمر در راه بسط عدل اجتماعي مبارزه كرد ودر ميدان جنگ بين عدل و،جور نبرد نمود در جنگ حنين كه سهمي از غنايم را به اقتصادي مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد سعدبن عباده وجمعي از انصار كه از پيش قدمان ومجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجيع دادي؟ او فرمود:كه همگي در يك جا گرد آيند آنگاه به سخن پرداخت وبا بياني شيوا ودل نشين آنها را به انگيزه اين تمايز آگاه ساخت وآنها را به اشتباه خودشان واقف نمود چنان كه همگي آنها به گريه افتادند پوزش خواستند.

   مسائلي كه جنبه فطري وذاتي دارد علاقه به عدالت است هركسي در هر مرام ومكتبي كه باشد دوستار شخص عادل وعدالت پرور مي باشد حضرت رسول علاوه بر اينكه رهبر مردم بودند در عين حال قاضي عادلي نيز بودند محل قضاوت ايشان مسجد است كه دادگاهي است الهي ودر آن قوي وضعيف يكسان بودند.

پيامبر فرمودند يك ساعت عدالت بهتر از شصت سال عبادت است كه شبي به عبادت وروزي به روزه داري بگذرد ويك ساعت بي عدالتي در حكومت(ياداوري)نزد خدابد تراز شصت سال گناه است.

شجاعت پیامبر(ص)

   يكي ازمناقب مهم پيامبر شجاعت است. شجاعت پيامبر را در ابتدا با نگاهي به چگونگي شكل گيري ورشد اسلام در محيطي سخت رعب انگيز مكه در دوران جاهلي كه پيامبر يكه وتنها، حركت عظيمشان را آغاز نمودند مي توان به خوبي دريافت و پس از هجرت به مدينه نيز كه فرمان جهاد بر او نازل شد در نبردهاي بسياري كه روي مي داد خودشركت مي كرد وشگفت آنكه با وجود رافت ورحمتي كه دراو همواره  حضور داشت ونمايان بود خود به كسي حمله نمي كرد وشمشير نمي زد در عين حال در عرصه جنگ از همه به دشمن نزديكتر مي ايستاد علي(ص) در سخنان متعددي اين خصيصه پيامبر را به تصوير كشيده اند : كان اجره الناس صدرا    پيامبر با جرات ترين مردم بود  هنگامي كه آتش جنگ بر افروخته وكارزار سخت مي گشت ما به رسول خدا پناه مي برديم وهیچ يك از ما از آن حضرت به دشمن نزديكتر نبود.

حكومت و سياست

   رسول اكرم يك رهبر الهي مكتبي سياسي فكري انقلابي است كه از وحي نشات گرفته اويك معلم اخلاق است يك عارف است يك متفكر و سياستمدار ويك الگو.

خداوند كليه علم وآگاهي هاي لازم رابه او داد حكمت وسر چشمه آن را در اختيارش گذارد كتاب وميزان وحديد رابراي او معين كرد تا بتواند بشريت را هدايت كند.

او سياستمداري است درس نخوانده  اما هشيار، پاك، راستگو، آزاده، فدا كار وايثار گر ودر راه خود قاطع است  آنچنان كه مي فرمايد: اگر خورشيد را در دست راست من وماه را در دست چپم بگذارند دست از هدفم بر نمي دارم   نظام سياسي حضرت مبتني بر حكومت الله وبراساس خير خواهي وفضيلتهاي انساني است.

سياست اقتصادي

سياست اقتصادي پيامبر بر اساس عدل ومساوات بوده تا همه انسانها بتوانند با استفاده از مواهب زندگي شرايط حياتي خود را تامين نمايند حضرت مواجه بود با اقتصادي فقير و وابسته وبهتر بگوييم اقتصاد غارت شده كه سرمايه ها ودارائي ها در ميان جمعي دست به دست مي گشت وبتدريج ريشه هاي فاسد ي پيدا كرده بود عده اي محدود توانسته  بودند شريان حياتي نبض اقتصادي جامعه اي فقير را بدست گرفته ومردم را به بند استثمار بكشند در مشي خود چنان نشان داد كه مردم دريافتند از زندگي حقي وسهمي وبهره اي دارند وهركس مي بايست بهره خود را از دنيا بگيرد. در داستان فئي بني النضير كه آن راتنهابه مهاجران نه انصار از آن بابت كه آنها در منتهاي فقر وسيه روزي بودند ودر عين حال به سه تن از انصار هم كه در منتهاي عسرت وتلخكامي بودند بهره داده تا بتواند توازن اقتصادي را درجامعه برقرار كند.

مشورت در امور

   پيامبر در تصميم گيريها به  شور ومشورت توجه خاصي داشتند وديگران رانيز به اين امر دعوت مي كردند.

اول: در جنگ بدر در سه مرحله با اصحاب مشاوره نمودند:1- اصلا به جنگ با قريش اقدام نمايند يا نه؟ 2-آيا محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد؟ 3-با اسراي جنگ چه رفتاري بشود؟

دوم: جنگ احد:روش مبارزه  را در معرض شور قرار دارد  كه آيا در داخل شهر بمانند وبه استحكامات دفاعي بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند وجلوي هجوم دشمن را بگيرند.

سوم در جنگ احزاب: جلسه شورا تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگي بگيرند ويا در داخل شهر به دفاع بپردازند.

نرمش در برابر مشركان

   پيامبر همواره نرمش نشان مي دادند ودر راه اجراي اهداف الهي از همه چيز خود گذشته ولي در مقابل مشركان با قاطعيت ايستادگي مي كردند. كفار ومشركان از پيامبر در خواست مي كردند كه در دين خود نرمش نشان دهد  تا آنان در رفتارشان نرمش نشان دهند در واقع آنان مي خواستند با دادن امتياز اتي به پيامبر امتيازاتي از او بگيرند وپيامبر را به نرمش و انعطاف در برابر خود وا دارند خداوند درباره در خواست آنان مي فرمايد« و دوا لو تدهن فيدهنون :كافران بسيار مايل بودند كه تو با آنها مداهنه ونرمش كني تا آنان نيز با تو مدا را و مداهنه كنند پيامبر حكومتي را پايه گذاري كردند كه در خور انقلاب اسلامي ايشان بود ودر مقام رهبري است خود را مسئول مي دانستند آنچنانكه به خاطر مردم خود را به رنج افكندند وحتي نزديك بود بر سر اين متاع جان را ببازند.

5

فصل دوم

سیرت عملی و آداب آنحضرت (ص)

 

سیره عملی حضرت محمد (ص) در عبادت

عبادت و ارتباط با پروردگار و بهره گیری از نیروی دعا و نیایش، یکی از ویژگی های حضرت محمد (ص) است، اهتمام حضرت محمد (ص) به اقامه نماز، رعایت اوقات نماز، در مسجد خواندن، به جماعت خواندن، و همچنین اهتمام به تهجد و شب زنده داری (تا جایی که نماز شب و شب زنده داری در بخشی از شب بر آن حضرت واجب شده بود) تلاوت قرآن، دعا و راز و نیاز با حضرت رب الارباب، روزه داری، اهتمام به انجام مناسک و... جایگاهی بلند در زندگی نبی اکرم «ص» دارد.

سيره عملي حضرت محمد (ص) در اقتصاد

مسایل مالی و اقتصاد در هر جامعه، رکنی غیر قابل انکار است که باید در یک جامعه اسلامی به بهترین وجه اداره شود.

اقدامات حضرت محمد (ص) نسبت به تهیدستان و تامین معیشت آنان، تقسیم غنایم جنگی به صورت عادلانه، مصرف انفال و اموال عموم در مصالح عامه، برخورد با ثروتهای نامشروع، مبارزه با پدیده شوم ربا، ترویج کار و تلاش و تولید، ترویج انفاق و قرض الحسنه تنها بخشی از سیره اقتصادی حضرت محمد (ص) بوده است.

اخلاق حضرت محمد «ص»

حضرت محمد(ص) برای رشد و تکامل ارزشهای اخلاقی مبعوث شده است و خود نیز از نیکوترین اخلاق ها برخودار بوده است تا جایی که خداوند می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم» همانا تو بر اخلاق بسیار نیکویی هستی، ایثار و از خودگذشتگی و عفو و گذشت از حقوق فردی و شخصی، تقدم در سلام کردن، عیادت بیماران، مهمان نوازی و اطعام مساکین، تواضع و فروتنی و... جلوه هایی از سیره اخلاقی نبی اکرم می باشند.

سیرت عملی رسول الله حضرت محمد (ص) در خانواده

همه افراد خانواده نسبت به یکدیگر حقوق متقابلی دارند. نبی اکرم (ص) اهتمام زیادی داشتند که حقوق دیگران را به نحو احسن ادا نمایند.

عدالت آن حضرت نسبت به همسرانشان در مسایل مالی، اجتماعی، و عاطفی، احترام به خویشان و نزدیکان و کمک به آنان، تربیت فرزندان و محبت به آنان، مخصوصا نسبت به فرزندان دختر از سیره درخشان حضرت محمد (ص) بوده است که در ساختن شخصیت آنان تاثیر به سزایی داشته است.

سیرت عملی حضرت محمد (ص) در اجتماع

جامعه از اقشار مختلفی تشکیل شده است و اگر حاکم بتواند با آنان تعامل صحیحی داشته باشد، و وظایف هر یک را تبیین نماید، می تواند در کمترین زمان ممکن به اهداف مدنظر نایل آید. برخورد مناسب حضرت محمد با گروههای مختلف اجتماعی نظیر جوانان، زنان، دانشمندان، فقرا و.. که هر یک شیوه خاصی داشته است و تبیین وظایف هر یک در جامعه و ارزش نهادن به جوانان و دانشمندان و... توانست از یک جامعه ای که در جاهلیت بسر می برد، تمدنی بنا کند که بر تارک تاریخ، بدرخشد و چشمان جهانیان را خیره کند.

سیرت عملی حضرت محمد (ص) در قضاوت

بعد از آنکه نبی اکرم(ص) در مدینه منوره، حکومت تشکیل، یکی از وظایف مهم آن حضرت داوری و قضاوت در بین مردم برای رفع اختلافات و از بین بردن حق کشی ها و اجرای حدود الهی بود.

حضرت محمد «ص» بدون استفاده از علم غیب و تنها با استفاده از شواهد و دلایل ظاهری (بینات) در بین مردم عادلانه قضاوت می کرد و برای ایشان فرقی هم نداشت که فرد متهم از فقرا جامعه باشد یا از اغنیاء و صاحب منصبان. سعی می کردند تا جایی که ممکن است با تصیحت کردن و حتی‌ بذل مال خویش، حق را به صاحب آن برگردانند، لذا کمتر به مجازات متوسل می شدند (داستان سمره) اما در اجرای حدود الهی کمترین گذشت و اغماضی در کار ایشان نبود.

6

سازگارى, مهربانى, مديريت انحضر(ص)

يكى از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص) رعايت مساوات بين همسران بـود كه به مواردى از آن اشاره می شود:
    
    الف ـ پـيامبـر اكرم(ص)مهريه هر يك از زنانش را چـهارصد درهم قرار داد(مهر السنه) و فرقى بـين عايشه, حـفصه, ام سـلمه, سـوده, ميمونه, زينب دختر جحش و زينب دختـر خزيمه نگذاشت
و ملاحظاتـى از قبيل قريشى و غير قريشى, جوان و غير جوان, بيوه و غير بـيوه و امثال آن را در مهريه دخالت نداد. اين تساوى حتـما اثر مثبـت خود را در ذهن زنان می گذارد, تـا خـود را از نظر شخـصيت و ساير امور همانند يكديگر ببينند.                                                      
    
    اگر يكـى از آنها ويژگى خـاص يا وضـعـيت ويژه اى داشـت, در آن وضعيت, پيامبر(ص)بـه نحو ديگرى جبـران كار و فعاليت و ويژگى او را می كرد و با زبـان يا عمل بـه گونه اى رفتار می كرد كه تساوى و برابرى, بـرترى شخصى را از بـين نبـرد, كه بـه مواردى از آن در آينده اشاره خواهد شد.
                                           
    
    على رغم اينكه هفت تن از همسـران داراى مهريه مسـاوى بـودند, ولى بـراى صفيه و جـويريه چنين مهريه اى ذكر نشده است. شايد بـه اين جهت كه ((صفيه)) اسيرى بـود كه بـه اسارت در آمد و پيامبـر اكرم(ص) او را براى خود انتخابكرد و بـه اين گونه افراد مهريه اى تعلق نمی گيرد و آزادى او مهريه اش شده است و ((جويريه)) اسيرى بود كه سهم ((ثابـت بـن قيس)) انصارى شد و سپس بـا او عقد كتـابـتـى(يك نوع قرارداد آزادسـازى بـردگان)نوشت كه در مقابـل پرداخت پول بـه عنوان مال الكتابـه آزاد شود. وى بـراى تهيه پول نزد پـيامبـر اكرم(ص)آمد و حـضـرت فـرمود: آيا بـهتـر از آن را نمی خواهى؟ پرسيد: بـهتر كدام است؟ فرمود: پرداخت مال الكتابـه و ازدواج با من. گفت: بله. و پيامبر اكرم(ص)مال الكتابه را پرداخت و با او ازدواج كرد.
                                                                  
بـه گمان زياد مال الكتـابـه بـيش از چـهارصد درهم بـوده, ولى پـيامبـر اكرم(ص)آن را پـرداخت كرده است, زيرا ((جويريه)) مالى نداشت, اما پيامبـر اكرم(ص)آن را بـه عنوان مهريه قرار نداد تا او را بر ديگران برترى بخشيده باشد.
                                                   
 همسر ديگرى كه مهريه اش با ديگران تفاوت داشت, ام حبـيبـه دختر ابوسفيان بـود. او همراه بـا شوهر خود بـه حبـشه رفت و در آنجا شوهرش نصرانى شد. پيامبـر اكرم(ص) نجاشى را وكيل كرد او را بـه ازدواج حضرت درآورد و مهريه او چهارصد دينار بود.
                                                             
    از سيره ابـن هشام و كامل بـن اثـير معلوم نمی شود چـه كسـى اين مهريه را مشخص كرده است, ولى ((ابن عبدالبر)) در استيعاب تصريح می كند: اين مقدار مهريه را نجـاشى مشخص كرده است. بـنابـراين اشكالى از ناحيه برابرى مهريه ها بر پيامبـر اكرم(ص) وارد نيست. اگرچه حتى بر فرض اينكه پيامبـر اكرم(ص)اين مهريه را مشخص كرده باشد, اشكالى وارد نيست, زيرا ام حبيبه علاوه بـر مهريه نياز بـه نفقه داشت و مقدار اضافه را ممكن اسـت بـه حـسـاب نفقه و هزينه زندگيش گذاشت, زيرا هزينه زندگى بـه عهده شوهر اسـت و پـيامبـر اكرم(ص)بايد آن را پرداخت می كرد.
                                
 ب ـ علاوه بر مهريه از نظر نفقه و هزينه زندگى, پيامبر(ص)رعايت برابـرى و تساوى را می كرد; مثلا پس از فتح خيبـر به هر كدام طبـق قول ((واقدى)) صد وسق (هشتاد وسق خرما و بـيست وسق جو)پرداخت كرد. ابـن هشام در اين بـاره می گويد: و قسم لهن مئه وسق و ثمانين وسقا, كه معلوم نيست آيا به بـرخى صد و بـه بـرخى هشتـاد وسق داده و يا بـه هر كدام مجموعا صد وسق داده كه هشتادتاى آن از يك جنس و بـقيه از جنس ديگرى بـوده است, تا بـا عبارت ((مغازى)) تـطبـيق كند و يا بـه هر كدام صد و هشتـاد وسق داده اسـت. احـتـمال اخـير درسـت نيسـت, چـون در اين صورت كلمه ((وسق)) در عبارت زايد است. احتمال اول نيز درست نيست, زيرا در اين صورت بايد تفصيل می داد به كدام يك از زنان هشتاد و به كدام يك صد وسق داده است; همان طور كه او و ((واقدى)) در بـاره سـهم ديگران تفصيل داده اند. بنابـراين احتمال وسط صحيح تر است
                                          .    
ج ـ پيامبر اكرم(ص) در ساير امور نيز رعايت تساوى و برابرى را می كرد; مثـلا صبـحگاهان, پـس از نماز بـه حجره يكايك همسرانش سر می زد و از آنان احوالپرسى می كرد.
                 
