كامبوج

كامبوج در شبه جزيره هندوچين و در كنار خليج تالند (سيام) قرار گرفته است وسعت آن 181035 كيلومتر مربع مى‏باشد. سكنه آن به 7400000 نفر بالغ مى‏گردد كه اكثريت آن از نژاد خمر هستند. دين غالب مردم بودائى است. حدود نيم ميليون نفر مسلمان نيز در اين كشور ساكن هستند.

مسلمانان كامبوج ازاعقاب مردم ناحيه بزرگى بنام شامپا (چامپا) هستند كه بر ساحل شرقى شبه جزيره چين گسترده شده‏اند اين گروه جزو افراد مالزى و پولينزى هستند كه از قرن دوم ميلادى به بعد دست به تشكيل حكومتى زدند. اين ناحيه (ساحل شرقى هندچين) در ابتدا، تحت تاثير هند بود ولى بعدا با سرزمين‏هاى اسلامى روابط بازرگانى برقرار نمود. اسلام در سال 785 هجرى مطابق با 1383 ميلادى بوسيله بازرگانان هندى، عرب و ايرانى وارد اين سرزمين گشت و حتى دلايلى در دست است كه قبل از آن و در قرن يازدهم ميلادى تعدادى مسلمان در كامبوج مى‏زيسته‏اند.

بزرگترين ناحيه مسلمان نشين كامبوج قبل از روز كار آمدن خمرهاى سرخ ناحيه كمپنگ شام بود كه حدود 300000 نفر مسلمان در آن مى‏زيستند. هنگامى كه از 17 آوريل 1975م رژيم «پول پوت‏» و خمرهاى سرخ روى كار آمدند، شديدترين فشارها متوجه مسلمين كامبوج گرديد. قبل از آن و در سال 1970م 10% اهالى كامبوج مسلمان بودند ولى خمرهاى سرخ با ادعاى سوسياليزم، حركات وحشيانه‏اى نسبت به مسلمين اعمال نمودند. آنان دربهاى مساجد را بسته، كتابهاى مذهبى را سوزانيدند و شخصيتهاى مذهبى را به نقاط نامعلومى بردند. اماكن مذهبى و مساجد تبديل به اصطبل خوكها گرديد. سازمان اداره امور اسلامى كه قبل از خمرها توسط دولت مركزى به رسميت‏شناخته شده بود، منحل شد. (8)

در نوامبر 1974م متجاوز از 3500 روستاى ناحيه «كمپنگ شام‏» گلوله باران گرديد. خمرها براى از بين بردن وحدت مسلمانان، از طريق تبعيد اجبارى و فشارهاى نظامى، آنان را پراكنده نمودند. برخى را به نقاط جنگى و دشتها تبعيد كردند. دختران مسلمان را با ارعاب و تهديد به ازدواج سربازان خمرى درآورند. تنها مسلمانان قبيله چام را در يك يورش، دستگير و دستهاى آنان را از پشت بسته و با بستن وزنه‏هاى سنگين به اين افراد مظلوم و بى‏پناه، بيرحمانه آنها را به قعر دريا فرو فرستادند. بچه‏هاى مسلمان را از درخت آويزان كرده (در حالى كه آنان در كيسه‏هاى پلاستيكى بودند) و از اين كار لذت مى‏بردند. در كونگ ماس كه هزارن مسلمان زندگى مى‏كردند بر اثر فشار دولت مركزى و قتل عام شديد اكنون صرفا يك خانواده مسلمان زندگى مى‏كنند. در تحيام كه 20000 نفر مسلمان داشت اكنون يك نفر هم زندگى نمى‏كند. بد نيست بدانيد كه رژيم خمر در طول 4 سال حكومت، 3 ميليون نفر از مردم كامبوج را كشت كه 25% آنان مسلمان بودند. (9) با سرنگونى رژيم خمر سرخ در سال 1979م، بذرهاى اميد و نهال شادمانى در قلب مسلمين كامبوج كاشته شد و وقوع انقلاب اسلامى در ايران آنان را نسبت به آينده خود اميدوار نمود.

دولت بودائى تايلند (سيام) و مسلمانان فطانى

تايلند در جنوب شرقى آسيا و شبه جزيره هندوچين بر كنار خليج‏سيام قرار دارد.، 514000 كيلومتر مربع وسعت آن است و 53 ميليون سكنه دارد. مركز حكومت آن بانكوك است.

اسلام در اواخر قرن دوازدهم و اوايل قرن سيزدهم توسط مسلمانان مالزى و بازرگانان هندى و عرب باين سرزمين وارد شد و در آنجا گسترش يافت.

