ابن سینا
موسیقی
پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان میشود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده[۵]:
· شفا
·
· جوامع علم موسیقی
· المدخل الی صناعة الموسیقی[۶] (در دسترس نیست)
· لواحق(در دسترس نیست)
· نجات
· اقسام العلوم
تمبر پستی کشور لهستان که بر روی آن تصویری از ابن سینا قرار دارد
اشعار
برای این بخش از این مقاله منابع لازم نیامدهاست. لازم است بر طبق شیوهنامهٔ ارجاع به منابع منبعی برای آن ذکر شود.
مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد.
ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سرودهاست و حتی منظومههایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساختهاست. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کردهاند که برخی از آنها به نام دیگران نیز آمدهاست و با توجه به اسلوب و معانی آنها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیدهای از مستندترین آنها را میآوریم:
غذای روح بود باده رحیق الحق |
|
که رنگ او کند از دور رنگ گل را دق | |||||||
به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین |
|
همای گردد اگر جرعهای بنوشد بق | |||||||
به طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفید |
|
به پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حق | |||||||
میاز جهالت جهال شد به شرع حرام |
|
چو مه که از سبب منکران دین شد شق | |||||||
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا |
|
حرام گشته به احکام شرع بر احمق | |||||||
شراب را چه گنه زان که ابلهی نوشد |
|
زبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورق | |||||||
حـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـال |
|
که میمحک بود وخیرو شر از او مشتق | |||||||
غلام آن میصافم کزو رخ خوبان |
|
به یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرق | |||||||
چو بوعلی میناب ار خوری حکیمانه |
|
به حق حق که وجودت شود به حق ملحق | |||||||
روزکی چـــــند در جهان بودم |
|
بر سر خـــــاک باد پیمودم | |||||||
ساعتی لطف و لحظهای در قهر |
|
جان پاکــــیزه را بــــیالودم | |||||||
با خرد را به طبع کردم هجو |
|
بی خرد را به طمع بـــستودم | |||||||
آتـشی بر فروخــــــتم از دل |
|
وآب دیده ازو بــــــــپالودم | |||||||
با هواهای حرص و شــیطانی |
|
ساعــــتی شادمـــان نیاسودم | |||||||
آخر الامر چون بر آمد کار |
|
رفتـــم و تخم کشته بدرودم | |||||||
کـس نداند که مــن کـــجا رفتم |
|
خود ندانم که من کجا بودم | |||||||
میحاصل عمر جاودانی است بده |
|
سرمایهٔ لذت جوانی است، بده | |||||||
سوزنده چو آتش است لیکن غم را |
|
سازنده چو آب زندگانی است، بده | |||||||
□
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت |
|
یک موی ندانست ولی موی شکافت | |||
اندر دل من هزارخورشید بتافت |
|
آخربه کمال ذرهای راه نیافت | |||
مایـــیم به عفو تـو تــولاکرده |
|
وز طاعت معصیت تبرا کرده | |||
آنجا که عنایت تو باشد، باشد |
|
ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده | |||
□
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون |
|
در مخزن روزگار گردد محزون |
چون باز همین وضع شود وضع فلک |
|
از پرده غیبش آورد حق بیرون |
□
در پرده سنحق نیست که معلوم نشد |
|
کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد |
در معرفتت چو نیک فکری کردم |
|
معلومم شد که هیچ معلوم نشد |
از شیوه نگارش کتابهای علمی و فلسفی ابنسینا و اشعار عربی او که مشهورترین آنها قصیده عینیه روحیه است به خوبی میتوان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسیای که به ابنسینا نسبت دادهاند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت میشود، ولی در صحت انتساب آنها به وی تردید کردهاند.