    
دـ او هر شب در اتـاق يكى از آنان بـه سر می بـرد و تـساوى را كاملا رعايت می كرد; حتى در دوران مريضى ايشان كه بـه وفاتش منجر شد, رعايت تساوى را می كرد, تا اينكه بيمارى بر او سخت شد و طبق نقل از همسرانش اجازه خواست در اتاق عايشه بماند.
                                                      
شايد ماندن در خانه عايشه به اين جهت بود كه او جوانتر بود و بيشتـر می تـوانست از عهده كارهاى منزل و مداواى حضرت بـرآيد, و شايد جـهات ديگرى داشتـه كه بـعدا مورد اشاره واقع خواهد شد.
          
    ه ـ پيامبر(ص) در سفرها و جنگها رعايت تساوى را می نمود و پيوسته قـرعـه می كـشـيد و طبـق آن يكـى از زنان را همراه خـود می بـرد. شايان ذكر است چون زمان و مدت غزوه ها معلوم نبود, راهى بـهتر از قرعـه كشـيدن بـراى رعـايت عـدالت و بـرابـرى وجـود نداشـت.
                                                     
    جالب است بدانيم اين همه اصرار بر تساوى و برابرى بين همسران و حتى اجازه خواستن از آنان در برخى موارد, از كسى سر می زند كه خداوند بـه او اجازه داده است بـين زنانش بـا بـرابـرى و تساوى برخـورد نكـند و زنان او نيز بـا همـين شـرط نزد او مـانده اند.
                     
    قرآن می فرمايد: ((ترجى من تشاء منهن و تـووى اليك من تـشاء و من ابتـغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك ادنى ان تـقر اعينهن و لا يحزن و يرضين بما اتيتهن كلهن; نوبت هر كدام از زنها را كه می خواهى, بـه تاءخير انداز و هر كدام را كه خواهى, پيش خود جاى ده. بـر تو بـاكى نيست كه هر كدام را كه ترك كرده اىطلب كنى. اين نزديكتـر اسـت بـراى اينكه چـشمانشان روشن گردد و دلتـنگ نشوند و همگى بـه آنچـه بـه آنان داده اى, خشنود شوند.))
                          
    شايان ذكر است اين اختيارات را خود همسران پيامبر اكرم(ص)بـه او دادند. هنگامی كه او آنان را ـ طبـق دستور و ارشاد خداوند ـ بين ماندن نزد پيامبر(ص) و تحمل زندگى ساده آن حضرت و بـين طلاق مخير ساخت, همگى ماندن نزد آن حضرت و بـا هر شرايطى كه پيامبـر اكرم(ص)صلاح بـداند را قبـول كردند, آيات 28 و 29 سوره احزاب از اين واقعه بازگويى می كند; بنابـراين رعايت نكردن تساوى, احجافى در حق زنان نبود, بلكه همگى آن را قبول كرده بـودند و آيه قرآن نيز بر اين مطلب تصريح دارد, ولى با اين حال پيامبر اكرم(ص)تـمام سعى خـود را بـراى رعايت تـساوى و عدالت, بـه كار می بـرد. حتـى پـيامبـر اكرم(ص)در حال احرام رعايت مساوات را می كـرد و هر شـب را كـنار يكـى از آنان بـه سـر می بـرد. اگرچـه بـهره گيرى جنسى در حال احرام حرام است, ولى منافاتـى بـا رعايت تساوى بين آنان نداشت.
                                                            
رعايت روحيه هر يك از همسران                                               
 
يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر(ص)كه محبت همسرانش را بـه همراه داشت, رعايت روحيات آنان و ابراز علاقه به تمامی آنان مناسب بـا شاءن هر يك بود; بـه طورى كـه هيچ كـدام احـسـاس نمی كـرد ديگرى محبوبـتـر از او نزد پـيامبـر(ص)است; مثلا وقتـى می ديد عايشه زن جوانى است كه دوست دارد محبوب شوهر خود بـاشد, بـا الفاظى نظير ((كلمينى يا حميرا; اى حميرا! با من سخن بگو)) محبـت او را بـه خود جلب می كرد. و وقتى بـا ((ام سلمه)) مواجه می شد كه داراى فرزندانى بود و بچه هايش را نيز بـسيار دوست می داشت, احوال آنان را می پـرسيد و بـر آنان اسم جديدى می گذاشت كه نشانه اعتـنا بـه آنان بـود; مثـلا او دختـر كوچـكى داشت كه نامش ((زينب)) بـود و پـيامبـر اكرم(ص)او را ((زناب)) صدا می زد و می پـرسيد: ((زناب)) كجاست, يا وقتى در حجه الوداع شتر صفيه از رفتـن ايستـاد و صفيه از شدت ناراحتى گريه كرد, پـيامبـر(ص)بـا دست خود اشكهاى او را پـاك كرد و او را دلدارى داد و دستـور داد قافله همان جـا فرود آيد, در حالى كه تـصميم بـه فرود آمدن در آن مكان رانداشت.                
پيامبر اكرم(ص)به خاطر اهانتى كه زينب بـنت جحش بـه صفيه كرد, مدتى با زينب قطع رابـطه كرد, ولى پس از اينكه زينب از كار خود پشيمان شد, پـيامبـر(ص)بـه غرفه او رفت و تـختـخوابـش را مرتـب كرد(و اين گونه محبت خود را به او ابراز كرد.
                                            
وقتى بـه ((بـره)) دختر حارث از بـنى المصطلق كه در جنگ اسير شده, پيشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالى پذيرفت, پيامبر(ص)اسم او را ((جويريه)) نهاد
و با اين كارها محبت او را كاملا به خود جذب كرد.                                          روزى از روزها پيامبر(ص)بر جويريه گذر كرد و ديد مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر كرد و باز ديد مشغول عبـادت است. فرمود: آيا می خواهى كلماتى به تـو تـعليم كنم تـا آنها را بـگويى, و سپس بـه او ياد داد هر يك از اين اذكار را سه مرتبـه بگويد: سبحان الله عدد خلقه, سبحان الله يرضى نفسه, سبحان الله زنه عرشه, سبحان الله مداد كلماته   به هر حال از مجموع كلمات و رفتارى كه از پيامبـر(ص)نقل شد و در لابلاى كتابـهاى روايى و تـفسيرى نمونه هاى ديگر آن را می تـوان پيدا كرد, فهميده می شود اين برخوردها سبـب جذب قلوب آنان می شد.                                                           
البته اين بـرخوردها در آن زمان بـراى زنان بـسيار مهم بـود, زيرا آن زمان نزديك به جاهليت بود, كه زنان را يا می كشتند و يا بـا آنان بـه گونه حيوان رفتار می كردند و آنان را در ايام عادت از خانه بيرون می كردند, و آنها را مانند ساير اموال ميت به ارث می بـردند, و نيز بـا زنان مشورت نمی شد و كسى بـه سخـن آنان گوش نمی داد و ... و از طرفى تحمل اين بـرخوردها بـراى جامعه آن روز بسيار سخت بـود, زيرا جامعه قبـول نمی كرد مردى بـه همسرش شخصيت اجتماعى دهد; به سخنان او گوش دهد; به او محبت كند و حتى اجازه دهد زن با او قهر كند و به تندى با وى سخن بگويد!
                    بـرخـى, منشـاء همه گرفـتـاريهاى پـيامبـر(ص)بـا همسـرانش را برخوردهاى خود حضرت می دانستند و معتقد بـودند: اگر همان طور كه آنان بـا زنانشان رفتار می كردند, پـيامبـر(ص)رفتار می كرد, زنان جـسور نمی شدند و زنان آنان نيز جـراءت نمی كردند روى حـرف مردان حرف بـزنند. در مقابـل همه اين حرفها, پيامبـر(ص)تبـسم می كرد و شايد با اين تبسم, بـر ساده انديشى بـرخى تاءسف می خورد و هدفش و راهش را كه در جـاهاى ديگر بـا صراحـت بـيان كرده, در درون خود زمزمه كرد كه: من نيامده ام تـا بـا قهر و غلبـه و قدرت نظامی و زور بر ديگران برترى يابـم و حكومت كنم. من نيامده ام تا ديگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر تـرس از كتـك يا تـرس از طلاق از من اطاعت كند, بـلكه آمده ام خرد انسانها را پرورش دهم و به آنان بياموزم خودشان آزادانه راه حق را بيابـند و در آن گام نهند. بنابـراين اگر صد بـار ديگر حفصه, عايشه و ... ناسازگارى كنند, آنان را بـا زور تسليم نخواهم كرد; همان طور كه حضرت نوح و حضرت لوط همسرانشان را با زور بـه راه حق نكشاندند, زيرا ((لا اكراه فى الدين)) اصلى مسلم و غير قابـل تـشكيك اسـت. اگر خـدا می خواست از راه زور و جبر همگان را هدايت كند, چنين می كرد, ولى او خواست مردم اختـيار داشتـه بـاشند. خدا راه را از چاه بـراى آنها بـيان كرد, تا هر كسى هر مسيرى را خواست, انتخاب كند. ((و لو شاء الله ما اشركوا و ما جعلناك عليهم حفيظا و ما انت عليهم بـوكيلو اگر خدا می خواست, آنان شرك نمیآوردند و ما تو را برايشان نگهبان نكرده ايم و تو وكيل آنان نيستى)) و در جاى ديگـر فـرمود: ((فـذكـر انما انت مذكـر لـسـت عـلـيهم بمصيطر پس تذكر ده, كه تـو تـنها تـذكردهنده اى و بـر آنان تسلطى ندارى.)) و در باره مردم فرمود: ((و قل الحق من ربكم فمن شاء فليومن و من شـاء فليكفر بـه آنان بـگو: حـق از جـانب پروردگار است. پس هر كه بخواهد, ايمان بياورد و هر كس بـخواهد, كافر شـود.)) و فرمود: ((انا هديناه السـبـيل اما شـاكرا و اما كفورما راه را بـه او نموديم; يا سپاسگزار خواهد بـود و يا ناسپاس.)) بنابراين با سخن و عمل و بـا گفتار و كردار بـايد مردم را به راه راست هدايت كرد و روش و منش پيامبر(ص)چنين بود. او می خواست همه مردم و از جمله همسرانش را به اين طريق بـه راه راست هدايت كند و بـا خـود سازگار سازد و بـه آنها اخـلاق اسلامی بـياموزد. قهر و غلبـه و زور در اين گونه موارد تاءثيرى ندارد.
نكتـه اى كه در پـايان اين قسمت بـيانش خالى از لطف نيست, اين است كه: حـوادث را بـايد در محـدوده خـود بـررسى كرد; يعنى وضع محيطى, اجتماعى و ... را در نظر گرفت; مثلا ازدواج با حفصه, پاك كردن اشك چشم وى, سوار كردن او بـر مركب خويش و دلجويى از وى و آماده كردن تختخواب زينب ممكن است امروزه امورى عادى جلوه كند, ولى در زمانى كه به زن بـه عنوان موجودى پست نگاه می شد و مردان بـه طور كلى از چـنين كارهايى سـر بـاز می زدند, ارزش اين كارها بيشتر روشن می شود.
                                             
    
    مدارا كردن انحضرت(ص)                                                    
ويژگى ديگر پيامبر اكرم(ص)با همسران, مدارا كردن او در برابر اشتباهات آنان و عفو و گذشت بود. گاهى اشتباه و خطاهاى همسران, تـجاوز بـه حقوق پـيامبـر(ص)بـود. در اين صورت حضرت حتـى بـدون يادآورى به آنان, از كنار اين قضيه می گذشت و آنان متوجه اشتباه خود می شدند و سرافكنده می گشتند; ولى گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود, كه پيامبـر(ص)بـا گفتار و كردارى مناسب, آنان را متوجه می كرد و اگر اشتـبـاه آنان ناشى از جهالت بود, با بيانى خوش اين نقيصه را برطرف می كرد, زيرا تبليغ احكام و هدايت انسانها يكى از وظايف انبياست.        رجوع به اكثر نمونه هاى مطرح شده می تواند دليل خوبـى بـراى اين ويژگى بـاشد; مثلا وقتى عايشه بـه ايشان گفت: دهانت بـوى مغافير می دهد, آيا مغافير خورده اى؟ حـضرت فرمود: خـير. نزد زينب شربـت عسل خورده ام. پيامبـر(ص)هيچ تحقيقى نكرد آيا وى راست می گويد يا نقشه اى كشيده است, بلكه بـا سخت گيرى بـر خود و محروم ساختن خود از خوردن عسل, مشكل را حـل كرد و سوگند ياد كرد ديگر از آن عسل ننوشد. و يا مثـلا بـه همسرانش نگفت: تـو چـنين حقى ندارى, زيرا خودت در آن روزى كه من طبـق فرمان خداوند تو و ساير همسرانم را بـين ماندن و بـا زندگى سـاده سـاخـتـن و يا طلاق گرفـتـن مخـير ساختم اولى را اختيار كردى! و باز نفرمود: آيه قرآن به من اختيار داده كه نوبـت هر كدام از زنان را خواستـم, بـه تـاءخير بيندازم و هر كدام را خواستم, مقدم بدارم. پيامبـر(ص)بـدون هيچ گونه استفاده از حق قانونى خود و يا اشاره به ناسازگاريهاى برخى همسران و امثال آن, از تمامی اين امور بـا كمال بـزرگوارى صرف نظر می كرد.                                                                 
نكتـه اى كه در بـحث ما حايز اهميت است, اين است كه: پـيامبـر اكرم(ص)پـرده از روى تمامی بـرنامه ها و نقشه هاى زنان بـرنداشت. گفته اند: ما استقصى كريم قط; هيچ گاه انسان كريم استقصا نمی كند و لغزشها را پيگيرى نمی كند, و يا گفتـه اند: ما زال التـغافل من فعل الكرام; از افعال انسانهاى بـاكرامت, تغافل و چشم پوشى است.
                                  
وقتى انسانى بـه اين مرحله از كرامت و بـزرگوارى بـرسد كه حتـى نسبـت بـه توطئه قتل خويش تغافل كند و هيچ سخنى از آن بـه ميان نياورد, خصوصا وقتى كه انسان متوجه شود توطئه از سوى كسانى است كه او بـيشتـرين لطف و عنايت را بـه آنان داشتـه اسـت, بـيشتـر بزرگوارى و كرامت او جلوه گر می شود.
                                                                به هر حال اين عمل پيامبر اكرم(ص)چونان ساير اعمال او الگويى براى همگان است. مردى كه در خانه می خواهد نسبت به خانواده خويش مديريت داشتـه بـاشد و معلمی كه می خـواهد كلاسـى را اداره كند و حاكمی كه خواهان اداره جامعه است, بايد بـيش از هر چيز بـه اصل تغافل و چشم پوشى فكر كند. مگر نه اين است كه پيامبر(ص)با توطئه قتل خود, بـا گذشت و چشم پوشى بـرخورد كرد و همه را شرمنده خويش ساخت؟! لااقل مرد خانه بـايد از پيامبـر(ص)بـياموزد كه در موارد بى اعتناييها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل بـرخورد كند.                                                                 در مورد بـرخـوردهايى كه همسران بـا يكديگر داشتـند و نزاع و درگيريهايى كه بـين آنان بـه وجـود میآمد, نيز رفتـار و گفتـار پيامبر اكرم(ص)بسيار راه گشاست.                             
   يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص)زبـان اعتذار داشتن است. ايشان در مواردى از كار خويش عذرخواهى می كرد كه هر شخص منطقى و باانصـافى, حـكم بـه بـرائت آن حـضرت می داد. صـرف نظر از اينكه پيامبـر(ص)معصوم است و گناهى انجام نمی دهد و گذشته از اينكه او از فكرى سرشار و قدرت تـصميم گيرى بـرخوردار است و آنچـه انجـام می دهد, نه تنها صلاح امت اسلامی, بلكه صلاح جامعه بـشريت است, ولى با اين حال از كارهاى خـود كه ضررى متـوجـه شخـص خـاصى می نمود, عذرخواهى می كرد; مثـلا در جنگ خيبـر, پـدر و عمو و شوهر و بـرخى خويشان ديگر ((صفيه)) كشتـه شدند و مقصر اصلى خود آنان بـودند. كارشكنيهاى آنان و آزار و اذيتـهايشان امر پـوشيده اى نيست, ولى پيامبر اكرم(ص)در مورد كشته شدن آنان از ((صفيه)) عذرخواهى كرد و فرمود: از تـو عذرى می خواهم كه خويشانت كشتـه شدند, ولى آنان بودند كه عليه من توطئه كردند.
                         