مسلمانان، غالبا در نواحى جنوبى، و در نزديكى مرز تايلند با مالزى استقرار دارند و 90%مردمان اين نواحى پيرو آئين اسلام هستند. سرزمينى كه تحت قلمرو مسلمين است به فطانى يا پنانى مشهور است كه قبل از اشغال آن توسط تايلند، مساحت آن به بيش از 82000 كيلومتر مربع بالغ مى‏گردد و 12 ايالت را در بر مى‏گرفت. اين منطقه از شمال به تايلند، از جنوب به مالزى، از غرب به اقيانوس هند و از شرق به درياى چين محدود است و پس از اشغال آن توسط مهاجمين تايلندى مساحت آن به 26240 كيلومتر مربع تقليل يافت كه شامل چهار ايالت فطانى، جالا، بنجارا و نصف مساحت كل «سغكورا» مى‏شود. از 5/4 ميليون سكنه فطانى، 4 ميليون نفر مسلمانند كه از نژاد مالزى و اندونزيائى مى‏باشند (10) و از نظر فرهنگى، مذهبى و نژادى هيچ رابطه‏اى با ملت تايلند و زبان تائى ندارد. زبان مسلمانان مالزى و اندونزيائى است كه با حروف عربى و لاتين نوشته مى‏شود. اكثريت مردم در روستاها سكونت داشته و اساس اقتصاد مردم را كشاورزى تشكيل مى‏دهد. بقيه در امور خدماتى و صنعتى مشغول بكارند. برنج، كائوچو و نارگيل از محصولات مهم فطانى است.، و به لحاظ توليد سبزى و ميوه هم اهيمت دارد. چوب، ماهى و نمك از اقلام صادراتى آن مى‏باشد و معادن سنگ آهن، طلا، سرب و مس و نقره در آن وجود دارد با اين همه بدليل فشارهاى استعمارى و سياستهاى منفى دولت تايلند مردمان اين سرزمين در فقر و تنگدستى به سر مى‏برند و به لحاظ آموزشى، رفاهى و اجتماعى وضع ناگوارى دارند.

مدتها بود كه مناطق مرزى تايلند و مالزى در اختيار ملت مالاى قرار داشت و سالها ود كه كشور مالايايى بايانى قبل از تاسيس كشور بزرگ مالايائى مالكا كه در قرن پانزدهم ميلادى قوام گرفت و به وجو آمده بود و از قدرتمندترين و غنى‏ترين دولتهاى مالاى بود. در سال 1511م پرتقالى‏ها و تايلندى‏ها با هم توافق نمودند كه به مالايا حمله و اين سرزمين را تجزيه كنند. با وجود مبارزه ملت فطانى با تايلندى‏ها; با اشغال «قدح‏»، «فطانى‏» و «ترنجانو» اين سرزمين مستعمره تايلند شد. (11) در سال 1603م مسلمانان، ارتش تاى را شكست‏سختى دادند و در سالهاى 1632 و 1633 حمله آنان درا دفع نمودند. بار ديگر در سال 1700 ميلادى تايلندى‏ها از طريق تنگه كراى مناطق «ناكون سى تامارات‏»، با تالونج و سونكلا را اشغال نمودند. در سال 1786م حملات قواى تايلند به فتح سرزمين فطانى منجر شد. اما مسلمانان تسليم نشده و به مبارزه ادامه دادند و در سالهاى 1789 تا 1791م نبرد سختى را با تاى‏ها ترتيب دادند و طى سالهاى 1808م تا 1832م عليه آنان قيام نمودند. نخستين انقلاب فطانى در سال 1887م به رهبرى «تنكولميدنى‏» شروع شد كه سرزمين فطانى را مستقل اعلام نمود اما در جريان اين نبرد خود به شهادت رسيد. در سال 1902م استعمار تايلند تمام قدرت امراى فطانى را بدست گرفت و نواحى اين سرزمين را تحت قلمرو بانكوك درآورد و سلطنت مالاى را ملغى اعلام نمود. اجراى شريعت اسلاى لغو شد و تعليمات بودايى به اجرا درآمد. در سال 1909م انگلستان بدون در نظر گرفتن مسائل قومى و فرهنگى و نژادى مردم فطانى كه با افراد مالزيائى در اشتراك بودند، موافقت نمود كه فطانى جزو تايلند باشد.مسلمانان در سال 1923م در صف متحدى قيام نمودند كه با ضربات شديد استعمارگران درهم شكست و فشار دولت بودائى تايلند بر مسلمانان محورم و مظلوم به حدى رسيد كه در سال 1938م ملت فطانى مجبور به پوشيدن لباس تايلندى و سخن گفتن به زبان تائى در مدارس شدند. سرانجام در سال 1968م از سوى علماى آگاه و جوانان پرشور و انقلابى «سازمان متحد آزادى بخش فطانى‏» (فولو) تشكيل شد و مبارزات 350 ساله مردم در تشكيلات منسجم و منظمى تداوم يافت. اين سازمان در طول بيش از 25 سال عمر خويش توانسته قريب به 40 سازمان چريكى نيرومند و فعال ايجاد كند و در داخل خود تشكيلات ديگرى پديد آورد هدف اين سازمان بر مسائل زير استوار است: تامين وحدت مسلمانان فطانى، تاسيس دولت مستقل اسلامى در نواحى تحت قلمرو مسلمين، تقويت روحيه مبارزاتى مردم، حفظ شئونات اسلامى و فرهنگ ملى، جلب نظر جهانيان نسبت به مظلومين فطانى، رفع فقر، بيسوادى و بازگردانيدن اراضى زراعى مسلمين - كه قواى تايلندى آنها را تصاحب نموده‏اند. (12) دولت تايى به سياست‏خود مبنى بر عدم شناسائى قوم مالاى به اعتبار مليت مالائى ادامه مى‏دهد و براى استحاله نژاد مالائى تعداد زيادى از آنان را به نواحى ديگر چون بانكوك آورده تا سرزمين بومى خود را فراموش كنند و نيز تجزيه و پراكنده گردند. با زبان آنان به شدت مبارزه مى‏شود و آموزش آن كاملا ممنوع است و قوم مالاى ناچارند از فرهنگ «تاى‏» تبعيت كنند و حتى اسامى تايى براى فرزندان خود بر مى‏گزينند، برناه‏هاى تلويزيون مالزى هم چون با پارازيت توام است براى آنان قابل بهره‏بردارى نيست، اسامى بسيارى از نقاط مالايى به نامهاى تايى تغيير يافته است و هزاران نفر بودايى در مناطق جنوبى اسكان داده شده‏اند.

