دین چیست؟
دین چیست؟
(قبل از شروع بحث های اصلی که در نامه های بعد به اونها می پردازیم باید یکسری واژه ها را بیان کنم و بر سر اونها به یک تعریف مشخص برسیم تا در بحث ها و مطالب بعدی به مشکلی برنخوریم. ثانیا مطالب رو به صورت بخش بندی شده و به صورت درسی می یارم که اگه خواستید برای خودتون دسته بندی کنید.)
این نامه شامل تعریفات زیر است:
· مفهوم دین
· اصول و فروع دین
· جهانبینی و ایدئولوژی
· جهانبینی الهی و مادی
· ادیان آسمانی و اصول آنها
مفهوم دین
هدف این وبلاگ، تبیین عقاید اسلامی است که اصطلاحاً «اصول دین» نامیده می شود. از اینروی، لازم است قبل از هر چیز، توضیح مختصری پیرامون واژه «دین» و واژههای مناسب با آن بدهیم زیرا چنانکه در علم منطق، بیان شده، جایگاه «مبادی تصوّری» (=تعریفات) قبل از سایر مطالب است.
دین واژهای است عربی که در لغت به معنای اطاعت و جزاء و ... آمده، و اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان، و دستورات عملی متناسب با این عقاید می باشد. از اینروی، کسانی که مطلقاً معتقد به آفرینندهای نیستند و پیدایش پدیدههای جهان را تصادفی، و یا صرفاً معلول و فعل و انفعالات مادی و طبیعی می دانند «بیدین» نامیده میشوند. اما کسانی که معتقد به آفرینندهای برای جهان هستند هر چند عقاید و مراسم دینیِ ایشان، توأم با انحرافات و خرافات باشد «با دین» شمرده می شوند. و بر این اساس، ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل، تقسیم میشوند، و دین حق عبارتست از: آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار میدهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار، برخوردار باشند.
اصول و فروع دین
با توجه به توضیحی که درباره مفهوم اصطلاحیِ دین، داده شد روشن گردید که هر دینی دست کم از دو بخش، تشکیل می گردد:
1. عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشه آن را دارد.
2. دستورات عملی که متناسب با آن پایه یا پایههای عقیدتی و برخاسته از آنها باشد.
بنابراین، کاملاً بجاست که بخش عقاید در هر دینی «اصول»، و بخش احکام عملی «فروع» آن دین نامیده شود چنانکه دانشمندان اسلامی، این دو اصطلاح را در مورد عقاید و احکام اسلامی بکار بردهاند.
جهانبینی و ایدئولوژی
واژههای جهانبینی و ایدئولوژی، به معانیِ کمابیش مشابهی بکار میرود، از جمله معانی جهانبینی این است: «یک سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان و انسان، و بطور کلی درباره هستی». و از جمله معانی ایدئولوژی اینست: «یک سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان».
طبق این دو معنی میتوان سیستم عقیدتی و اصولیِ هر دین را جهانبینیِ آن دین، و سیستم کلیِ احکام عملیِ آن را ایدئولوژی آن به حساب آورد و آنها را بر اصول و فروع دین، تطبیق کرد. ولی باید توجه داشت که اصطلاح ایدئولوژی، شامل احکام جزئی نمیشود چنانکه جهانبینی نیز شامل اعتقادات جرئی نمیگردد.
نکته دیگر آنکه: گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار میرود که شامل جهانبینی هم میشود.
جهانبینی الهی و مادی
در میان انسانها انواعی از جهانبینی، وجود داشته و دارد، ولی همگی آنها را میتوان بر اساس پذیرفتن ماوراء طبیعت و انکار آن، به دو بخش کلی تقسیم کرد: جهانبینی الهی، و جهانبینی مادّی.
پیرو جهانبینی مادّی، در زمان سابق بنام «طبیعی» و «دهری» و احیاناً «زندیق» و «ملحد» نامیده میشد و در زمان ما «مادّی» و «ماتریالیست» نامیده میشود.
مادّیگری، نحلههای مختلفی دارد و مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریالیست دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیسم را تشکیل میدهد.
ضمناً روشن شد که دایره کاربرد «جهانبینی» وسیعتر از عقاید دینی است زیرا شامل عقاید الحادی و مادّهگرایانه نیز میشود، چنانکه واژه ایدئولوژی نیز اختصاص به مجموعه احکامی دینی ندارد.