  بـه هر حال اين عذرخواهى يكى از ويژگيهايى است كه اثر بـسيار مثبتى در زندگى زناشويى و در رفع اختلافات دارد.
                                                                      
از ويژگيهاى ديگر پـيامبـر(ص)عـذرپـذيرى ايشـان بـود. آن قدر پيامبـر اكرم(ص)عذرها را قبـول می كرد كه حتى منافقان سخن را از حد گذراندند و گفتند: او زودباور است و هر چيزى كه بـه او گفته شود, قبول می كند. آيه قرآن در صدد دفاع از پيامبر اكرم(ص)برآمد و فـرمود: ((و منهم الذين يوذون النبـى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالـلـه و يومن لـلـمومنين و رحـمه لـلـذين آمنوا منكم; و از ايشان[ منافقان] كسانى هستـند كه پـيامبـر(ص)را آزار می دهند و می گويند: او زودباور است. بگو: زودباوريش به نفع شماست. او به خدا ايمان دارد و در جهت نفع شما[ خبرها را] باور می كند و بـراى كسـانى از شما كه ايمان آورده اند, رحـمت اسـت.)) به هر حال پيامبر(ص)در زندگى خانوادگى همين طور بود و در صدد تحقيق برنمیآمد كه آيا عذرى كه طرف مقابـل آورده, واقعى است يا ظاهرى.
سوده, همسر حضرت, نقل می كند: ((بعد از جنگ بدر وقتى به اتاقم بـرگشتـم, ((سـهيل بـن عمرو)) را ديدم كه در گوشه اى از حـجـره ام دستهايش را با طناب بـه گردنش بـسته است. گفتم: بـا دست خودتان ذلت را پـذيرفتـيد! چـرا بـا بـزرگوارى مرگ را پـذيرا نشـديد؟! ناگهان كلام رسول خدا(ص)مرا متـنبـه ساخـت كه فرمود: اى سوده! آيا بر خدا و رسول او تحريك و ترغيب می كنى؟!
گفتم: اى رسول خدا! سوگند بـه آن كه تـو را بـحق مبـعوث كرد! هنگامی كه ((سهيل بن عمرو)) را به اين حالت ديدم, اختيار از كفم بيرون رفت و آنچه را كه گفتم, گفتم.)) 
                                   
    روشن است كه بـه مجـرد عذر آوردن, پـيامبـر اكرم(ص)راضى شد و ديگر دنبـال قضيه را نگرفت كه آيا واقعا بـى اختـيار اين سخن از دهان ((سوده)) خارج شده يا قصد تحريك داشته است.
                        
روشن است وقتى خداوند حس زيبايى را در سرشت انسان نهاده است, و از طرف ديگر اين امور نيز تزيين شده و زيبا در بـرابـر انسان نمودار می شوند, انسان طبـعا بـه سوى آنها متـمايل می شود. اساسا اگر اين حب و آرايش نبود, هيچ گاه خانواده اى بـه وجود نمیآمد و نسلى توليد نمی شد و هيچ گاه پـدر و مادر اين همه سعى و كوشش را در راه بـه هدف رسيدن فرزندان خـود بـه كار نمی گرفتـند و علم و صنعت به پيش نمی رفت و بنايى بر پا نمی شد و مالى به دست نمیآمد.
                
 بنابـراين فطرت و سـرشت آدمی بـه سـوى خـوبـى متـمايل اسـت و نيروهايى الهى يا غير الهى, اين امور مادى را بـراى انسان زينت می دهند و نتيجه كشش درونى است كه از آن گريزى نيست.
                                
 آداب نماز پیامبر (ص(

درکتاب "مکارم الاخلاق" روایت شده که رسول خدا (ص) فرمود: نورچشم من درنماز و روزه قرار داده شده است یعنی آن دو را ازهرچیز دوست تردارم. درکتاب "امالی شیخ طوسی" از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: ای اباذرخدای عزوجل روشنی چشم مرا درنماز قرار داده وآن را محبوب من گردانیده، همچنانکه طعام را برگرسنه وآب را برتشنه محبوب ساخته است سپس فرمود: آدم گرسنه با خوردن غذا وتشنه با نوشیدن آب سیرمیشود اما من با خواندن نماز سیر نمی‌شوم.

 1- نمازهای مستحبی پیامبر(ص) : پیامبر(ص) دو برابرنمازهای واجب ، نمازمستحبی به جا می‌آورد، ایشان هنگام اذان ظهرهشت رکعت نافله، چهار رکعت نماز ظهر وسپس هشت رکعت نافله وچهار رکعت نماز عصر، سه رکعت مغرب وسپس چهار رکعت نافله وچهار رکعت عشا و دو رکعت شفع ، سپس هشت رکعت نماز شب وسه رکعت وتر(‪۲رکعت شفع ویک رکعت وتر) و دو رکعت نافله صبح و دو رکعت نماز صبح به جای می ‌آورد.

2- نماز جماعت پیامبر (ص) : درتنبیه الخواطرآمده است که لقمان میگوید: پیامبر(ص) صفوف ما را منظم میکرد که گویا مانند چوب‌های تیرهیچ گونه کجی نداشت وگاهی که می‌دید ما غفلت داریم تذکرمی‌داد ولذا روزی هنگام تکبیره الاحرام متوجه مردی شدکه سینه‌اش جلوترازدیگران است فرمود: بندگان خدا، صفوف خود را منظم کنید وگرنه بین دلهایتان اختلاف وتفرقه خواهد افتاد. پیامبر(ص) درنماز دست به شانه‌های ما می‌گذاشت ومیفرمود منظم وصاف بایستید وگرنه دل‌هایتان دچارتفرقه خواهد شد.

آداب قرائت قرآن پیامبر (ص(

شیخ ابوالفتوح رازی در "تفسیر" خود نقل کرده که رسول خدا (ص) نمی‌خوابید تا "مسبحات" راتلاوت کند ومی فرمود: دراین سوره‌ها آیه‌ای است که ازهزارآیه برتراست، گفتند: چه سوره‌هایی است، فرمود: سوره حدید، حشر، صف، جمعه وتغابن. درکتاب "مجمع البیان" روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) سوره "سبح اسم ربک الاعلی" را دوست داشت وفرمود: اول کسی که گفت "سبحان ربی الاعلی" همانامیکائیل بود.  

درمجمع البیان آمده است: پیامبر (ص) وقتی که سوره اعلی را می‌خواند می‌فرمود :  "سبحان ربی الا علی"

7

آداب دعا کردن پیامبر (ص(

دعای پیامبر (ص) هنگام برخاستن : هنگامی که پیامبر (ص) ازجایی برمی‌خاست میفرمود: "سبحانک اللهم وبحمدک اشهد ان لااله الا انت استغفرک و اتوب الیک" یعنی منزه هستی ای خداوندکه به ستایش تومشغولم گواهی می‌دهم که جز تو خدایی نیست و ازتوآمرزش میخواهم وبه سوی تو توبه مینمایم.

دعای پیامبر (ص) هنگام نگاه کردن در آئینه :پیامبر (ص) وقتی که در آئینه نگاه می‌کرد می‌فرمود: "الحمدلله‌الذی اکمل خلقی و احسن صورتی و زان منی ماسان من غیری و هدانی للاسلام و من علی بالنبوه" به این معنا که ستایش خداوندی را که آفرینش من را کامل و صورت من را زیبا قرار داد و مقابل عیب دیگران مرا زینت بخشید، به اسلام هدایتم کرد و با نبوت، نعمت بزرگی به من عطا کرد.

آداب معاشرت پیامبر اعظم (ص)

در این باب نیز روایات بسیاری نقل شده که هر یک بیانگر خلق و خوی و آداب معاشرت نیکوی پیامبر اکرم (ص) است که می‌تواند راهنمای مناسبی برای پیروان آن حضرت باشد.

دیلمی در کتاب "ارشاد القلوب" روایت کرده که: آن حضرت اگر به خوردن چیزی دعوت می‌شد آن را کوچک نمی‌شمرد هر چند خرمایی پوسیده باشد، مخارج زندگی ایشان سبک ودارای طبع بزرگ وخوش معاشرت و خوشرو بود، بدون اینکه بخندد همیشه تبسمی بر لب داشت، بدون اینکه چهره‌اش درهم کشیده باشد اندوهگین به نظر می‌رسید، بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد همواره متواضع بود، بدون اینکه اسراف بورزد سخی بود، دل نازک و به همه مسلمانان مهربان بود و هرگز دست طمع به سوی چیزی دراز نکرد. تواضع و فروتنی از خصوصیات بارز آن حضرت بود تا آنجا که ایشان در جایی می فرماید : از چند چیز تا هنگام مرگ دست برنمی‌دارم، روی زمین با بردگان غذاخوردن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا اینکه بعد از من سنت شود.

در کتاب "اخلاق" از ابوالقاسم کوفی نقل شده که گفت: رسول خدا (ص) برای خود از کسی انتقام نگرفت، بلکه از آنان که آزارش می‌دادن می‌گذشت و آنان را عفو می‌کرد .

پیامبر (ص) نیز در روایات مختلف به رفتار و آداب معاشرت خود اشاره کرده است، چنانکه درکتاب "کافی"  در حدیثی از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود : پروردگارم به من فرمان داد که مسلمانان فقیر را دوست بدارم.  همچنین در حدیثی از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود : جبرئیل از جانب پروردگارم بر من نازل شده و گفت : ای محمد بر توباد که حسن خلق را بر خود ملازم‌سازی ، زیرا که بدخلقی خیر دنیا و آخرت را از بین می‌برد، سپس آن حضرت فرمود: آگاه باشید که شبیه‌ترین شما به من کسانی هستند که اخلاقشان از همه نیکوتر باشد.

خداوند بزرگ نیز در قرآن کریم هنگامی که می‌خواهد پیامبر اسلام را به انسان‌ها معرفی کند بزرگترین مدالی را که به برگزیده‌اش می‌دهد ستایش خلق نیکوی اوست به طوری که خطاب به آن حضرت می‌فرماید"انک لعلی خلق عظیم" به راستی که‌ای پیامبر تو به نیکو خلقی آراسته‌ای.

 در ميان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهايى، سيمايى محزون و متفكّر داشت.                 
    هرگز به روى كسى خيره نگاه نمیكرد و بيشتر اوقات چشمهايش را به زمين میدوخت.
              
    اغلب دو زانو مینشست و پاى خود را جلوى هيچ كس دراز نمیكرد.
                                   
    در سلام كردن به همه، حتّى بردگان و كودكان، پيشدستى میكرد و هر گاه به مجلسى وارد میشد
نزديكترين جاى را اختيار مینمود.                                             
    اجازه نمیداد كسى جلوى پايش بايستد و يا جا برايش خالى كند. سخن همنشين خود را قطع نمیكرد و با او طورى رفتار میكرد كه تصوّر میشد هيچ كس نزد رسول خدا از او گرامیتر نيست.
                                     
    بيش ا ز حدِّ لزوم سخن نمیگفت، آرام و شمرده سخن میگفت و هيچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمیساخت.
                                                              
    در حيا و شرمِ حضور، بى مانند بود.
                                                     
    هر گاه از رفتار كسى آزرده میگشت ناراحتى در سيمايش نمايان میشد، ولى كلمه گِله و اعتراض بر
 زبان نمیآورد.                                       
    از بيماران عيادت مینمود و در تشييع جنازه حضور میيافت.    جز در مقام داد خواهى، اجازه نمیداد كسى در حضور او عليه ديگرى سخن بگويد و يا به كسى دشنام بدهد و يا بدگويى نمايد.

 آداب سفر کردن رسول خدا (ص(

 رسول خدا(ص) روز پنجشنبه مسافرت می‌کرد. در کتاب "من لا یحضره الفقیه" روایت شده که رسول خدا (ص) با مومنانی که می‌خواستند به مسافرت روند، تودیع می‌کرد و می‌فرمود: خداوند تقوا را توشه شما قرار دهد و هر خیری را به سوی شما پیش آورد و حاجات شما را برآورد و دین و دنیای شما را نگهدارد و شما را به سوی من سالم برگرداند.

قطب راوندی در"لب الالباب" روایت کرده که رسول خدا (ص) از منزلی به منزل دیگر کوچ نمی‌کرد، مگر آنکه در آن دو رکعت نماز می‌خواند و می‌فرمود: تا برایم به نماز خواندن گواهی دهد.

آداب لباس پوشیدن پیامبر اکرم (ص(

غزالی در"احیاء‌العلوم" در خصوص نحوه لباس پوشیدن رسول خدا(ص) می‌گوید: آن حضرت لباس سبز را دوست داشت ، قبائی داشت از سندس که چون بر تن می‌کرد، رنگ سبز آن با سفیدی رنگ آن حضرت نمایی جذاب و زیبا داشت. اغلب لباسهایش سفید بود و می‌فرمود: زنده‌های خود را سفید بپوشانید و مردگان خود را در آن کفن کنید.

لباسی که روی همه لباسها می‌پوشید با زعفران رنگ شده بود و بسا با همان یک لباس با مردم نماز جماعت می‌خواند. چون لباس نو می‌پوشید، لباسهای کهنه خود را به فقیر می‌داد و می‌فرمود: هر مسلمانی که برای رضای خدا، لباسهای کهنه خود را به یک مسلمان بپوشاند ، مادامی که آن لباس به تن فقیر است در ضمانت و نگهداری و خیر خداوند خواهد بود، خواه‌دهنده لباس زنده باشد یا در قید حیات نباشد.

آداب نظافت و زینت پیامبر (ص(

نظافت و زینت از جمله مواردی بود که پیامبر (ص) برای آن اهمیت و ارزش بسیاری قائل بود و همواره به دیگران نیز توصیه می‌کرد تا خود را پاک و پاکیزه نگه دارند. حضرت محمد (ص) عطر را بسیار دوست داشت و اگر عطری به ایشان تعارف می‌شد خود را با آن معطر می‌ساخت. در "ذخیره‌العباد" نقل است که محبوبترین عطرها پیش آن حضرت مشک بود.  همچنان روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) بیش از آن مقداری که برای خوراک خرج می‌کرد، به عطر پول می‌داد.

همچنان روایت شد که رسول خدا بر اصحابش فرمودند ک  هر جمعه خود را خوشبوکنند زیرا که آن ازسنت من است وتا زمانیکه بوی آن ازتو استشمام شود برایت حسنه مینویسند.   از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: دوستم جبرئیل به من گفت: یک روز درمیان خود را معطرساز و روزهای جمعه حتما این کارترک نشود.

 رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به پاكيزگى علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بى نظير بود.                                                                            
علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو میداد و اين هر دو را از عبادات میدانست.
 موى سرش را با برگ سدر میشست و شانه میكرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مینمود.
 روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پيش از خواب و پس از بيدارى، دندانهايش را با دقّت مسواك میكرد.
 جامه سفيدش كه تا نصف ساقهايش را میپوشانيد هميشه تميز بود.
     پيش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را میشست و از خوردن سبزى هاى بد بو پرهيز مینمود.                     
 شانه عاج و سرمه دان و قيچى و آينه و مسواك، جزء اسباب مسافرتش بود.  خانه اش با همه سادگى و بى تجمّلى هميشه پاكيزه بود.
                               
تأكيد مینمود كه زباله ها را به هنگام روز بيرون ببرند و تا شب به جاى خود نمانَد.
                   
 نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگى داشت و به ياران و پيروان خود تأكيد مینمود كه سر و صورت و جامه و خانه هايشان را تميز نگهدارند و وادارشان میكرد خود را، به ويژه در روزهاى جمعه، شستشو داده و معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.
                                                            

اداب و اخلاق نان خوردن آنحضرت

 پيامبر صلى اللّه عليه و اله هر غذايى را كه فراهم بود ميل می كرد. بهترين غذا آن بود كه دستهاى زياد به طرف آن دراز شود. و چون سفره گسترده می شد، می گفت ((بسم اللّه الرحمن الرحيم ؛ اللهم اجعلها نعمة مشكورة تصل بها نعمة الجنة )) بيشتر اوقات كه براى غذاى خوردن می نشست دو زانو و دو پايش را جمع می كرد همان طورى كه نمازگزار می نشيند، جز اين كه زالو روى زانو و يا روى می نشست و می گفت : همانا من بنده ام و همچون بنده می نشينم و چون بنده غذا می خورم .                                                    
    غذاى داغ نمی خورد و می گفت : غذاى داغ بى بركت است و خداوند آتش ‍ را غذاى ما قرار نداده است ، غذا را سرد كنيد.    و از آنچه در دسترس داشت ميل می كرد و با سه انگشتش غذا می خورد و گاهى از انگشت چهارم كمك می گرفت و هيچ وقت با دو انگشت غذا نمی خورد و می فرمود: با دو انگشت خوردن كار شياطين است .
                                                           
    عثمان بن عفان پالوده اى براى آن حضرت آورد، مقدارى ميل فرمود، گفت : بنده خدا اين چيست ؟ عرض كرد: پدر و مادرم فدايت ، اين روغن و عسل را در ديگ سنگى می ريزيم و آن را روى آتش قرار می دهيم و می جوشانيم و بعد مغز گندم آسيا شده را روى روغن و عسل می ريزيم و به هم می زنيم تا بپزد، سرانجام اين طور می شود كه ملاحظه می فرماييد. پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: اين خوراك خوشمزه اى است .
                                                             پيامبر صلى اللّه عليه و اله نان جو سبوس نگرفته ميل می كردو خيار را با خرما و نمك می خورد  و بهترين ميوه ها در نظر آن حضرت خرماى تازه و خربزه و انگور بود.                                          
    و خربزه با نان و شكر ميل می فرمود و بسا آن را با خرما می خوردو از هر دو دستش كمك می گرفت ، روزى خرمايى را كه در طرف راستش بود می خورد و دانه ها را از طرف چپ جمع آورى می كرد. گوسفندى از كنارش ‍ گذشت ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله دانه هاى خرما را به او اشاره كرد، گوسفند شروع كرد به خوردن دانه هاى دست چپ . آن حضرت ، در همان حال با دست راستش خرما می خورد تا فارغ شد و گوسفند به راه خود می رفت .
و چه بسيار انگور را با خوشه می خورد،  در حالى كه آب انگور مثل رشته مرواريد روى محاسنش ديده می شد،  يعنى آبى كه می چكيد. و بيشتر خوراكش آب و خرما بود، و شير و خرما را با هم مخلوط می كرد و آنها را دو پاكيزه می ناميد. بهترين خوراك در نزد آن حضرت گوشت بود و می فرمود: گوشت بر شنوايى می افزايد و در دنيا و آخرت بالاترين خوراك است و اگر از پروردگارم بخواهم تا هر روز بر من گوشت بخوراند، اجابت می فرمايد. و آبگوشت را با گوشت و كدو ميل می كرد  و كدو را دوست می داشت و می فرمود: بوته كدو، درخت برادرم يونس ‍ است .

خوشروی و مهربانی آنحضرت ص

در سحرگاه جمعه، هفدهم ربيع الاول سال 570 ميلادي- عام الفيل- مكه با نور ولادت پيامبر گرامي اسلام( صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) چهره‏ي نويي گرفت. تمام بت‏هاي خانه‏ي كعبه درهم شكست. چهارده كنگره‏ي ايران كسري فروريخت. درياچه ساوه خشك شد. آتشكده‏ي فارس خاموش گشت. ساختماني كه بر روي دجله ساخته بودند، ازهم پاشيد. نوري از جانب حجاز درخشيد، و تا مشرق را روشن كرد. تخت پادشاهان در سرتاسر گيتي واژگون شد.                                               
    همه‏ي اين رخدادها، نشان از تغيير و تحولي عميق در هستي داشت كه ريشه‏ي آن را مي‏بايست در تولد مولود آن لحظات جستجو كرد. مولودي كه با ورودش به جهان هستي، مژده‏ي شكست رذالت‏ها را داد. نوري كه از آن ميلاد، شرق و غرب را منور نمود، فرياد گر روزنه‏ي اميدي بود كه در فردايي نه چندان دور، همه‏ي آن حقايق روشن مي‏شد و مولودي هفدهم ربيع الاول، چهل سال بعد، در روز بيست و هفتم رجب، چون نوري، همه‏ي تاريكي را در هم مي‏نورديد و هم چون خورشيدي، تمام جهان را به سوي توحيد فرا مي‏خواند.
                                                              
    هدف از اين فراخواني، تبيين شخصيت بزرگ انساني بود. ظلم و فساد و زشتي و هواي نفس را كنار بگذاريد و در راه مستقيم الهي قدم زنيد. به غير از خداوند بزرگ، بنده‏ي كس ديگري نباشيد؛ زيرا ارزش انسان به حركت در مسير توحيد است.
                                              
    پيامبر گرامي‏اسلام( صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) براي همين منظور به مقام رسالت برگزيده شده است. خودش مي‏فرمايد: «اني بعثت لاتهم مكارم الاخلاق» - من براي تمام كردن مكارم اخلاق برانگيخته شده‏ام، تامقام عالي بشر را براي او گوشزد كنم. مبادا خود را به بهايي اندك بفروشيم. مولايمان علي( عليه‏السلام ) فرمود: بهاي انسان بهشت است. خود را به كمتر از آن نفروشيم كه ارزان فروشي كرده‏ايم.
                                      
    حضرت محمد( صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) چهل سال خودسازي كرد تا در اوج بندگي، انسان‏ها را به راه توحيد دعوت كند. تمام اوصاف الهي در وجود او جمع بود. مهربان‏ترين انسان‏ها بود. خوش برخورد و صميمي بود. از ما به خودمان دل سوزتر بود. همواره در سلام كردن پيش دستي مي‏كرد. راستي و درستي او، زبانزد خاص و عام بود.
                                                     
    اين شخصيت برجسته، براي رسالت و ابلاغ فرمان الهي به مردم انتخاب مي‏شود، تا راه درست رفتن را به انسان‏ها بياموزد. مسير انسان شدن را ترسيم كند.
                                              
    قرآن كريم صريحا مي‏فرمايد: كه حضرت محمدبن عبدالله( صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) الگويي زيبا براي مسلمانان است و هركس كه خواهان خير دنيا و آخرت مي‏باشد، بايد بكوشد تا او و رفتارش را نصب العين خود قرار دهد و همواره در پي محمدي شدن باشد.
                                         
    شرح صدر، گذشت، عبادت، نظافت، خوشرويي، شجاعت، ادب، زهد، استقامت، بصيرت، امانتداري و خلوص نبي گرامي( عليها‏السلام ) الگوي رفتاري همه‏ي ماهاست.
                             
    اوصاف نيكوي حضرت نبي‏خاتم( صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ) از هزار نيز فراتر است.

برخورد مسالمت امیز انحضرت با یهودیان

    درباره صلح نامه پيامبر(ص) و يهود مدينه هر چه سخن گفته می شود منحصر به پيمانى است كه به ((موادعه يهود)) شهرت يافته است. ليكن در اين مقاله قرار داد ديگرى كه تنها در كتاب ((اعلام الورى)) آمده است به عنوان پيمان اصلى ميان پيامبر(ص) و يهود معرفى می گردد و دلايل و شواهدى بر درستى آن متن ارائه می شود.                              
    هم چنين اين نتيجه به دست آمده كه پيمان نامه مشهور, مربوط به يهوديان انصار است و به علاوه, آن مجموعه اى از چند قرارداد است نه يك قرارداد.
                                     
    
سیمای حضرت محمد ص

رسد آدمی به جايى كه به جز خدا نبيند                                          
    ابن ابى نصراز ابوالحسن الرضا (عليه السلام ) نقل می كند: رسول خدا (ص )فرمود: وقتى كه به معراج رفتم ، جبرئيل مرا به جايى بود كه قبلا به آنجا پا ننهاده بود. پس براى او كشف شد و خداى تعالى او نور عظمتش ‍ آنچه را كه دوشت داشت ، به او داد.
                                                 
    مال قرض
                                               
    اين را از سفرنامه رسول الله كه روايت معراجيه آن حضرت است به اختصار و اجمال نقل می كنيم .
    شخصى را ديدم كه پشته اى را می خواهد به دوش بگيرد، نمی تواند. باز به اين سو و آن سو می رود و چيزهايى فراهم می كند، و بر روى پشته می نهد، و باز می خواهد آن را حمل كند قادر نيست ، و هكذا.
               
    گفتم : اين چه كسى است ؟
                                                                               
    گفت : كسى كه مال از مردم قرض گرفته ، هنوز آن را تاءديه نكرده از ديگرى باز مالى قرض می كند.

    پيامبر درمعراج                                                                 
    رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند، زنانى از امتم را در عذاب شديد ديدم . و زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش ‍ بدن الاغ بود و بر آن هزار هزار رنگ عذاب بود و زنى را به صورت سگ ديدم و آنش از دبر وى داخل شده و از دهان خارج می گرديد. و فرشتگان با پتك هاى آتشين بر سد و بدنش می كوبيدند، تا اين كه فرمود: و اما آن زنى كه سرش سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، زنى سخن چين و دروغگو بود، و اما آن زنى كه بر صورت سگ بود و آنش داخل دبر وى می شد و از دهانش ‍ بيرون می رفت خواننده اى نوحه گر و حسود بود.                                

8

فصل سوم

سلوک و رفتار آنحضرت

اخلاق و نیکویی آنحضرت ص

  اخلاقياتى كه بعضى از دانشمندان و فقها آنها را گرد آورده اند و از بعضى اخبار آنها را برگزيده اند.           
        غزالى گويد:
      

رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بردبارترين ، شجاعترين ، عادلترين ، و پاكدامن ترين مردم بوده است . با هيچ زنى كه او را در ملكيت خود نداشت و يا به همسرى خود درنياورده بود و يا از خويشاوندان محرم او نبود، تماس نداشت . از همه مردم بخشنده تر بود، هيچ دينار و درهمی شب در نزد او نمی ماند و اگر وجهى زياد می آمد و كسى را پيدا نمی كرد كه به او بدهد و شب ناگهان می رسيد به خانه نمی رفت تا آن را به نيازمندش می رساند و از آنچه خدا به او داده بود تنها به مقدار قوت سالانه خود از ساده ترين چيزى كه در دسترس بود از خرما و جو برداشت می كرد و بقيه آن را در راه خدا می داد. كسى از او چيزى نمی خواست مگر اين كه به او می داد. آنگاه به قوت سالانه خود می پرداخت و از آن هم ايثار می كرد، و چه بسا كه خود پيش از پايان سال ، اگر چيزى به او نمی رسيد محتاج می شد. به دست خويش كفشش را وصله می زد و جامه اش را می دوخت و در امور خانه به خانواده خود خدمت می كرد  و با همسران گوشت خرد می كرد. از همه كس با حياتر بود، به چهره كسى خيره نمی شد و دعوت آزاده و برده را می پذيرفت . و هديه را قبول می كرد اگر چه يك جرعه شير بود و در برابر آن هديه می داد                                                                                                .  مال صدقه را نمی خورد. و در پاسخ دادن به سخن كنيز و فرد تهى دست تكبر نمی ورزيد. براى پروردگار خشمگين می شد، نه براى خود. حق را اجرا می كرد اگر چه به زيان خود يا اصحابش تمام می شد.  از طرف گروهى از مشركين پيشنهاد كمك در مقابل گروه ديگرى از مشركين به آن حضرت شد در حالى كه او كم باور بود و حتى به يك فرد نيازمند بود تا بر يارانش بيفزايد اما نپذيرفت و فرمود: ((من از مشرك كمك نمی طلبم .))  جنازه يكى از فضلاى اصحاب و نيكانشان كه در بين يهوديان كشته شده بود پيدا شد، بر ايشان از راه ظلم وارد نشد و علاوه بر حق از آنها نخواست و صد شتر ديه پرداخت كرد در حالى كه اصحاب آن حضرت به يك شتر نيازمند بودند تا باعث تقويت آنها شود،  و از گرسنگى سنگ به شكم مباركش می بست ، هر خوراكى را كه حاضر بود ميل می كرد، درباره آنچه موجود بود نمی پرسيد و آن را رد نمی كرد و از خوردن غذاى حلال خوددارى نمی فرمود. اگر خرمايى بدون نان به دستش ‍ می رسيد ميل می كرد و اگر كبابى پيدا می كرد می خورد و اگر نان گندم يا جو موجود بود می خورد و اگر حلوا و يا عسلى بود می خورد و اگر شير بدون نانى می يافت به آن اكتفا می كرد و اگر خربزه تازه اى بود، می خورد. در وقت غذا خوردن تكيه نمی داد و روى سفره نمی نشست بلكه حوله اى زير پاهايش می انداخت .                                                                        
    از نان گندم سه روز متوالى سير نخورد تا به ديدار خدا شتافت و اين اعمال را از باب ايثار و به خاطر كمك به ديگران می كرد نه به دليل فقر و نه به سبب بخل
. دعوت به مهمانى را قبول می كرد  و به عيادت بيماران می رفت ، و تشييع جنازه می كرد.  در بين دشمنانش تنها و بدون پاسدار راه می رفت ،از همه مردم متواضع تر بود و از همه ساكت تر اما نه از راه كبر  و سخنش رساتر از همه بود بدون كلام زايد  و خوشروتر از همه مردم بود؛ هيچ امرى از امور دنيا او را وحشت زده نمی ساخت .  هر لباسى كه ممكن بود می پوشيد؛ گاهى پارچه اى به دور خود می پيچيد و گاهى برد مخصوص يمنى و گاهى جبه پشمی ، هر پوشيدنى اى را كه از راه مباح در اختيار داشت می پوشيد.  انگشترى اش نقره بود،  كه به انگشت كوچك دست راست و چپش می كرد.بر پشت مركب خود، برده و غير برده را سوار می كرد.  بر هر چه ممكنش بود، از قبيل اسب ، شتر، استر شهبا و الاغ ، سوار می شد و گاهى پياده و با پاى برهنه بدون ردا و عمامه و كلاه راه می رفت . از بيماران در دورترين نقطه شهر عبادت می كرد.  بوى خوش را دوست می داشت و از بوهاى بد ناراحت می شد. با تهيدستان همنشين و با مستمندان هم خوراك می شد،  و صاحبان فضيلت را براى اخلاق خوبشان گرامی می داشت و با شرافتمندان به نيكوكارى برخورد می كرد. با خويشاوندان صله رحم می كرد بدون اين كه ديگران را بر ايشان مقدم بدارد.  بر كسى ستم روا نمی داشت .  هر كه از او معذرت می خواست ، عذرش را می پذيرفت .  شوخى می كرد ولى جز سخن حق نمی گفت .می خنديد اما نه با صداى بلند.بازى مباح و مجاز را می ديد و نهى نمی فرمود.  كسى با صداى بلند با آن حضرت صحبت می كرد، تحمل می فرمود. يك ماده شتر و گوسفندى داشت كه خود و اعضاى خانواده اش از شير آنها تغذيه می كردند. غلامان و كنيزانى داشت ، از نظر خوراك و پوشاك بر آنها برترى نداشت ،  جز در كار خدايى و يا كارى كه ناگزير بر صلاح خودش بود، وقت را نمی گذراند. به باغهاى اصحابش تشريف می برد.                      
    هيچ مستمندى را به سبب بى چيزى و درماندگى اش تحقير نمی كرد، و هيچ شاهى را به سبب سلطنتش اهميت نمی داد، براى هر دو، در پيشگاه خدا يك نوع دعا می كرد.
                   
    خداوند اخلاق خوب و سياست كامل را در آن حضرت با وجود اين كه بى سواد بود جمع كرد، نه می توانست بنويسد و نه بخواند، در مناطق كوهستانى و بيابانهاى خشك ، در حال گوسفند چرانى و يتيمی كه نه پدر داشت و نه مادر، بزرگ شد. پس خداوند تمام اخلاق نيك و راه و رسم پسنديده و شرح حال گذشتگان و آيندگان ، و آنچه را كه باعث نجات و رستگارى در آخرت و غبطه در امر خير و موفقيت در دنيا بود و با واجب و ترك امور زايد ارتباط داشت به آن حضرت آموخت ، خداوند ما را به اطلاعت از دستور او و پيروى از رفتار او، موفق بدارد.