مسلمانان تايلند، شافعى مذهبند و چون تحت تاثير اديان غير الهى چون: بودائى و مكاتب ضد دينى مى‏باشند با وجود آنكه روحيه‏اى اسلامى دارند در زندگى اجتماعى و سياسى چندان فعال نبوده، ولى وقوع انقلاب اسلامى در ايران براى آنان نقطه قوت و نور اميدى بود كه تلاش و تحرك سياسى آنان را فزونى داد.

تعداد مساجد تايلند به 2500 باب بالغ مى‏گردد كه تنها 1700 باب آن در نواحى جنوبى قرار دارند. در مدارس دينى كه اكثريت آنها در ايالات جنوبى واقعند قرآن، زبان عربى، فقه و حديث تدريس مى‏شود.

در تايلند، دانشگاه اسلامى وجود ندارد اما در دانشگاه «رامكام هانگ‏» يك كرسى فقه اسلامى شافعى وجود دارد، ظاهرا در ايالت «ويتيالاى سونكلانا» يك مدرسه عالى تاسيس شده كه در آن علوم اسلامى تدريس مى‏شود. وضع آموزشى فطانى آشفته است و ميزان بيسوادى بالاست و بسيارى از كودكان لازم التعليم از رفتن به مدرسه محرومند، نشرياتى به دو زبان تائى و مالى انتشار مى‏يابد. شيعيان تايلند از نسل بازرگانى هستند به نام «شيخ احمد قمى‏» كه در سال 1601م از ايران به تايلند رفته و پس از موفقيت در امور بازرگانى، در دستگاه دولتى نفوذ و اعتبارى يافته است. وجود هزاران شيعه در تايلند ماحصل تلاش پرثمر اين انسان وارسته است و اكنون آرامگاهش، زيارتگاه مسلمانان تايلندى مى‏باشد. شيعيان در نقاط مختلف اين كشور چندين مسجد و حسينيه داير نموده‏اند.

دولت برمه (13) و مسلمانان ناحيه آراكان

جمهورى برمه(ميانمار) با 676500 كيلومتر مربع وسعت در غرب شبهه جزيره هندوچين و در كنار خليج مارباتان و بنگال و درياى آندامان واقع است و با چين در شمال، هند و بنگلادش در غرب و لائوس و تايلند در شرق مرز مشترك دارد. پايتخت آن قبلا رانگون نام داشت كه به يانكن تغيير يافت.