ادیان آسمانی و اصول آنها
درباره کیفیت پیدایش ادیان مختلف، در میان دانشمندان تاریخ ادیان و جامعهشناسی و مردمشناسی، اختلافاتی وجود دارد. ولی بر اساس آنچه از مدارک اسلامی بدست میآید باید گفت: تاریخ پیدایش دین، همزمان با پیدایش انسان است و اولین فرد انسان (حضرت آدم «ع») پیامبر خدا و منادی توحید و پیگانهپرستی بوده، و ادیان شرکآمیز همگی در اثر تحریفات و اِعمال سلیقهها و اغراض فردی و گروهی پدید آمده است.
ادیان توحیدی که همان ادیان آسمانی و حقیقی هستند دارای سه اصل کلی مشترک میباشند: اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان آنجام داده است، و اعتقاد به پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر بسوی کمال نهائی و سعادت دنیا و آخرت.
این اصول سهگانه، در واقع، پاسخهایی است به اساسیترین سئوالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح میشود:
· مبدء هستی کیست؟
· پایان زندگی چیست؟
· از چه راهی میتوان بهترین برنامهی زیستن را شناخت؟
و اما متن برنامهای که از راه تضمین شده وحی، شناخته میشود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهانبینی الهی است.
عقاید اصلی، لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعاً سیستم عقیدتیِ دین را تشکیل میدهد و اختلاف در اینگونه اعتقادات، موجب پیدایش ادیان و فرقهها و نحلههای مذهبیِ مختلف شده است. چنانکه اختلاف در نبوّت بعضی از انبیاء الهی و تعیین کتاب آسمانی معتبر، عامل اصلیِ اختلاف بین ادیان یهودی و مسیحی و اسلام شده و اختلافات دیگری را در عقاید و اعمال، بدنبال آورده است که بعضاً با اعتقادات اصلی سازگار نیست، مانند اعتقاد به تثلیث مسیحی که با توحید، وفق نمیدهد هر چند مسیحیان در صدد توجیه آن، برآمدهاند. همچنین اختلاف در کیفیت تعیین جانشین پیامبر که باید از طرف خدا، یا از طرف مردم تعیین شود عامل اصلی اختلاف بین شیعه و سنی در اسلام شده است.
حاصل آنکه: توحید و نبوت و معاد، اساسیترین عقاید در همه ادیان آسمانی است ولی میتوان عقاید دیگری را که یا از تحلیل آنها بدست میآید، یا از توابع آنها میباشد طبق اصطلاح خاصی جزء عقاید اصلی بحساب آورد، مثلاً میتوان اعتقاد به وجود خدا را یک اصل، و اعتقاد به وحدت او را اصل دوم شمرد، یا اعتقاد به نبوت پیغمبر خاتم (ص) را اصل دیگری از اصول دین اسلام شمرد. چنانکه ببعضی از دانشمندان شیعه «عدل» را که یکی از عقاید فرعی توحید استاصل مستقلّی شمردهاند و «امامت» را که از توابع نبوت است اصل دیگری محسوب داشتهاند. در حقیقت، استعمال واژهی «اصل» در مورد اینگونه اعتقادات، تابع اصطلاح و قرارداد است و جای بحث و مناقشه ندارد.
بنابراین، واژهی «اصول دین» را میتوان به دو معنای عامّ و خاص بکار برد: اصطلاح عام آن در برابر «فروع دین» و بخش احکام بکار میرود و شامل همه عقاید معتبر میشود، و اصطلاح خاص آن، به اساسیترین عقاید، اختصاص مییابد. نیز میتوان تعدادی از عقاید مشترک بین همه ادیان آسمانی مانند اصول سهگانه (توحید، نبوّت، معاد) را «اصول دین» _ به طور مطلق _ و آنها را با اضافه یک یا چند اصل دیگر «اصول دین خاص» و یا با اضافه کردن یک یا چند اعتقادی که مشخصات مذهب و فرقه خاصی است «اصول دین و مذهب» یا «اصول عقاید یک مذهب» بحساب آورد.
از اینکه این نامه اینقدر طولانی شد معذرت می خوام. ولی مجبور بودم. چون قبل از شروع باید یکسری تعریفات رو با هم هماهنگ می کردیم. مطمئن باشید نامه های بعدیم از این خلاصه تر خواهد بود و از همون روش جدیدی که گفتم استفاده خواهم کرد.