در بيان ادب آموزى خداوند، برگزيده و حبيبش محمّد (ص) را به وسيله قرآن

پيامبر در پيشگاه خداى تعالى بسيار فروتن و متواضع بود و همواره از درگاه حق تعالى درخواست داشت كه او را به آداب نيكو و اخلاق پسنديده بيارايد، از اين رو در دعايش چنين می گفت :                               
    (( ((اللهم حسن خلقى و خلقى )) ))و می گفت : (( ((اللهم جنبنى منكرات الاخلاق )) )) خداى تعالى نيز دعاى آن حضرت را مستجاب كرد، و در وفاى به وعده اى كه فرموده و گفته است : (( ((ادعونى استجب لكم )) ))
 قرآن را بر او نازل كرد و بدان وسيله او را ادب آموخت . پس معيار خلق و خوى آن حضرت ، قرآن است .                                                           
و چون روز جنگ احد دندان پيشين پيامبر صلى اللّه عليه و اله شكست و خون بر روى مباركش جارى شد، آن حضرت خونها را پاك می كرد و می گفت : ((چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه چهره پيامبرشان را با خون رنگين كردند در حالى كه وى ايشان را به سوى پروردگارشان دعوت می كرد؛ پس خداوند اين آيه را براى تاءديب آن حضرت نازل كرد: (( ليس لك من الامر شيى ء... )) (
۳۵۹)؛ امثال اين تاءديب در قرآن بى حد و حصر آمده است ، و مقصود نخستين از تاءديب و تهذيب ، وجود مقدس آن حضرت است و بعد از او، نور بر همه خلايق می تابد؛ زيرا او به وسيله قرآن و مردم به وسيله او تاءديب شده اند، از اين رو فرموده است : ((برانگيخته شدم تا مكارم اخلاق را به كمال و تمام برسانم (    آنگاه مردم را به اخلاق نيكو ترغيب فرمود. و چون ما آن مكارم اخلاقى را در بخش رياضت نفس و تهذيب خلق نقل كرديم دوباره تكرار نمی كنيم . سپس هنگامی كه خداوند خلق شريف آن حضرت را كامل ساخت ، او را ثنا گفت و فرمود: (( ((و انك لعلى خلق عظيم )) )) ، به لطف گسترده خداوند سبحان بنگر كه تا چه حد بلند مرتبه و بزرگ نعمت است ، در حالى كه به پيامبرش مرحمت فرموده و به او اخلاق كامل ارزانى داشته است ، او را ثنا گفته گرچه اوست كه پيامبر را به خلق كرديم آراسته اما اين را به او نسبت داده می گويد: (( ((و انك لعلى خلق عظيم )) )) خداوند خلق را براى رسول خدا صلى اللّه عليه و اله بيان كرده و سپس ‍ رسول خدا صلى اللّه عليه و اله خلق را چنين بيان می كند: ((خداوند مكارم اخلاق را دوست دارد و رذايل اخلاقى را دشمن می دارد.))             
    روایت شد که: ((شگفتا از مرد مسلمانى كه برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او می آيد ولى او خود را شايسته كار خير نمی بيند، در صورتى كه اگر او اميد ثواب ندارد و از عذاب و مجازات نيز نمی هراسد، شايسته است كه به سوى مكارم اخلاق بشتابد، زيرا مكارم اخلاق هدايت كننده به سوى راه نجات است . مردى عرض كرد: آيا شما خود اين سخن را از پيامبر صلى اللّه عليه و اله شنيده اى ؟ فرمود: آرى ، چيزى بهتر از آن را هم شنيده ام : وقتى كه اسيران قبيله طىّ را آوردند، دختركى ميان اسيران بود، عرض كرد: يا محمّد! اگر مصلحت بدانى ، مرا از قيد اسارت آزاد فرما تا مورد ملامت مردم عرب واقع نشوم ؛ زيرا من دختر بزرگ قوم خود هستم ، پدرم از كسانى كه حمايتشان لازم بود، حمايت می كرد و افراد گرفتار و در بند را آزاد می ساخت ، گرسنه را سير و به او اطعام می كرد و با صداى بلند سلام می نمود و دست حاجتمندى را هرگز رد نمی كرد، من دختر حاتم طايى هستم پيامبر صلى اللّه عليه و اله - پس از شنيدن سخنان او - فرمود: اى دختر! اين صفاتى كه تو گفتى ، صفت مؤ من واقعى است ، اگر پدر تو مسلمان بود هر آينه براى او طلب آمرزش می كردم ، آنگاه رو به يارانش كرد و فرمود: او را آزاد كنيد كه پدرش مكارم اخلاق را دوست می داشت و همانا خداى تعالى مكارم اخلاق را دوست می دارد. پس ابوبردة بن دينار از جا برخاست ، عرض كرد: يا رسول اللّه ، آيا خدا مكارم اخلاق را دوست می دارد؟ فرمود: به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست ، جز افراد خوش خلق ، كسى وارد بهشت نمی شود.))
                                                         
    از آن حضرت است : ((همانا خداى تعالى اسلام را به مكارم اخلاق و اعمال نيك آميخته است )) و از جمله مكارم اخلاق است ، حسن معاشرت ، خوش برخوردى ، نرمخويى ، انجام كار نيك ، اطعام ديگران ، سلام كردن بر همگان ، عيادت بيمار مسلمان - خوب باشد يا بد - تشييع جنازه مسلمان ، حسن جوار با همسايگان - مسلمان باشد يا كافر - بزرگداشت پيرمرد مسلمان ، قبول دعوت به مهمانى و دعا كردن به ميزبان ، گذشت و اصلاح بين مردم ، جود و بخشش ، آغاز به سلام ، فرو خوردن خشم و چشم پوشى از لغزش مرم . دين اسلام ، هرزگى ، بيهوده كارى ، آوازخوانى ، هر نوع نوازندگى و هر نوع تار تنبور و تبهكارى ، دروغ ، غيبت ، بخل ، حرص ، ستمكارى ، نيرنگ ، سخن چينى ، برهم زدن بين مردم ، قطع رحم ، بدخلقى ، خود بزرگ بينى ، فخر فروشى ، و خودبينى ، دست درازى ، چاپلوسى ، كينه و حسد، فال بد،، سركشى ، تجاوز و ظلم را از ميان برده است .
                                                            
    انس می گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله هيچ نصيحت خوبى را فروگذار نكرد مگر آن كه ما را به سوى آن فرا خواند و ما را به انجام آن ماءمور ساخت و هيچ دغلبازى - و يا گفت : هيچ عيبى - و هيچ صفت زشتى نبود مرگ آن كه ما را بر حذر داشت و از آن نهى كرد و اين آيه شريفه مشتمل بر همه آنها است : (( ان اللّه ياءمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ... )) (
۳۶۴)
    معاذ می گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و اله مرا سفارش كرد و فرمود: ((اى معاذ! تو را سفارش می كنم به تقواى الهى ، راستگويى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، ترك خيانت ، رعايت همسايه ، مهربانى نسبت به يتيم ، نرمش ‍ در گفتار، سلام دادن ، خوش رفتارى ، كوتاهى آرزوها، ايمان مداوم ، ژرف بينى در قرآن ، دوستى آخرت ، ترس از حساب ، فروتنى ، و زنهار كه دانايى را دشنام دهى با راستگويى را تكذيب كنى ، يا از گنهكارى ، پيروى و يا از رهبرى عادل ، نافرمانى كنى و يا در زمين فساد كنى ، و سفارش می كنم تو را به تقواى الهى در همه جا و توبه از هر گناه نهانى را در نهان و از گناه آشكار را آشكارا به عمل آورى ))
                                                                  
پيامبر صلى اللّه عليه و اله بندگان خدا را اين چنين ادب آموخت و آنان را به مكارم اخلاق و آداب نيك فرا خواند.

سيما و شمايل پيامبر صلى اللّه عليه و اله

از جمله اوصاف پيامبر صلى اللّه عليه و اله اين بود كه قامتش نه زياد بلند بود و نه كوتاه بلكه چون تنها راه می رفت ، ميان بالا به نظر می آمد. با وجود اين ، ممكن نبود يك فرد نسبتا بلند قامت با آن حضرت راه برود مگر اين كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله برازنده تر از او به نظر می رسيد و چه بسا دو مرد بلند قامت دو طرفش بودند ولى باز هم از آنها برجسته تر می نمود و چون از او جدا می شدند، آنها بلند قامت می نمودند، و آن حضرت ميان بالا، آن حضرت می فرمود: همه نيكى در بلند بالايى قرار گرفته است .                                               
    اما رنگ چهره آن حضرت ، بسيار دلپذير بود، نه گندم گون و نه خيلى سفيد و روشن ، بلكه سفيدى يكدستى بود كه به زردى ، سرخى و رنگهاى ديگر آميخته نبود.
                                              
    برخى كه آن حضرت را توصيف كرده اند، رنگ پوست حضرتش را آميخته به سرخى ذكر كرده ، گويند: آنچه از صورت آن بزرگوار آشكار و در معرض ‍ آفتاب و باد بود، به رنگ سرخ آميخته بود، و آنچه از بدن شريفش زير لباس ‍ بود به رنگ روشن خالص و بدون سرخى بود.
                   
    قطرات عرق در چهره آن حضرت همانند دانه هاى مرواريد و خوشبوتر از مشك
بود  اما موى پيامبر صلى اللّه عليه و اله ، موهاى نيكو صافى داشت ، نه زياد نرم و نه زياد پيچ در پيچ ،  چنان بود كه وقتى شانه می كرد، گويى راه هاى شنى است . بعضى گفته اند: موهايش تا شانه ها می رسيد اما بيشتر روايات بر آنند كه تا نرمه گوشش می رسيد و گاه موها را چهار رشته می كرد كه هر گوشش را ميان دو رشته قرار می داد و گاه موهايش را روى گوشها قرار می داد، پايين موها می درخشيد و موهاى سفيد سر و ريشش هفده مو بو و چيزى بر آن افزون نگشت .                      
    از همه كس خوش صورت و نورانى تر بود، هيچ وصف كننده اى او را توصيف نمی كرد مگر اين كه به ماه شب چهارده تشبيه می كرد،
 خشنودى و خشمش به دليل درخشندگى سيمايش در چهره نمودار بود. پيامبر صلى اللّه عليه و اله پيشانى گشاده اى داشت . ابروانش ‍ باريك و پرپشت بود،  ميان دو ابرويش باز و چنان بود كه گويى ، نقره خالص است  و چشمانش فراخ و سيه فام بود و در چشمانش رنگى آميخته به سرخى بود و مژگان بلندى داشت كه از فزونى نزديك بود به هم بپيوندند،  استوار بنى  و گشاده دندان بود، به طورى كه به هنگام خنديدن همچون برق در وقت درخشندگى می درخشيدند و لبهايش از همه بندگان خدا نيكوتر و انتهاى دهانش از همه لطيف تر بودو برآمدگى گونه هايش كوتاه و نرم و هموار بود، نه صورتش دراز و نه گرد كم گوشت ،  و محاسنش كوتاه و پرپشت بود. محاسن را به حال خود می گذاشت و شارب را می گرفت . گردنش از همه بندگان خدا بهتر بود، نه دراز و نه كوتاه ، آنچه از گردن وى در برابر آفتاب و باد پيدا بود، گويى گلابپاش نقره اى است كه مايع نوشيدنى درون آن به رنگ طلا باشد در سفيدى چون نفره و در سرخى چون طلا می درخشيد.                           
    فراخ سينه بود، گوشتهاى پيكر مباركش به روى هم چين نخورده بود بلكه چون آينه صاف و چون ماه سفيد بود، باريكه اى از مو، از گودى گلو تا سر نافش همچون تركه اى كشيده بود كه جز آن در سينه و شكمش موى ديگرى نبود.
 سطح شكمش سه قسمت بود كه شلوار يك قسمت آن را می پوشاند و دو قسمت ديگر بيرون بود.                                  شانه هاى سترگ و پر مو داشت ، سر استخوانهاى شانه ها، آرنجها و كفلهايش درشت بود.    پشتش پهن و مابين دو كتفش مهر نبوت بود يعنى پشت شانه راستش ‍ برآمدگى سياه مايل به زردى بود كه اطراف آن را موهايى در پى هم همچون يال اسبان پوشانده بود.                                 
    بازوها و دو ساق دستش ستبر و مچهايش دراز و دستها باز و اندامش معتدل و انگشتانش چون شاخه هايى نقره فام بود، كف دستش نرمتر از ابريشم و چنان بود كه گويى دست عطر فروش است - چه عطر زده باشد يا نه - خوش بو، بوده است هر كه با او مصافحه می كرد، تمام آن روز بوى آن را استشمام می كرده دست بر سر كودكى كه می كشيد، ميان كودكان بوى خوش از سر وى به مشام می رسيد. اندامهاى پوشيده اش همچون رانها و ساقها، زيبا
 و در چاقى ميانه اندام بود، در آخر زندگى تنومند شد ولى عضلات گونه هايش نظير آغاز زندگى محكم بود، بدون آن كه چاقى به او زيانى رسانده باشد.                                                                          
    اما راه رفتنش ، چنان راه می رفت كه گويى از سنگى جدا می شود و در سرازيرى حركت می كند، بدون شتابزدگى و آرام راه می رفت ، نه از روى تكبر
                                                          .
    پيامبر می فرمود: ((من از همه كس بيشتر به حضرت آدم شباهت دارم و پدرم ابراهيم از نظر سيما و خلق و خو، بيش از همه مردم به من شباهت داشت .))
                                         
    بارها می فرمود: ((من در نزد خدا ده نام دارم : من محمّد، احمد و آن ماحى هستم كه خداوند به وسيله من كفر را نابود می كند و من آن عاقبت هستم كه پس از او كسى نيست و من آن (( حاشرم )) كه بندگان خدا با آمدن من (با يكديگر) محشور می شوند، و منم پيام آور توبه ، پيام آور اخبار غيبى و آن شخص در پى آمده اى كه تمام مردم در پى او بيايند و منم (( قثم ))
 ابوالبحترى می گويد: (( قثم )) يعنى كامل و جامع .

9

تواضع آن حضرت

پيامبر صلى اللّه عليه و اله بردبارترين مردم و علاقه مندتر از همه به عفو در عين توانايى بود. تا آن جا كه گلوبندهايى از طلا و نقره خدمت آن حضرت آوردند و آنها را ميان اصحابش تقسيم كرد. مردى از صحرانشينان برخاست و گفت : اى محمّد! به خدا قسم ، هر چند خدا تو را به عدالت فرمان داده است من تو را عادل نمی بينم ، فرمود: واى بر تو! اگر من عادل نباشم ، چه كسى عادل خواهد بود! چون آن مرد رو گرداند، فرمود: او را به آرامی بر من بازگردانيد.                                      
    جابر نقل كرده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و اله روز حنين طلاهايى را كه در دامن بلال بود، مشت مشت به مردم می داد. مردى گفت : اى پيامبر خدا عدالت كن ! فرمود: واى بر تو، اگر من عدالت نكنم چه كسى خواهد كرد! اگر من عادل نباشم تو نااميد خواهى شد و زيان خواهى ديد. پس عمر برخاست و گفت : گردنش را بزنم كه او منافق است . فرمود: پناه بر خدا، آن وقت مردم بگويند من اصحابم را می كشم
                                                               .
    پيامبر صلى اللّه عليه و اله درگير جنگى بود، دشمن متوجه غفلت مسلمانان شد. مردى - از فرصت استفاده كرده - با شمشير بالاى سر رسول خدا صلى اللّه عليه و اله ايستاد و گفت : چه كسى مانع كشتن تو می شود؟ فرمود: خدا، (راوى می گويد:) شمشير از دست او افتاد و رسول خدا صلى اللّه عليه و اله شمشير را برداشت و فرمود: اكنون چه كسى جلو كشته شدن تو را می گيرد؟ عرض كرد: شما لطف كنيد و با من به نيكى رفتار كنيد. فرمود: بگو، گواهى می دهم كه خدايى به جز خداى يكتا نيست . آن مرد عرب گفت : نه با تو می جنگم و نه به طرفدارى تو می آيم و نه در صف كسانى كه با تو می جنگند، شركت می كنم ، پس راهش را گرفت و نزد قبيله خود رفت و گفت : از نزد بهترين مردم به نزد شما آمدم
     انس نقل می كند كه زن يهوديى گوشت مسموم گوسفندى را خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و اله آورد تا از آن تناول كند، پيامبر از آن زن علت را پرسيد. او در جواب گفت : من قصد كشتن تو را داشتم ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: خداوند تو را بر اين عمل توفيق نمی دهد به پيامبر صلى اللّه عليه و اله گفتند: آيا آن زن را نمی كشى ؟ فرمود: نه                                
    مردى از يهود پيامبر را جادو كرد، جبرئيل قضيه را به آن حضرت خبر داد تا آن را بيرون آورد و گره هايش را باز كرد و بدان وسيله سبكى در خود احساس كرد ولى مطلب را به مرد يهودى نگفت و هرگز به روى او نياورد.
                                                               