برمه از مستعمرات سابق انگليس است كه بعد از جنگ دوم تا سال 1369ش، رژيم كمونيستى بر آن حاكم بود و تنها حزب قانونى آن، حزب برنامه سوسياليستى خلق ميانمار بود و با وجود انتخابات در سال 1369م سلطه نظاميان بر ان ادامه دارد. (14)

تاجران عرب در قرن اول هجرى در ناحيه آراكان واقع در غرب برمه و در نقطه مرزى با بنگلادش اقامت گزيده و اسلام را در اين سرزمين انتشار دادند. اما گفته مى‏شود در سال 588 هجرى مطابق با 1192م، اسلام در اين سرزمين گسترش يافت و در قرن نهم و دهم ميلادى بازرگانان ايرانى و عرب در اين مكان اسقرار يافته و به نشر اسلام پرداختند. مسلمانان ساكن هند نيز در اين سرزمين به گسترش اسلام اقدام نمودند و مسلمانان برمه در سطح وسيعى با هند با هند به تجارت پرداختند. در سال 1870م عده‏اى از مسلمانان «يون نان‏» موسوم به پانتاى كه در قيام اين ناحيه شكست‏خورده بودند به صورت پناهنده از چين به برمه آمدند. برخى مسلمانان هم در شرايط عادى به عنوان بازرگان، چين را به قصد برمه ترك گفتند و لذا حركت مهاجرين مسلمان به سوى برمه گسترش يافت.

از بين مسلمانان برمه، آنان كه منشاء هندى دارند برخى، از اعقاب مردمى هستند كه در اواخر قرن هيجدهم از شمال هند به برمه آمدند تا به خدمت واحدهاى ارتش بزرگ «آلومپرا» (15) در برمه عليه درآيند، با فتح هند در سال 1824م بدست انگليسى‏ها، مهاجرت وسيع مسلمانان هند به برمه شدت يافت و بسيارى از آنان در رانگون (Rangoon) مركز برمه در تجارت و ساير فعاليت‏هاى اقتصادى شركت داشتند. در رانگون و مناطق وسيع ديگر، سنى‏هاى بنگالى و جوامعى از شيعيان در كنار يكديگر زندگى مى‏كنند و هركدام مراسم ويژه خود را دارند.

مسلمانان برمه با مسلمانان چين نيز ارتباط خوبى دارند كه پيوند اساسى آنان توسط «پانتاهاى‏» كه قومى پرتوان و مهاجم بودند و در راههاى تجارى «يون‏نان‏» بو گذرگاههاى خطرناك و كوهستانى برمه - با شغل كاروان دارى در رفت و آمد بودند - مربوط مى‏شود. (16)

سرزمين اسلامى آراكان

ناحيه مسلمان نشين آراكان كه در غرب برمه و در مرز اين‏كشور با بنگلادش قرار دارد وسعتى برابر 36762 كيلومتر مربع را در بر مى‏گيرد كه تعداد سكنه آن در سال 1969م به 1847000 نفر رسيد كه شامل مسلمانان (اكثريت) و اقليت بودائى بودند. در سال 1982م جمعيت آن 2600000 نفر بود كه 1460000 نفر آن آئين اسلام را اختيار نموده بودند، در نواحى ديگر برمه نيز 2100000 نفر مسلمان زندگى مى‏كنند و بر حسب آمارهاى رسمى در سال 1986م، 5/3 ميليون مسلمان در برمه بوده‏اند اما مسلمانان عقيده دارند تعداد زيادى از آنان سرشمارى نشده و به هفت ميليون نفر بالغ مى‏گردند.

مسلمانان برمه از دو نژاد هندى و پاكستانى بوده و به زبانهاى اردو و تاميلى صحبت مى‏كنند. البته چينى‏هاى مهاجر و برمه‏اى‏هاى مسلمان شده هم در بين آنان ديده مى‏شوند.

5000 (پنج هزار) مسجد در سراسر برمه وجود دارد و 16 انجمن علمى براى تدريس قرآن تاسيس شده و مدارس اسلامى نيزبه امور تبليغى و فرهنگى و تعليم و تربيت كودكان و جوانان مسلمان مى‏پردازند. معانى قرآن نيز به زبانهاى محلى ترجمه شده است.

مسلمانان در سالهاى 1942م، 1958م، 1962، 1974م، چهار بار مورد هجوم و كشتار و راندن از استان آراكان قرار گرفتند و دولت در صدد آن بود تا با اين سركوبى‏ها موازنه جمعيتى اين استان را بهم بزند و در اين جريان 300000 نفر به بنگلادش و حتى عربستان پناهنده شدند.

در سالهاى اخير، دولت بودائى برمه برخوردهاى بسيار خشنى را با مسلمانان آغاز نمود. كارگاه و اموال تجارى مردم را ملى اعلام كرد،و در يك اقدامى وحشيانه، زمينهاى مصادره و آرم مدارس اسلامى حذف شد، از رفتن حج آنان جلوگيرى بعمل آمد و رابطه مسلمين با جهان اسلام قطع گرديد.