چشم پوشی آنحضرت ص از ناپسندی ها

پيامبر صلى اللّه عليه و اله نرمخو، خوش ظاهر و خوش باطن بود و خشم و رضايتش در چهره اش پيدا بود.  وقتى كه زياد خوشحال بود بيشتر دست به محاسن می كشيد.  آنچه را نمی پسنديد، به كسى رو در رو به زبان نمی آورد. مردى بر آن حضرت وارد شد كه لباس سياهى بر تن داشت ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله از ديدن او ناراحت شد ولى چيزى نگفت . وقتى كه از خانه بيرون رفت ، به يكى از افراد فرمود: ((خوب بود شما به اين مرد می گفتيد اين لباس را از تن بيرون كند.)) مرد بيابان نشينى در حضور پيامبر صلى اللّه عليه و اله ميان مسجد، بول می كرد، اصحاب به او اعتراض ‍ كردند، فرمود: بولش را قطع نكنيد، سپس گفت : ((اين مسجدها جاى نجاست و بول و ادرار كردن نيست .)) و در روايتى آمده است كه فرمود: ((نزديكش برويد اما از جا بلندش نكنيد.))                            
    روزى مرد بيابان نشينى نزد آن حضرت آمد و چيزى خواست او مرحمت كرد و سپس فرمود: به تو احسان كردم ؟ آن مرد عرب گفت : نه ، هيچ خوبى نكردى ! راوى می گويد: مسلمانان خشمگين شدند و به او حمله بردند، پيامبر صلى اللّه عليه و اله به ايشان اشاره كرد كه متعرضش نشويد سپس جا برخاست و وارد منزل شد و دنبال آن مرد فرستاد و كمك بيشترى كرد، آنگاه فرمود: آيا به تو احسان كردم ؟ مرد بيابان نشين گفت : آرى ، خداوند از خانواده و قبيله ات به تو جزاى خير دهد، پس پيامبر صلى اللّه عليه و اله به آن مرد گفت : تو آنچه را خواستى گفتى ولى در دل ياران من كدورتى پيدا شده است حال اگر مايلى چيزى را كه نزد من گفتى ، در حضور ايشان بگو تا كدورت از دل آنها بيرون رود، گفت : می گويم ، همين كه فردا شد و با شامگاه ، آن مرد آمد؛ پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: اين مرد صحرانشين گفت آنچه گفت ولى بعد كه ما بيشتر به او عطا كرديم راضى شد. مرد بيابانى گفت : آرى ، خداوند از خانواده و قبيله ات به تو جزاى خير دهد. آنگاه پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: ((مثل من و اين مرد صحرانشين بمانند آن مردى است كه شترى داشت كه رم كرد و مردم به دنبال شتر می دويدند و اين عمل جز اين كه شتر را بيشتر فرارى كند، فايده ديگرى نداشت . از اين رو صاحب شتر صدا زد: اى مردم ، بين من و شترم فاصله نشويد، چون من به حال شتر خود واردتر و آشناترم ، آنگاه صاحب شتر از مقابل ، رو به شتر رفت ، مقدارى خار و خاشاك از زمين برداشت و آرام ، آرام او را بازگرداند، تا آن جا كه شتر آمد و زانو زد و باربر روى آن بست و خود هم بر آن سوار شد، و من اگر شما را به حال خود گذاشته بودم - وقتى كه آن مرد گفت آنچه گفت - شما او را می كشتيد و او داخل آتش دوزخ می شد.

سخاوت و بخشندگى پيامبر صلى اللّه عليه و اله

پيامبر صلى اللّه عليه و اله بخشنده ترين و با سخاوت ترين فرد بود و در ماه رمضان چون باد وزان (هرچه را داشت می پراكند و)، چيزى را باقى نمی گذاشت .                                         
    
بزرگان دین میگویند : بخشنده تر و دست و دل بازتر از همه مردمان و راستگوتر و با وفاتر و نرمخوتر از همه بود و از همه قبائل قبيله اش محترمتر بود، هر كه او را ناگهان می ديد، می ترسيد و هر كه با او معاشرت می كرد، دوستش ‍ می داشت ، و در وصف او می گفت : پيش از او و بعد از او كسى را نظير او نديده ام .                                                  
    هرگز چيزى را كه بر طبق موازين اسلام بود از آن حضرت نخواستند مگر آنكه مرحمت كرد. زمانى مردى خدمت آن حضرت رسيد و درخواستى كرد، پيامبر صلى اللّه عليه و اله گوسفندى از گوسفندان بين جبلين (ناحيه اى بين كوه طى و كوه سلمی ) را به او مرحمت كرد و از ميان قوم خود برگشت و گفت : مسلمان شويد كه محمّد به قدرى می بخشد كه كسى از تنگدستى نهراسد.
  هرگز چيزى از وى درخواست نكردند كه در جواب ، نه بگويد.  هفتصد درهم خدمت آن حضرت آوردند، پولها را روى حصير قرار داد؛ سپس از جا برخاست و آنها را تقسيم كرد و هيچ مستمندى را نااميد نكرد تا پولها تمام شد.  مردى خدمت آن حضرت آمد و درخواست كرد، فرمود: چيزى نزد ما نيست ولى به حساب ما بخر، هر وقت چيزى دست ما آمد، آن را ادا می كنيم . عمر گفت : يا رسول اللّه ، خداوند شما را بر چيزى كه توان آن را نداريد مكلف نكرده است ، پيامبر صلى اللّه عليه و اله از شنيدن اين سخن ملول شد. مرد سائل گفت : انفاق كنيد و براى خداى بزرگ از تنگدستى بيمی نداشته باشيد. پيامبر لبخندى زد و آثار شادمانى در چهره اش نمودار شد.                                           وقتى كه از حنين مراجعت فرمود، عربها می آمدند و چيزى می خواستند تا آن جا كه به درختى پناه آورد و عباى حضرت به درخت گير كرد. رسول خدا صلى اللّه عليه و اله ايستاد و فرمود: ((عباى را بدهيد، اگر من به شمار اين خارها نعمت داشتم همه را بين شما تقسيم می كردم وانگهى شما هرگز مرا بخيل ، دروغگو و ترسو نمی يابيد.

 

رفتار، خلق و خوی پیامبرص

خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) مي فرمايد: "انک لعلي خلق
    عظيم . براستي که بر خلق عظيمي هستي " (سوره قلم آيه 4) بنده ناتواني چه مي تواند
    در حق پيامبري که سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيکي و بزرگواري است
    بگويد؟ آنچه مي گويم قطره اي است از دريا.
                                            
    خوي پيامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمين و بلکه
    نمونه عالي همه انسانها است و در حقيقت تجسم اسلام . پيغمبر (ص ) به همه
    مسلمانان با چشم برادري و با نهايت مهر و محبت رفتار مي کرد. آن چنان ساده و
    بي پيرايه لباس مي پوشيد و بر روي زمين مي نشست و در حلقه ياران قرار مي گرفت که
    اگر ناشناسي وارد مي شد، نمي دانست پيغمبر (ص ) کدام است . در عين سادگي ، به
    نظافت لباس و بدن خيلي اهميت مي داد. وضوي پيامبر (ص ) هميشه با مسواک کردن
    دندانها همراه بود. از استعمال عطر دريغ نمي فرمود. هميشه با پير و جوان مؤدب
    بود. هميشه در سلام کردن پيش دستي مي کرد. تبسم نمکيني هميشه بر لبانش بود، ولي
    از بلند خنديدن پرهيز داشت . به عيادت بيماران و تشيع جنازه مسلمانان زياد
    مي رفت . مهمان نواز بود. يتيمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار مي داد.
                   
    دست مهر بر سر يتيمان مي کشيد. از خوابيدن روي بستر نرم پرهيز داشت و مي فرمود:
    "من در دنيا همچون سواري هستم که ساعتي زير سايه درختي استراحت کند و سپس کوچ
    کند". با همه مهر و نرمي که با زيردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسيار
    شدت عمل نشان مي داد. در جنگها هرگز هراسي به دل راه نمي داد و از همه مسلمانان
    در جنگ به دشمن نزديکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قريش در فتح مکه عفو
    فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پيامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روي آوردند.
    از زر و زيور دنيا دوري مي کرد. اموال عمومي را هرچه زودتر بين مردم تقسيم مي کرد
               
    
و با آن که فرمانروا و پيامبر خدا بود، هرگز سهمي بيش از ديگران براي خود
    برنمي داشت . براستي آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق براي همگان بود.

10

همواره به کودکان سلام میکرد

مدت يك قرن است كه غرب تحقيقات دامنه دار و عميقى پيرامون روان شناسى كودك به انجام رسانده است كه به واقع, نتايج چشمگيرى از آن پژوهش ها به دست آمده است; هرچند به بسيارى از پژوهش هاى آنان نمی توان به ديده اطمينان كامل نگريست. تا اين زمان همچنان پيروان ژان پياژه (زيست شناس, فيلسوف و روان شناس سوئيسى, متوفاى 1980 م.), اسكينر, باندورا, كلارك هال, اريكسون و هاينزوانر, با يكديگر نسبت به عقايد استادان خود اختلاف عقيده دارند. جمعى كودك را بزرگسالى كوچك (به تعبير آنان: مينياتور بزرگسال) و بعضى او را كاملا متمايز با بزرگسال تعريف می كنند. عده اى او را متمايل به بدى, و برخى او را پاك سرشت می دانند.                                        
    درباره تربيت, تغذيه, رشد, عادت ها و رفتارهاى كودك نيز نظريات متفاوت و متناقض بسيارى ميان پژوهشگران وجود دارد كه به واقع آدمی گاه در انتخاب نظريه درست ميان آنان سرگردان می شود. انبوه نتايج علمی كه امروزيان بدان دست يافته اند در سايه آزمايش هاى ساليان متمادى, استفاده از فن آورى و استمداد از تجربيات گذشتگان است; با اين حال پيوسته طرح ها و نظريات جديدى به دست میآيد كه گاه به طور كامل, ناقض نظريات گذشته است. اما در صدها سال پيش كه هيچ يك از اين زمينه ها و امكانات پژوهشى وجود نداشته است, از سوى حضرت محمد امين(ص) نسبت به كودكان, گفتارها و رفتارهايى مشاهده شده است كه امروزيان در ژرفاى آن درمانده شده اند و فهم عميقى از آن به دست نياورده اند. معجزه حضرت محمد امين(ص) تنها آيات قرآن نبود. گفتار و رفتارش, همه معجزه بود. چه آن كه معجزه پديده اى است كه بشر از ارائه نمونه آن ناتوان باشد.
                                  
    در عقايد امروزيان متمدن و متفكر[؟] چنين آمده است كه: اگر كودكان, وحشى و پرخاشگرند بايد آنان را رام و مطيع گردانيد. زيرا آنان ماهيت حيوانى دارند و غرايز نقش اساسى در انگيزش رفتارشان دارد.
    اين در حالى است كه ما بارها اين جمله را از سخنان رسول اكرم(ص) شنيده يا خوانده ايم كه: پنج چيز است كه تا آستان مرگ آن ها را ترك نمی كنم; يكى از آنها سلام كردن به كودكان است.
    در اين نوشتار به طور گزيده به تشريح پاره اى از گفتارها و رفتارهاى حضرت محمد(ص) درباره كودكان می پردازيم.
                                                                            
    نامطمئن بودن نظريات رايج كنونى و سرمشق بودن رفتار پيامبر(ص) براى ماـ به تصريح آيه قرآن ما را بر آن می دارد كه به فرموده ها و كردار حضرت رسول اكرم(ص) عميق تر بنگريم و به واقع اعتقاد داشته باشيم كه آنچه او به جاى آورده ـ به فرض درستى روايت ـ فراتر از اكتشافات علمی امروزيان است. كوچك ترين عمل او در پى ارائه معيارى است كه براى معاصران وى ناشناخته ماند و برخى تا اين زمان نيز ناشناخته باقى مانده است. از آن نمونه, در جمله اى ساده از آن بزرگوار می خوانيم:
    ((اكرموا اولادكم و احسنوا آدابكم;(7) فرزندانتان را گرامی بداريد و با آداب و روش پسنديده با آنان رفتار كنيد.))
                                                                 
    در نظر سطحى, اين فرموده تنها سفارش به احترام كودكان و رفتار صحيح با آنان است. اما اين كه چه رفتارى در شإن كودك نيست تا از آن پرهيز شود, و چه روشى نادرست است تا نسبت به وى انجام نگيرد جاى گفتگو است. آيا والدين و مربيان براى يافتن پاسخ صحيح اين دو پرسش, خود نبايد پيش تر پيرامون تربيت كودك آگاهى هايى به دست آورند؟ پدر و مادرى كه با آداب و روش صحيح زندگى ناآشنايند چگونه می توانند فرزندشان را با آداب درست تربيت كنند؟! آيا بوسيدن كودكان ـ دختر يا پسرـ تا چه سنى روا است؟ آيا بلند شدن در برابر بچه هاى كم سن بجا است يا نابجا؟ آيا تنبيه و كتك آنان تا چه ميزان سفارش می شود؟ تفاوت گذارى ميان آنان تا چه اندازه صحيح يا ناصحيح است؟ بازى كودك و ((بازى با كودك)) چه لزوم و فايده اى دارد؟
                                                       
    بنابراين, سفارش به گراميداشت كودك, تإكيد بر تإسيس بنيادى است كه به خانواده ها آموزش دهد چگونه با فرزندانشان رفتار كنند. خانواده و مجالس خانوادگى, آموزش و پرورش, صدا و سيما و مراكز فرهنگى, هر يك بنيادى است كه بايد بدين مهم توجه كند.  از طرف ديگر بايد مشخص شود كه بى احترامی به كودك و ترك آموزش وى چه پيامدهايى دارد! اگر اطرافيانش با آداب و روش درست با او برخورد نكنند چه پيش خواهد آمد؟ كودك در هر حال بزرگ خواهد شد. اگر او در بزرگسالى دريابد كه بسيارى از رفتارهاى بزرگسالان با وى در كودكى, ناصحيح بوده است, نسبت به آنان چگونه خواهد انديشيد؟ آيا والدين چنين كودكى اكنون در بزرگسالى اين كودك می توانند اميدوار باشند كه وى آراى امروز آنان را بپذيرد و بدان عمل كند؟ چگونه بسيارى از والدين بدين امر توجه ندارند كه يكى از علت هاى تمرد نوجوانان و جوانان, پى بردن آنان به اشتباه روش پدر و مادر در كودكى ايشان است!
    به هر تحليل, توجه رسول خدا(ص) به دنياى كودكان را در چندين جنبه می توان جستجو كرد:

    

    1. كوشش براى تولد فرزندان سالم
                                             
    برخلاف عقيده بسيارى از نظريه پردازان كه تربيت كودك را از شش ماهگى يا دو سالگى به بعد نتيجه بخش می دانند, تعاليم رسول خدا(ص) زمانى پيشتر از اين را در تربيت كودك موثر ياد می كند. نوزاد بيشتر صفات خوب و بد را از طريق ژن از پدر و مادر به ارث می برد. بنابراين, تربيت او نه از دوران حمل كه پيش از ازدواج آغاز می شود. دختر و پسرى كه پيش از ازدواج به اصول اخلاقى و دينى پايبند نباشند بسيار دشوار می توان اميد داشت كه فرزند آنان درستكار تربيت شود. البته سهم محيط تربيتى و عوامل و استثنائات روزگار را ناديده نمی انگاريم.                                
    اگر تربيت كودك از شش ماهگى يا دو سالگى آغاز می شود, اين دستور رسول اكرم(ص) چه مفهومی می يابد كه می فرمايد: هر كس صاحب فرزندى شد در گوش راست كودكش اذان و در گوش چپ او اقامه بگويد تا از شر شيطان در امان باشد.    اگر كودك دو ماهه استعداد تربيت و پذيرش ندارد و مشاهدات و شنيده هاى او در درونش تإثير نمی نهد به چه سبب رسول خدا(ص) می فرمايد: هرگز مبادا كه كودكى در گهواره نظاره گر رفتار زناشويى زن و مرد باشد. اگر در چنين موقعيت صداى زن و مرد را بشنود به راه رستگارى[ و پاكى و خير] قدم نمی نهد.
                                     
    به راستى, آيا سلامتى مادر در دوران حمل, تغذيه, ترس و نگرانى ها و نيز اعتياد وى بر سلامتى روحى نوزاد اثر نمی گذارد؟! آنگاه چگونه می توان نوزاد ناسالم را درست تربيت كرد؟!
    امام باقر(ع) می فرمايد: در عصر رسول خدا(ص) مردى از انصار[ در مدينه] به آن حضرت شكايت كرد كه: همسرم دختر عموى من است و خانواده و اجداد ما همه سفيد پوست هستيم و اينك او فرزندى به دنيا آورده كه سياه پوست و شبيه سياهان حبشى است.
                                