از سال 1962م كه ارتش حكومت را بدست گرفت و روش ماركسيستى را پيش رفت‏حركتهاى ضد اسلامى فزونى يافت. در سال 1973م حتى در ورود قرآن به اين كشور جلوگيرى بعمل آمد! در سال 1982 دولت، طى اقدامى به گرفتن شناسنامه عده زيادى از مسلمانان پرداخت و با آنان به عنوان بيگانه يا هم ميهن درجه دوم برخورد نمود. (17)

دردناكترين و بدترين اين حمله‏ها در فوريه 1987م انجام گرفت كه دولت برمه طى عملياتى بنام «شاه دراگون‏» مردم را ملزم به حمل كارتهاى هويت‏شخصى كرد ولى از دادن كارتها به مسلمين امتناع نمود. هم زمان با اين حركت ضد انسانى، ارتش به نواحى مسلمان نشين حمله برد، روستاها را به آتش كشانيد و آنان را در شهرها محاصره و تعداد زيادى را به طرز فجيعى به قتل رسانيد. در اول اوت 1978م تعداد پناهندگان به بنگلادش به 313000 مفر بالغ گرديد كه پس از مذاكرات سختى كه بين برمه و بنگلادش انجام گرفت تعداد زيادى از آوارگان به سرزمين خود بازگشتند، اما در جريان اين بازگشت‏حدود 10000 نفر به علت بيمارى و گرسنگى و وبا درگذشتند و آنان كه به سرزمين خود رسيدند با زمين‏هاى مصادره شده و اموال ملى شده مواجه شدند و از بازپس گيرى اسناد مالكيت‏خود ناتوان بودند. در سال 1367 شمسى كه اوج درگيرى دولت با مسلمين بود، 200000 نفر آواره بنگلادش شدند. در شهر مونگدو در مرز بين برمه و بنگلاش بين سربازان برمه و مسلمين نبرد سنگينى صورت گرفت و در اين جريان به صفوف نمازگزاران آتش گشوده شد. (18)

با وجود تلاش «سازمان متحد اسلامى‏» كه توسط جوانان مسلمان تشكيل شده، هنوز دولت بودائى به جنايات خشنى دست مى‏زند و مسلمانان هيچ حامى و پناهگاهى ندارند جز آنكه دولت درمانده بنگلادش،تعدادى چادر و لوازم اوليه زندگى را در مرزهاى خود با برمه، براى مسلمين تدارك ديده است. به موازات اين حركات، برمه با بنگلادش روابط تيره‏اى پيدا كرده و برمه ارتش خود را در مرز 270 كيلومترى خود با بنگلادش افزايش داده و آن را به 100000 نفر رسانيده است. مجله بنگلادشى «روبالى‏» مى گويد:

«سه هزار جوان مسلمان در برمه به اتهام آشوب‏گرى دستگير و درپادگانها زندان و حت‏شكنجه‏هاى شديد 500 نفر آنان به شهادت رسيدند.»

حتى به دانش‏آموزان و كودكان و مردان سالخورده حمله مى‏شود و آنان را قتل عام مى‏كنند. مجله «سنگبا» نوشت:

«كه طى 4 روز 700 نفر در برمه كشته شده‏اند.»

درگيرى بين مسلمانان برمه و قواى دولتى كه در بهار سال 71ش صورت گرفت روزى 3000 نفر آواره بنگلادش شدند و در پى نبرد خصمانه نيروهاى دولت ميانمار (برمه) با مسلمانان آراكان در 15 ماه اخير قريب به 300000 نفر مسلمان به بنگلادش پناهنده و در اردوگاه «بلوكالى‏» واقع در بخش «اوكياى بنگلادش‏» اسكان يافتند. (19)

يادآورى مى‏شود كه در قرن پانزدهم ميلادى كشور مسلمان «مركو» در سرزمين آراكان تاسيس گرديد، زبان رسمى آراكان فارسى بود و پايتخت آن «مايوهونگ‏» نام داشت و در سال 1784م حكومت بودائى برمه اين كشور مستقل را به تسخير خود در آورد و پس از آنكه در سال 1948م از انگلستان استقلال يافت، آراكان را به قلمرو خود ضميمه نمود. در بين مسلمانان سنى مذهب آراكان تعدادى شيعه هم ديده مى‏شود و در حال حاضر به مسلمانان «روهين جيائى‏» موسومند و از اول ژوئيه 1986م دو حزب مسلمان اين منطقه براى تقويت جبهه خود عليه دولت مركزى متحد شدند. (20)

اندونزى، پرجمعيت‏ترين كشور اسلامى

كشور اندونزى (1) از 13667 جزيره تشكيل شده كه 6000 جزيره آن مسكونى است. اين سرزمين وسعتى برابر 1904000 كيلومتر مربع دارد و آبهاى پيرامون اين جزيره به 7900000 كيلومتر مربع مى‏رسد و مهمترين جزاير عبارتند از: جاوه، سوماترا، كاليمانتان يا برنتو، سولاويسى و ايريان. كاليمانتان بزرگترين جزيره اندونزى است و جاوه تنها 6% كل اندونزى را دربر مى‏گيرد. (2) با اين وجود متجاوز از 60% سكنه 170 ميليونى اندونزى در جزيره جاوه سكونت دارند و 40%بقيه در94% مابقى وسعت اين سرزمين اسكان يافته‏اند. در جزاير اندونزى يك سلسله كوههايى كه منشا آتشفشانى دارند و جهت آنان شرقى - غربى است ديده مى‏شود. جزيره جاوه به تنهايى بيش از 100 قله آتشفشانى را در خود جاى داده است.

اندونزى در بين كشورهاى جهان، پس از چين، هند و آمريكا، چهارمين كشور به لحاظ سكنه است، اما در بين كشورهاى اسلامى، پرجمعيت‏ترين كشور مى‏باشد. اندونزى با خاك حاصلخيز،بارانها موسومى و رطوبت نسبى بين 70 تا 97%، جنگل‏هاى انبوه و فشرده بخصوص جنگل نارگيل (3) و شاليزارهاى قابل توجه، سرزمين پربركتى است ولى با وجود اين ذخائر و منابع خوب و مزاياى عالى، از جمله كشورهاى مقروض جهان است و 50 ميليارد دلار بدهى دارد. با تورم سختى نيز روبرو مى‏باشد. اندونزى در سياستهاى آسياى جنوب شرقى تاثير قابل ملاحظه‏اى دارد و ارتباطش با غرب در حال توسعه مى‏باشد و همراه با سنگاپو، فيليپين، تايلند و مالزى براى تامين منافع غرب اتحاديه «آ. س. آن‏» را تشكيل داد.

با وجود فرقه‏هاى و مقوميتهاى گوناگون و حدود 580 لهجه و زبان كه هر كدام به شاخه‏هايى تقسيم مى‏شوند، مردم اندونيزى با يكديگر اتحاد خوبى دارند. البته زبان رسمى آن «باهالسا اندونزيا» است كه جزو 16 زبان زنده دنيا مى‏باشد. اين زبان از ريشه زبان مالايا است.

برخى مى‏گويند اسلام از همان قرون اوليه توسط بازرگانان ايرانى و عرب به طريق مسالمت آميزى وارد اندونزى شده، عده‏اى تاريخ نفوذ اسلام را در اين سرزمين 494ه-ق مطابق با 1100 ميلادى مى‏دانند، سنگ قبرى در جاوه بدست آمده كه روى آن نوشته «فاطمه بنت ميمون فوت 1082م.»

گروهى از مسلمانان، از اوايل قرن سيزدهم وارد شمالى‏ترين نقطه جزيره سوماترا يعنى پاساى و پرلاك شدند. مهاجرين هندى، مغولى و ايرانى با آنان بودند و در اين زمان بود كه طوايف اندونزى، گروه گروه به اسلام روى مى‏آوردند. ايرانيان كه شيعه مذهب بودند، موفق شدند تعداد زيادى از اهالى اين سرزمين را به سوى مذهب تشيع دعوت كنند. «ابن بطوطه‏» سياح مسلمان كه به اندونيز مسافرت كرده، مى‏گويد: «نايب رئيس ناوگان پاسائى يك ايرانى بنام بهروز است‏» مسافرت مسلمانان اندونزى به عربستان و تبليغات وسيع مبلغين عربستانى و همچنين مسافرت مسلمين به مكه براى انجام اعمال حج، موجب آن شد تا از شيعيان كاسته شده و اكثريت با سنيها شافعى باشد. شافعى‏ها و شيعيان با هم روابط خوبى دارند و امام شافعى به اهل بيت ارادت دارد و اشعارى در مدح اهلبيت‏سروده است.

در بسيارى از شهرهاى اندونزى بخصوص شهرهاى جزيره سوماترا، به مناسبت تاسوعا و عاشورا و به ياد سالار شهيدان تابوتى را با آداب خاصى حمل مى‏كنند و دو نوع شير برنج به رنگهاى سفيد و قرمز طبخ مى‏كند، شير برنج‏سفيد بنام حضرت امام حسن مجتبى(ع) و شير برنج قرمز بنام حضرت امام حسين(ع) تهيه مى‏شود. پرچم اندونزى هم قرمز و سفيد است و مى‏توان گفت «بيرق شيعى‏» است. پاره‏اى از علويان حضرمى كه در اندونزى مى‏باشند با حوزه علميه نجف ارتباط فرهنگى و تبليغى دارند. اين علويان در نشر و ترويج مذهب اهلبيت در اندونزى بسيار كوشا و مصرند و روزنامه‏اى تحت عنوان «حضر موت‏» منتشر مى‏كنند. «علامه سيد محمد عقيل‏» از مجاهدان و انشمندان شيعه اندونزى است. (4)