    رسول خدا(ص) اندكى تإمل كرد و سپس از زن توضيح خواست. زن به پاكى خود سوگند ياد كرد. پيامبر فرمود: بين هر انسان تا حضرت آدم(ع) عرق (پيوند, ژن, ريشه) وجود دارد كه در ساختمان فرزند فعاليت می كنند... فرزند شبيه يكى از آن ها می شود.. . اين نوزاد سياه پوست شبيه يكى از اجداد دور شماست. كودك را بگير كه فرزند خود تو است.
    هنگامی كه نوزاد رنگ پوست خود را به وسيله ژن از اجدادش به ارث ببرد, آيا صفات خوب يا بد به همين وسيله از آنان به وى سرايت نمی كند؟!
    آن حضرت در همين باره فرموده است: انظر فى اى شىء تضع ولدك فان العرق دساس
خوب بنگر كه نطفه خود را در چه جايگاهى جاى می دهى. زيرا ريشه ها[ و ژن آدمی] به طور پنهان تإثير گذار است[ .و از طريق آن, اخلاق اجداد به فرزندان منتقل می شود] نيز در جاى ديگر فرمود:الشقى شقى فى بطن امه و السعيد سعيد فى بطن امه; بدبخت در شكم مادر بدبخت می شود و سعادت مند در شكم مادر چنين می شود.                                            
        
    2. توجه به سلامت جسمی و روحى مادر                                  
    فرزندان ما ـ به ويژه دختران ـ بيشتر اوقات خود را در كنار مادر سپرى می كنند و از تعليمات او چيزها میآموزند. بر اين اساس, آنان كه دغدغه تربيت فرزند دارند نخست بايد به تربيت همسر بپردازند. دختران و زنان نيز تإثيرپذيرتر از پسران و مردان اند. بنابراين در آستانه زندگى, مرد بايد مهم ترين همت خود را آموزش و تربيت همسرش قرار دهد. زمانى كه مادر خانواده درست آموزش ببيند و تربيت شود, تربيت فرزندان او با سهولت انجام می پذيرد. چنان كه اگر مادر نكوهيده خوى باشد, تربيت فرزند خيلى دشوار است. زيرا او اولين آموزگار كودك شماست.                               
    رسول خدا(ص) در اين باره فرموده است: ((اياكم و تزويج الحمقإ, فان صحبتها بلإ و ولدها ضياع; از ازدواج با زنان كودن بپرهيزيد كه همنشينى آن ها[ نوعى] بلا و فرزندشان تباه است.))
                                    
    پس از انتخاب همسر شايسته و توجه به آموزش و تربيت او, مهم ترين وظيفه, ايجاد محيط روانى سالم در خانه است. اين نخستين ابزار هر طرح تربيتى موفق است. هر كه دلسوز فرزند خود است پيش از هر كار بايد بكوشد تا حد امكان فضاى خانه آكنده از آرامش و مهرورزى شود. تا زمانى كه كودك شما خود را در چنين فضايى نبيند زمينه اى براى شكوفايى استعدادهاى خود نمی يابد و بيشتر توان او صرف مبارزه با ترس و اضطراب ها و مقابله با عوامل رنجآور زندگى می گردد. هر چه محيط آنان صميمی تر و درسآموزتر و روان ايشان مطمئن تر و بى هراس تر باشد, آموزش و تربيت آن ها هموارتر و آموختن هايشان از محيط بيشتر و پايدارتر است.
                                                                    
    حضرت محمد(ص) در اين باره فرموده است: ((حق الولد على والده... ان يسفره امه.. .
                               
    حق فرزند بر پدر اين است كه[ پدر] مادر را احترام كند.))
                            
    زمانى كه فرزند, مادر را در نگاه پدر محترم ببيند, احساس امنيت و آرامش می كنند.
                         
    مادرى كه در خانه از احترام پدر محروم باشد, نخواهد توانست نقش مادرى خود را به درستى ايفا نمايد.
    
    3. پيشگيرى بهتر از درمان
                         
    اصل نامبرده در روان شناسى تربيتى جايگاهى ويژه دارد و كوشش می شود تا پيش از پديد آمدن ناهنجارىهاى رفتارى, عوامل پديد آورنده آن شناسايى و پيشگيرى شود.
                                    
    از طرفى امروزه والدين از بسيارى از رفتارهاى فرزندان خود ناخشنودند و اميد دارند كه كسى از راه برسد و فرزندشان را به حقوق والدين آشنا كند, حال آن كه گاه كوتاهى خود والدين سبب بروز چنين مشكلى است. زيرا در تربيت و پرورش آنان سهل انگارى نموده اند. رسول خدا(ص) در همين باره فرموده است: ((رحم الله من اعان ولده على بره;(18) خداى رحمت كند كسى كه فرزند خود را به نيك رفتارى كمك كند. ))
                                   
    
صفات و ويژگيهاى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)

از آشكارترين صفات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اين بود كه غرورِ پيروزى او را نمیگرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكّه نشان داد، و نيز از شكست نا اميد نمیشد، همان طور كه شكست احد بر وى تأثير نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نيز نقض پيمان بنى قريظه و پيوستن آنان به سپاه احزاب بر روحيه او تأثيرى نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانيد.                                        
    از صفات ديگر او احتياط و پرهيز بود كه نيروى دشمن را بدين وسيله ارزيابى كرده، براى مقابله با او به تهيّه ابزار و تجهيزات دست میزد.
                     
 حتّى هنگام اقامه نماز نيز احتياط را از دست نمیداد، بلكه مراقب و هوشيار بود.
                               
 صفت ديگر او نرمی همراه با صلابت بود كه در شرايط متغيّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغيير اين شرايط، دستورها و احكام جديدى صادر میكرد.
                           
 سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمركز فرماندهى، توجّه و تأكيد فراوان داشت.
                                                  
 با ياران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در ميان آنها تقويت میكرد.
                                                        
 به كوچك رحم میكرد، بزرگ را گرامی میداشت، يتيم را خشنود كرده و پناه میداد، به فقيران و مسكينان نيكى و احسان میكرد، حتّى به حيوانات هم ترحّم مینمود و از آزار آنها نهى میكرد.
                                 
 از مهمترين نمونه هاى انسانيّتِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اين بود كه آن حضرت نيروهايى را كه براى سرايا و جنگ با دشمن اعزام میكرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه ايشان وصيّت و سفارش میفرمود.
                                        
او بيشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد كند، نه اين كه مردانِ ايشان را بكشد.
             
 آن حضرت سفارش میكرد تا پير مردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را شكنجه و مُثله نكنند.
  وقتى قريش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ايشان، براى تهيّه گندم از يمن، موافقت فرمود.
                                                                               
او به صلح كامل در جهان دعوت میكرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهيز داشت.
                    
 نامه هايى كه به سوى پادشاهان میفرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّين بود و آن را براى آغاز كلام در ديدار بين فرزندان آدم قرار داده بود.
                                                        
 پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در جنگها بيش از يك فرمانده تعيين میكرد، ضوابطى دقيق براى فرماندهى لشكر و تقويت آن قرار میداد و بين اصول سياسى و نظامی ارتباط برقرار میساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقياد و فرمانبردارى میدانست.
                     
او برنامه ريزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنياد گذاشت، و فرماندهى لشكر را بر اساس شايستگى و شناخت برگزيد.
                                                      
 لشكر را به طور يكسان در فرماندهى خود جمع كرد، و از آنچه كه در وسع و توانايى رزمندگان بود بيشتر به آنان میبخشيد. 
                                                             

11

فصل چهارم

اخلاق، بخشایش وامین بدون محمد(ص)

    
    
تلاش براى تحقق انسانيّت                                                                  
    وجود رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) براى همه مردم مايه رحمت بود و هيچ كس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمیكرد.                                                                         
    همه مردم نزد او روزى خورِ خداوند بودند.
                                                  
    آن حضرت به اين رهنمودها دعوت میكرد
:

1 ـ رشد و اعتلاى انسانيّت، میفرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نيز از خاك است.»

2 ـ صلح و سلامتى قبل از جنگ

3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات

4 ـ آسان گيرى و گذشت قبل از مجازات.                                                        
    از اين رو، مشاهده میكنيم كه جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقّق انسانيّت انجام میشده است.
                                                
    آن حضرت به نيكى، و احسان به مردم و دوستى و مدارا با آنان فرمان میداد.
                              
    او نمونه هاى كامل از رحمت را در فتح مكّه نشان داد كه با وجود پيروزى بر دشمنان با ايشان برخوردى نيكو كرد، با توجّه به اين كه میتوانست از همه آنان انتقام گيرد، ولى آنان را بخشيد و فرمود: برويد شما آزاد هستيد! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» كه براى قتل آن حضرت میكوشيد، دست يافت، ولى از او گذشت و او را آزاد كرد.
                                          
    
پيامبر با اسيران با مدارا و رحمت برخورد میكرد، بر بسيارى از آنان منّت میگذاشت و آزادشان میساخت و لشكريان را به آنان سفارش میكرد.                          
    از جمله در يكى از جنگها، با دست خود، دست اسيرى را - كه صداى ناله او را شنيد ـ باز كرد.
                       
    
    اخلاق فرماندهى                                                     
    
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنين میستايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم».                                                      
    موصوف بودن به اين اخلاق، از او يك فرمانده موفّق ساخته بود كه میتوانست او را به مقصود رسانده و در بسيارى از جنگها پيروزى را براى او به ارمغان آورد.
                          
    آن حضرت به تمامی مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا میكرد، راستگويى امين، وفادار به عهد و پيمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو میبرد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و میگذشت.
                                    
    او بين مردم «صلح و دوستى» برقرار میساخت و از آنان كينه، دشمنى و فتنه را دور میكرد و هر كسى را در جايگاه خود قرار میداد.
                                      
    برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبير، تفكّر و دور انديشى.
                          
    اين صفات در عملكردهاى او نمايان است. با تفكّر و انديشه در مورد وضع قوم او میتوان فهميد كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) عاقلترين مردم جهان بوده است; زيرا قومی را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خويىاى كه داشتند، چنان تربيت و رهبرى كرد كه، با همه اين اوصاف، از حاميان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
                                   
    رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، روشهاى جديدى را در جنگ، حكومت، مديريت، سياست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد.
                                    
    در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حديبيّه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن، كه بعدها نمايان شد، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگى به ابتكارى جديد دست میزد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى میكرد و آنان را از اقدامات و تاكتيكهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو میبرد.
                                                                       
    رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) موفّق گرديد حاكميّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهايى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند.
                                                                                            
    دعوت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامی كه قساوت دشمن و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد، مورد توجّه قرار نمیداد.
                                         
    در حقيقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل میشد.
                                                             
    از اين رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامی از آن غفلت نمیكرد، از جمله: دعوت مردم به دين جديد، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند. 
                                                           

12

بخشايش و گذشت پیامبر بزرگ اسلام                                        
    بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مینگريست، كينه كسى را در دل نگاه نمیداشت و در صدد انتقام برنمیآمد.                                                     
    روحِ نيرومندش عفو و بخشايش را بر انتقام ترجيح میداد.
                       
    در جنگ اُحد با آن همه وحشيگرى و اهانت كه به جنازه عمويش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قريش نزد و بعدها كه به مرتكبين آن و از آن جمله هند زن ابوسفيان دست يافت، در مقام انتقام برنيامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه میخواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بدگويى منع كرد.
                               
    پس از فتح خيبر جمعى از يهوديان كه تسليم شده بودند، غذايى مسموم برايش فرستادند.
                         
    او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد.
                              
    بار ديگر زنى از يهود دست به چنين عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نيز عفو نمود.
    عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيّت يافته بود، در باطن امر از اين كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)به مدينه بساط رياست او برچيده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل میپرورانيد و ضمن همكارى با يهوديان مخالف اسلام، از كار شكنى و كينه توزى و شايعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود.
                                       
    آن حضرت نه تنها اجازه نمیداد يارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار میكرد و در حال بيمارى به عيادتش میرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با اين كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ يارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد.
                                                             
    
    حريم قانون                                              
    آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش میشد عفو و اغماض مینمود ولى در مورد اشخاصى كه به حريم قانون تجاوز میكردند مطلقاً گذشت نمیكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمیداشت.                                                                   
    زيرا قانونِ عدل، سايه امنيت اجتماعى و حافظ كيان جامعه است و نمیشود آن را بازيچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود.
                               
    در فتح مكّه، زنى از قبيله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضايى جرمش محرز گرديد.
                 
    خويشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلاياى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود میدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذيرفت و فرمود:«اقوام و ملل پيشين دچار سقوط و انقراض شدند، بدين سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعيض روا میداشتند، قسم به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هيچ كس سستى نمیكنم، اگر چه مجرم از نزديكترين خويشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمیكرد و فوقِ قانون نمیشمرد.
                                           
    روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند ياد كرده است در روز جزا از ظلم هيچ ظالمی نگذرد، اگر به كسى از شما ستمی از جانب من رفته و از اين رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از ميان مردم شخصى به نام سوادة بن قيس به پاخاست و گفت: يا رسول الله! روزى كه از طائف برمیگشتى و عصا را در دست خود حركت میدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت.
                                    


امين  بودن انحضرت(ص)

 مورخين نوشته‏اند: ابو طالب بعد از سفر به شام و داستان بحيرا ديگر سفر تجارتى نكرد و بيشتر به حفاظت و تربيت رسول خدا(ص)همت می‏گماشت، و در محافل بزرگان قريش و كارهاى اجتماعى او را با خود می‏برد، در اجتماعات او را شركت می‏داد و احيانا با او در كارها مشورت می‏كرد و حتى نقل شده كه در جنگهايى كه گاه گاه اتفاق می‏افتاد و به عنوانى پاى قريش به جنگ كشيده می‏شد، آن حضرت را با خود می‏برد - كه از آن جمله شركت آن حضرت را در جنگهاى فجار ذكر كرده‏اند كه براى ما از نظر تاريخى صحت آن به اثبات نرسيده و بلكه مورد ترديد و شبهه است.                      و چنانكه از خود آن حضرت نقل شده و مورخين نيز نوشته‏اند: در اين خلال چند سالى هم چوپانى كرد و گوسفندانى را كه از پدر و مادرش بدو رسيده بود و يا از كسان نزديكش بود به دره‏هاى مكه می‏برد و می‏چرانيد و اين خود وسيله ديگرى براى پرورش روح و اجتماع قواى فكرى و آماده ساختن خود براى هدايت و رهبرى مردم در آينده بود.                                      
    زيرا محيط صحرا و بيابان براى آن حضرت كه به دنبال جاهاى خلوتى می‏گشت تا بهتر بتواند فكر و تامل در كارها بكند محيطى آماده و مهيا بود و پرورش گوسفندانى كه بى دفاع‏ترين چهارپايان و ناتوانترين بهايم هستند تاثير زيادى در قلب و روح وى براى تربيت افراد انسان و رهبرى فرزندان آدم داشت. و از همه بالاتر آنكه وسيله و فرصت‏خوبى بود تا از آن محيط شرك و آلوده به انواع مفاسد، فحشا، گناه، ظلم و بى عدالتى به محيطى آرام و دور از اين مفاسد پناه برده و در آن زمانى كه نمی‏توانست عملا با آنها به مبارزه برخيزد و قدرت اين كار را نداشت‏به بيابان برود تا آن مظاهر فساد و مناظر رقتبار را نبيند.
                                
    و اينكه برخى از نويسندگان مسيحى در اينجا نيز نوشته‏اند كه‏«در دوره‏اى از عمر كه اطفال ديگر، تمام اوقات خود را صرف بازى می‏كنند محمد خردسال مجبور شد كه تمام اوقات خود را صرف كار براى تحصيل معاش نمايد آن هم يكى ازسخت‏ترين كارها يعنى گله‏دارى  »علتى جز همان كه در صفحات قبل گفتيم يعنى غرض ورزى و يا بى اطلاعى ندارد، زيرا همان گونه كه گفتيم آن حضرت براى كسى گوسفند نمی‏چرانيد و اجير كسى نبود و گوسفند چرانى براى آن حضرت وسيله سرگرمی و پناه بردن به محيط آرام بيابان و فكر و تجمع حواس بيشتر بود.
                         