«جاكارتا» مركز حكومت اندونزى مى‏باشد و اين عنوان كه به معناى شهر بزرگ است و معنى واقعى آن پيروزى باشكوه مى‏باشد و به لحاظ تاريخى به زمانى باز مى‏گردد كه توسط سربازان مسلمان به فرماندهى شاهزاده فلاتحان به تصرف درآمد. اما درهنگام سلطه استعمار هلند بر اندونزى، جاكارتا به «باتاويا» تغيير نام يافت. در 27 ژوئن 1527م شهر بندرى «سوندا كلاپاى‏» تسليم قواى اسلام شده و سلطنت هندوئى ماجاپائيت در اندونزى منقرض شد. اما از سال 1602م هلنديها با تاسيس كمپانى هند شرقى هلند، غالب نقاط اندونزى را به زير سلطه خود درآوردند و از سال 1799م راسا به استعمار مردم و غارت منابع و ذخائر اين كشور زر خيز اسلامى پرداختند. اندونزى بصورت مزرعه بزرگ هلنديها درآمد و حتى تجارت خارجى داخلى جزاير اين كشور قبظه گرديد و نظاميان اعمال وحشيانه‏اى را مرتكب شدند كه وجدان بشريت از ذكر آن شرمسار است. هلنديها براى نفوذ در اندونزى بدليل عدم اعتماد به مردم بومى، چينى‏ها ار به اين كشور آورده و شريك جرم خود ساختند ولى مردم، مبارزات سرسختانه‏اى را شروع كرده و با داس و شمشير و نى‏هاى نوك تيز به هلنديها حمله مى‏كردند. افرادى نيز رهبرى مبارزات مردم را عهده‏دار بودند، شهزاده «ديپونگورو» از سال 1825 تا 1830م در جاوه قيام نمود و امام بنجل از 1873 تا 1903 مبارزات آزادى طلبانه‏اى را ترتيب داد. بازرگانان مسلمان با هم متحد شده و اتحاديه تجار مسلمان را تشكيل دادند كه بعدا به اتحاديه اسلام تبديل شد، انجمن محمديه بعدها بوجود آمد. (5)

در اواخر سال 1912م اولين حزب سياسى اندونزى با هدف استقلال كامل سرزمين اندونزى بوجود آمد اما دولت هلند، افكار چپ را به داخل اتحاديه‏هاى اسلامى كشانده و رفته رفته اولين حزب كمونيست در اين كشور اسلامى مثل قارچ سمى روئيد. از سال 1920 ميلادى دولت هلند سياست‏سركوب و خفقان و قتل و خونريزى شديد را پيش گرفت اما مردم در سال 1928م با شعار «يك كشور يك ملت‏يك زبان‏» متحد شده و زبان «باهاسا اندونزيا» را زبان رسمى اعلام كردند. دوران سلطه استعمارى هلند بر اندونزى 350 سال طول كشديد و بعد از آن در جنگ دوم جهانى ژاپنى‏ها اندونزى را به تصرف خود درآورده كه اين تجاوز 5/3 سال طول كشيد و با شكست ژاپن در جنگ دوم، هلندى‏ها موفق شدند دوباره به اندونزى سلطه يابند. در اين هنگام گروهى از مبارزين به رهبرى دكتر «احمد سوكارنو» و دكتر «محمد هاتا» با قيام خود به شب شوم استعمار پايان داده و صبح اسقلال رانويد دادند و در هفتم اوت 1945م بعد از بيش از 5/3 قرن تجاوز استعمارگران، آزادى را در آغوش گرفتند. در 28 سپتامبر 1950م اندونزى به عنوان شصتمين كشور، عضو سازمان ملل متحد شد. در سال 1965م كودتاى كمونيستى صورت گرفت كه بيش از چند روز دوام نيافت البته ريشه آن بى تحركى سياسى سوكارنو بود كه منجر به كشتار بسيارى از مردم گرديد. سرلشكر سوهارتو (رئيس جمهور فعلى) حلقه اين كودتا را شكست. وى كه از سال 1946م رئيس جمهورى اندونزى شد. در دوره وى روابط اندونزى با كشورهاى سوسياليستى رو به سردى گرائيد و ارتباط با غرب توسعه يافت.

«يكى از مسائل تاسف انگيز در اين كشور مسلمان كه 95% سكنه 170 ميليونى آن مسلمان هستند اين است كه در قانون اساسى، اسلام به عنوان دين رسمى ذكر نشده و اين مسئله نفوذ قدرت افراد مسيحى را در حكومت مركزى نشان مى‏دهد.»