    بارى ديدنيهاى سفر تجارتى شام و پس از آن ورود در اجتماعات قريش و مشاهده رفتار آنها و اطلاع از جنگ فجار و كشت و كشتارهاى بيهوده و شنيدن قصايد افتخار آميز شعراى نامی عرب در بازارهايى كه به مناسبت اجتماعات و فصول در جاهايى مانند«عكاظ‏»و جاهاى ديگر تشكيل می‏شد در روح كنجكاو رسول خدا(ص)كه پيوسته از عادات زشت و تسلط جويانه قبايل عرب و مردم مكه رنج می‏برد اثر عميقى می‏گذارد و او را براى مبارزه با اين همه اخلاق ناپسند كه گريبانگير اجتماع شده بود آماده می‏ساخت. بيشتر دوست می‏داشت تنها باشد و فكر كند و به اسرار و رموز زندگى و خلقت واقف شود و تا جايى كه می‏توانست‏با عادات ناپسندى كه می‏ديد مبارزه می‏كرد و اشتباهات اطرافيان را به آنها گوشزد می‏نمود، در برخورد با مردم هميشه با مهربانى و خوش خلقى رفتار می‏كرد، هرجا طرف معامله و داد و ستدى قرار می‏گرفت جانب حق و عدالت را كاملا مراعات می‏كرد و عملا راه و رسم زندگى صحيح انسانى را به مردم می‏آموخت.
         از همه بالاتر امانت و صداقت عجيبى بود كه در زندگانى آن حضرت وجود داشت و در زندگى اجتماعى و برخوردها از او مشاهده می‏شد، هيچگاه در خلوت و جلوت، در هيچ امر مالى و غير مالى، در معاشرت با مردان و زنان، كوچكترين انحراف اخلاقى و خيانتى از او ديده نشد تا آنجا كه هنوز سنين جوانى و دوران طوفانى زندگى را پشت‏سر نگذارده بود و شايد بيش از بيست‏سال از عمرش نگذشته بود كه به‏«محمد امين‏»معروف شد و مردم مكه اين لقب پرافتخار را به او دادند و هر كجا او را می‏ديدند به همديگر نشان داده و می‏گفتند: - امين آمد!                               
    حسن اخلاق و امانت و صداقت رسول خدا(ص)تدريجا زبانزد خاص و عام و نقل مجلس مردم در هر كوى و برزن گرديد و آن حضرت را محبوب مردم مكه گردانيد، و همين جريان سبب باز شدن صفحه جديدى در زندگى آن بزرگوار شد و يكى از اسباب و علل ازدواج آن حضرت با خديجه بود.

اسوه حسنه یا الگوی شایسته

  ميزان تأثيرگذاري الگوهاي عملي بر روحيّه و اعمال و رفتار انسان‏ها بر كسي پوشيده نيست. از سوي ديگر هر چه سنّ كمتر باشد، بيشتر تحت تأثير الگوهاي عملي قرار مي‏گيرد. پس انتخاب الگوي شايسته براي خود و فرزندان بسيار مهمّ است و بهترين راهنما براي انتخاب الگوي شايسته، قرآن كريم و اهل بيت عصمت و طهارت مي‏باشند و نه تنها براي راهنمايي، بلكه خود معصومين عليهم السلام بهترين و شايسته‏ترين الگوي عملي براي امّت اسلامي‏اند همچنان كه قرآن كريم وجود مبارك رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به عنوان اُسوه و الگوي شايسته معرّفي مي‏نمايد:         
    خداوند متعال در قرآن كريم با اشاره به حقانيت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) با بيانات متعدّد و گوناگون همچون: «انّك علي الحقّ المبين» «انّك لعلي هديً‏مستقيم» «انّك علي صراط مستقيم» در مناسبتهاي مختلف به فضيلتها و صفات نيكِ آن حضرت اشاره فرموده است: صفات و خصلتهاي نيكي مانند روءف و مهربان و رحيم بودن بر موءمنان، نوع دوستي و آرزومندِ سعادت مردم بودن، بسيار ركوع و سجده كردن، نرم خوئي، گشادگي و سعه صدر داشتن، و صدها بلكه هزاران فضيلتِ آشكار و نهانِ در وجود مقدّس آن حضرت. انّك لعلي خلق عظيم4. و حقتعالي حقوقِ مسلّم آن حضرت را بيان مي‏فرمايد، مثل: پيروي از دستورات رسول اللّه(صلي‏الله عليه و آله) كه آنرا پيروي از خداوند مي‏داند. ياري رساندن به آن حضرت، سرپيچي نكردن و آزار نرساندن به پيامبر اكرم، و در كارها از خدا و رسولش پيشي نگرفتن، و رعايت ادب و احترام نسبت به آن حضرت، همچون آهسته سخن گفتن در نزد آن حضرت، و صدا را از صداي ايشان بالاتر نبردن وآن حضرت را عاميانه صدا نزدن. و در نهايت تنها مزد رسالت را مودّت و دوستي اهل بيت آن حضرت (صلي الله عليه و آله) مي‏داند.
                                                      
    و حتّي باريتعالي علاوه بر امر كردن به موءمنان براي طلبِ رحمت و صلوات الهي بر نبيّ مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله)، مي‏فرمايد: خداوند خود بر نبيّ، رحمت و صلوات مي‏فرستد و همينطور ملائك الهي بر حضرتش صلوات مي‏فرستند. «انّ الله و ملائكته يصلّون علي النّبي يا ايّهاالّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما».
                                               
اهمیت و ضرورت شورا

 و شاورهم فى الامر» (قرآن، آل عمران /159)                                                                
 مسأله شور ومشورت و مشاوره در اسلام و در منطق عملى پيشوايان حق از اهميت بسيارى برخوردار است . در سيره پيامبر اكرم (ص) نوشته‏اند كه آن حضرت با اصحاب خود بسيار مشورت مى‏كرد. و نيز از برخى اصحاب آن حضرت و عايشه نقل شده است كه هيچكس را نديديم كه با اصحاب خود بيشتر از رسول خدا با اصحابش مشورت كند.
                                       
رسول خدا و ائمه هدى عليهم السلام اجمعين ، با وجود آنكه معصوم بودند و نيازى به مشورت نداشتند و حتى قطع نظر از وحى و مقام خليفة اللهى ، داراى چنان انديشه كامل و نيرومندى بودند كه از مشورت بى‏نيازشان مى كرد، با اين حال مشورت مى كردند. 3 عمل به شورا ، از اصول مسلم سيره پيامبر اكرم (ص) و اوصياى آن حضرت است . اينكه چرا آنان مشورت مى كردند و چه ضرورتى در اين كار مى‏ديدند ، مطلبى است كه در طى اين فصل بخوبى روشن مى شود، اما مقدمتاً به نكاتى اشاره مى شود رسول خدا (ص) با مشورت كردن، از يك سو مسلمانان را متوجه اهميت شورا مى كرد و از ديگر سو به آنان مى آموخت‏كه به اين سيره عمل كنند و پس از آن حضرت به اين سنت نيك تأسى و به اين روش اقتدا كنند. مسلمانان مى آموختند كه شورا بايد به عنوان يك اصل و قسمتى از برنامه زندگيشان باشد، نه يك امر فرعى وخارجى از برنامه زندگى. شورا مايه الفت اجتماعى ، پيوند مردم، ارزش يافتن آنها و مشخص شدن قدر و جايگاهشان در امور اجتماعى بود. 5 مشورت كردن پيامبر با اصحابش براى مراعات حال آنها و احترام ايشان بود . اين حركت، خود موجب رشد انديشه و تفكر در جامعه اسلامى مى شد .
                                           
با اين اقدام، صاحبنظران واهل انديشه و صاحبان رأى رشد كرده ، جايگاه واقعى خود را مى يابند روحيه انفعال در مردم، دور بودن از امور جامعه و بى اهميتى نيست به مسائل رنگ مى‏بازد. روحيه انزوا ومرده بودن مردم به دليل نظر داشتن ولى امكان شركت نيافتن در امور جامعه از بين مى رود . مردم اعتبار يافته ،پيوندهاى اجتماعى مستحكم مى‏شود روحيه مسؤوليت پذيرى و شركت در امور قوت مى‏يابد . رابطه رهبرى و مردم، كارگزاران و توده‏ها به گونه‏اى متقابل و دوسويى در مى‏آيد و جامعه از قوامى درست برخوردار مى‏شود. نسبت حاكم و محكوم، ظالم و مظلوم وبالا دست وزير دست منتفى شده، همگان ميدان انديشه و نظر و شركت در آنچه به آنان مربوط است مى‏يابند.

13

لباس و پوشش در سيره نبوى

 لباس,براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مايه ى آبرو و آراستگى انسان است. تبديل آن به وسيله ى تفاخر و تجمل و ارزش را در كيفيت جامه دانستن, نوعى انحراف از فلسفه ى وجودى لباس است.                           از اين رو ((ساده پوشى)) به عنوان يكى از مظاهر ساده زيستى و رهايى از تعلقات مادى است. پيامبر اكرم(ص) اين گونه به زندگى و دنيا مى نگريست و اين گونه نيز مى زيست و هرگز ارزش را در ((لباس)) نمى ديد.                                                  
        
    1 ـ جنس و رنگ لباس                                                           
    رسول خدا(ص) هم به سلامت و عافيت جسمى, هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه ى لباس توجه داشت. لباس پنبه اى مورد علاقه ى آن حضرت بود.                                   
    آن حضرت, هم لباس برد يمانى مى پوشيد, هم جبه اى پشمين و خشن از پنبه و كتان.
 مى فرمود: ((پنج چيز را تا زنده ام ترك نمى كنم,...يكى هم پوشيدن لباس پشمى)).                            
 رنگ سبز, رنگ مورد پسند پيامبر(ص) براى لباس بود. بيشتر جامه هاى پيامبر سفيد بود و مى فرمود: لباس سفيد را بر زندگانتان بپوشانيد و مردگانتان را هم با پارچه ى سفيد كفن كنيد.
                            
    پيامبر خدا ملحفه اى داشت كه با زعفران رنگآميزى شده بود و گاهى تنها با پوشيدن همان, با مردم نماز مى خواند.
                                     
    رنگ سرخ, رنگى بود كه پيامبر خدا(ص) براى لباس, آن را نمى پسنديد.
                     
    رسول خدا(ص) نمونه ى اعلاى تميزى و آراستگى بود. در لباس پوشيدن نيز به اين نكته توجه
 داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:((من اتخذ ثوبا فلينظفه)).                            
    لباس سفيد, خود به خود طورى است كه چرك و آلودگى زودتر در آن معلوم مى شود, و انسان مقيد به سنت نبوى نظافت, به شستن و تميز كردن آن روى مىآورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحيه نيز از فوايد پوشيدن لباس روشن و سفيد است.
                           
    
    2 ـ اندازه و كيفيت                                                          
    جامه اى كه انسان را مغرور و سرمست كند يا تكبر و خود برتر بينى آورد, ناپسند است. مقيد بودن به نوع خاصى از جامه نيز, اسارت آور است.                                                       
    رسول خدا(ص) هرگاه لباس تازه مى پوشيد, خدا را شكر و سپاس مى گفت و جامه ى قبلى را به مسكين مى داد.
                                          
    (كان من فعله اذا لبس الثوب الجديد حمدالله)
                              
    در روايت ديگر است كه چون جامه ى نو به تن مى كرد, دعا مى كرد و مى فرمود: خدايى را سپاس كه بر تن من چيزى پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم.
                           
    جامه ى بلندى كه بر زمين كشيده شود, نشان تكبر است و در جاهليت, شيوه ى اشراف بوده است. رسول خدا(ص) ضمن آن كه از پوشيدن آن گونه جامه ها نهى مى كرد, خود جامه اى مى پوشيد كه از نظر بلندى به قوزك پاهايش نمى رسيد.(كانت ثيابه كلها مشمره فوق الكعبين). اين در مورد جامه اى بود كه هم چون لنگ به كمر مى بست. و جامه اى كه از رو مى پوشيد, تا نصف ساق پا مى رسيد.
                                                      
    جامه ى وى گاهى جامه اى كوچك تر از قطيفه(شمله) بود, يا جامه اى پشمين و راه راه با خطوط سياه و سفيد كه وقتى آن را به بر مى كرد, هيئت زيبايى مى يافت.
                              
    از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمى دانست, اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مى شد مى پوشيد, از لنگ و پيراهن يا جبه يا هر چيز ديگر.
                                                        
    
    3 ـ ساده پوشى                                                            
    
ساده زيستى رسول خدا(ص) و وابسته نبودن به جلوه هاى فريبنده ى دنيا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاى مادى دل خوش نداشتن, در همه ى شوون زندگى وى متجلى بود از جمله در كيفيت و نوع لباس و فرش و زير انداز و...                                            
    نقل شده كه گاهى آن حضرت, روى حصير مى خوابيد, بى آن كه جز آن چيزى زيرش باشد.
                         
    هر چه فراهم بود مى پوشيد, چه قطيفه اى باشد كه بر بكند, يا برد عالى كه بپوشد, چه جبه ى پشمين, هر چه كه از حلال مى يافت مى پوشيد.(ما وجد من المباح لبس)
                                         
    مهم, مباح بودن جامه بود كه براى رسول خدا اهميت داشت, نه قيمت و جنس و دوخت و جذاب بودن!
        آن حضرت به صحابى پارساى خود ابوذر غفارى فرمود:
                                      
    اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم, روى زمين مى نشينم, انگشتانم را پس از غذا مى ليسم,

 

پنج برنامه اخلاقى از پيامبر (صلى الله عليه وآله)

   رسول اکرم ص فرموده اند: پنج چيز است كه تا لحظه مرگ ترك نمى كنم : پوشيدن لباس پشمى ، سوار شدن بر الاغ بى پالان ، غذا خوردن با بردگان ، بافتن كفش با دستانم و سلام كردن به كودكان ; تا پس از من سنّت شود.                                                
 يهودى با اخلاق پيامبر (صلى الله عليه وآله) مسلمان مى
شود.                                                          

   اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مقام تهديد و ترساندن او برآمدند ، حضرت به آنان نظر انداخته ، فرمود : مى خواهيد در حق او چه كنيد ؟ گفتند : اى رسول خدا ! يك يهودى تو را اين گونه نزد خود حبس كند ؟ حضرت فرمود : پروردگارم مرا به ستم بر اهل ذمه و غير اهل ذمه مبعوث ننموده است .                                                                هنگامى كه روز به نهايت رسيد ، يهودى گفت : « أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله » و بخشى از ثروتم را در راه خدا بخشيدم ، اى پيامبر ! به خدا سوگند ! در حق تو اين سخت گيرى را روا نداشتم جز اينكه ببينم تو همان كسى هستى كه در تورات وصف شده اى ؟ من در تورات در وصف تو خوانده ام : محمّد بن عبداللّه محل ولادتش مكه و محل هجرتش مدينه است . درشت خوى و خشمگين و فريادزن نيست وسخنش را به زشت گويى وگفتارش را به فحش نمى آلايد . من به وحدانيت خدا و نبوت تو شهادت مى دهم و اين ثروت من است ، در آن به قانونى كه خدا نازل كرده است فرمان بران.

احترام به افكار عمومى                                                                    
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسيله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معيّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و ديگران، حقِّ مداخله قائل نبود و اين دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زيرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پيشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عين حال يك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند.                               
كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى ديگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با اين كه فكر سيّال و هوش سرشارش در تشخيص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنايى نمىنمود.
                        
نظر مشورتى ديگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجيد را عم تأييد نموده و میخواست مسلمين اين سنّت را نصب العين خود قرار دهند.
                                   
در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنيد.
اوّل درباره اين كه اصحاب با قريش بجنگند و يا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدينه مراجعت كنند.
            
همگى جنگ را ترجيح دادند و آن حضرت تصويب فرمود.
                                                  
دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأييد واقع شد.
              
سوم در خصوص اين كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت.
                   
بعضى كشتن آنها را ترجيح دادند و برخى تصويب نمودند آنها را در مقابل فديه آزاد نمايند و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد.
                              
  در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آيا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و يا در بيرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگيرند، كه شقّ دوم تصويب شد.
           
در جنگ احزاب، شورايى تشكيل داد كه در خارج مدينه آرايش جنگى بگيرند و يا در داخل شهر به دفاع بپردازند.
پس از تبادل نظر بر اين شدند كه كوه سلع را تكيه گاه قرار داده و در پيشاپيش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند.
                                                    
در غزوه تبوك امپراطور روم از نزديك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوريه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد.
                                 
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آيا پيشروى كند و يا به مدينه برگردند كه بنا به پيشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجيح داد.
                                          
چنان كه مىدانيم همه مسلمانان به عصمت و مصونيّت او از خطا و گناه، ايمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عين حال، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملايمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف میكرد.
             
او به اين اصل طبيعى اذعان داشت كه آفريدگار مهربان، وسيله فكر كردن و سنجيدن و انتقاد را به همه انسانها عنايت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
               
پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ويژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آيند.
                                 رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموريت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد.                                           
فرمانده در ميان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگين شد و دستور داد هيزم فراوانى جمع كنند و آتش بيفروزند.
همين كه آتش برافروخته شد گفت: آيا رسول خدا به شما تأكيد نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنيد؟ گفتند: بلى.