البته در پيش‏نويس قانون اساسى جمله: «مسلمانان از قوانيت اسلامى تبعيت‏خواهند كرد» آمده بود كه چهره اسلامى اندونزى را مشخص مى‏كرد اما با مخالفت‏حدود 3% مسيحى ساكن اين كشور مواجه شد و بنابراين جمله مذكور حذف شد و سياست پانجا سيلايى (6) نتايج نامساعدى را براى مسلمين پديد آورد و مسيحيان را قدرتمند نمود. كه با اعتراض شديد مسلمين محدوديت فعاليت‏سازمانهاى اسلامى كاهش يافت و انجمن‏هاى اسلامى فعال شدند. (7)

مشكل تاسف بار ديگر كه در اندونزى وجود دارد اين است كه از طريق هيئت‏ها و سازمانهاى به ظاهر بين المللى همچون سازمان بهداشت جهانى، سازمان خوار و بار كشاورزى، يونسكو و يونيسف در بين مردمان اندونزى تبليغات مسيحى صورت مى‏گيرد و با ظاهرى انساندوستانه مفاهيم و الگوهاى غربى به آنان القا مى‏شود. مبلغين مسيحى از نقطه ضعف جامعه اسلامى اندونزى كه ريشه اصلى آن فقر است بهره گرفته و در نقاط دور افتاده و محروم چون «ايريان جايا»، «سولاويسى‏» به فعاليت مى‏پردازند و به علت دورى راه، انواع هواپيما و امكانات ديگر حمل و نقل و تعداى كارشناس خبره در اختيار دارند; در امور آموزشى، سعى مى‏كنند با كمك به مدارس و مراكز دانشگاهى توجه مردم را بخود جلب كنند و با داير نمودن مدارس خصوصى براى كودكان مقدمات نفوذ دين مسيح را در نوباوگان فراهم مى‏سازند. در نقاط دورافتاده كه شبكه سراسرى برق وجود ندارد دستگاههاى مولد برق توزيع مى‏كنند. در توسعه كشاورزى، اصلاح زمين و جاده‏سازى در مناطق روستايى شركت مى‏نمايند، به يتيم خانه‏ها و خانه‏هاى سالمندان كمك مى‏كنند، دانشجويان اندونزيائى را براى ادامه تحصيل به خارج اعزام نموده و آنان را تحت تاثير تبليغات مسيحى قرار مى‏دهند تا در هنگام روى كار آمدن و بدست گرفتن فعاليت‏هاى كليدى به دستگاه مسيحيت، توجه بيشترى كنند. سردمداران اندونزى هم، چون اين تبليغات بر ايشان فوايد سياسى و اقتصادى دربر دارد.در مقابل آن هيچ عكس العملى نشان نمى‏دهند. در واقع ملت مسلمان اندونزى اكنون با قواى صليبى روبروست كه سلاح آنان عوض شده و در چهارچوب كمكهاى به ظاهر بشردوستانه نيش زهرآگين خود را بر جامعه مسلمان اندونزى وارد مى‏كنند كه ممكن است در آينده خطر بزرگى از اين طريق متوجه مردم شود كه دفع آن دشوار باشد.

اساس اقتصاد اندونزى بر كشاورزى و استخراج معادن استوار است و متجاوز از 60% مردم در امور كشاروزى مشغول بكارند. برنج، قهوه، ادويه و چاى در اين سرزمين كشت مى‏شود. بهره‏بردارى از جنگل و صدور محصولات جنگلى نيز رقم مهمى از درآمد مردم را تشكيل مى‏دهد.

صيد ماهى در نواحى ساحلى و رودخانه‏ها، رواج فراوانى دارد و مصرف گوشت ماهى در اين كشور بسيار است. دامپرورى بدليل شريط استوايى و آب و هواى گرم و مرطوب در اندونزى رونق آنچنانى ندارد. (8)

اين مجمع الجزاير به لحاظ ذخائر نفت و گاز غنى است و 75% نفت آسياى جنوب شرقى را توليد مى‏كند. مخازن نفت غالبا در سوماترا و جاوه قرار دارند. ذخائر نفت آن حدود 10 ميليارد بشكه تخمين زده مى‏شود و يك قرن است كه در اندونزى نفت استخراج مى‏شود ولى صادرات آن 30 سال است كه رونق دارد. دولت در نظر دارد به جاى نفت مصرفى درداخل، ( زغال سنگ را جازگزين آن كند، اندونزى عضو سازمان كشورهاى صادر كننده نفت مى‏باشد و علاوه بر صدور نفت و گاز، لاستيك، روغن پالم و قهوه نيز صادر OPEC) مى‏نمايد و در سال 1981م، 70% درآمد صادراتى از راه صادرات نفت و گاز و 30% بقيه از راه صادرات ديگر مواد بوده است. دولت‏سوهارتو براى ورود سرمايه‏هاى غرب به داخل كشور، تسهيلات فراوانى از جمله معافيت مالياتى و امتيازات ديگر در نظر گرفته است. فساد ادارى، اختناق حاكم بر كشور از جمله دشواريهاى اين كشور بر سر راه توسعه اقتصادى آن مى‏باشد. (9)