كیفر زناكار در حدیث و سیره:

پیامبر اكرم دوماه پیش از وفاتش، درخطبه‌ی حجه الوداع- كه آخرین سخنرانی عمومی پیامبر است- مجازات زنان شوهرداری كه مرتكب عمل منافی عفت شوند را چنین مقرر كرد:

أما بعد: أیها الناس، فإن لكم على نسائكم حقاً، ولهن علیكم حقاً. لكم علیهن أن لا یوطئن فرشكم أحدا تكرهونه، وعلیهن أن لا یأتین بفاحشة مبینة. فإن فعلن فإن الله قد أذن لكم أن تهجروهن فی المضاجع وتضربوهن ضربا غیر مبرح. فإن انتهین فلهن رزقهن وكسوتهن بالمعروف.

ترجمه: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و ایشان را بر شما حقی است. حق شما برآنها آنست كه بر گلیمتان كسی را كه اكراه داشته باشید راه ندهند، و برآنها است كه مرتكب فحشای قابل اثبات نشوند؛ اگر شدند الله به شما اجازه داده است كه بسترشان را ازخودتان دور كنید و بزنیدشان به نحوی كه آسیب جسمی نبینند. پس اگر دست برداشتند حق دارند كه روزی و رختشان را طبق عرف دریافت دارند.

 این آخرین حكمی است كه پیامبر درباره‌ی زنان شوهرداری كه مرتكب زنا شوند صادر كرده است. پس ازاین سخنرانی، نزول وحی برای همیشه متوقف گردید؛ و دراینجا بود كه آخرین آیه‌ی قرآن نازل شده تأكید كرد كه امروز دین اسلام به پایه‌ی كمال رسیده است (الیومِ اَكمَلتُ لَكُم دینَكُم). تنها حكمی كه برای زن شوهردارِ مرتكب خطای منافی عفت دراین سخنرانی مقرر شده آنست كه شوهرش باید به او فشار بیاورد تا دست از خطاكاری بردارد.

ما وقتی آیات قرآن و سخنان پیامبر اكرم درباره‌ی زنا و فحشاء را دركنار هم میگذاریم، و فرمان تحریم مطلق ازدواج با زناكار را یكبار دیگر ازنظر میگذرانیم، و درعین حال آن مجازاتهای خفیفی كه درباره‌ی ارتكاب به فحشای زنان شوهردار به بیان قرآن و زبان پیامبر اكرم مقرر شده است را دربرابر خودمان می‌نهیم، شاید به این نتیجه برسیم كه آن زناكارانی كه باید صد تازیانه بخورند و ازدواج كردن با آنها نیز حرام است، كسانی‌اند كه زنا را به حرفه‌شان تبدیل كرده‌اند، نه زن یا مردی كه خطائی ازاو سرزده باشد.

 ولی اگر چنین است، پس حكم سنگسار كردن زناكار (رَجمِ زانی و زانیه) ازكجا آمده است؟ اكنون در همة كتابهای فقهی ما- از شیعه و سنی- تأكید میشود كه زن شوهردار یا مرد زن‌داری كه مرتكب زنا شد باید سنگسار گردد. فقهای ما میگویند كه سنگسار در زمان حیات پیامبر اكرم به دستور شخص پیامبر انجام گرفته و حكمی است كه پیامبر اكرم داده بوده و باید مثل هركدام از دیگراحكام اسلامی، تا دنیا باقی است به‌قوتِ خودش باقی باشد؛ زیرا كه یكی از «حدود الله» (خط سرخ خدائی) است و نباید ازآن گذشت. این درحالی است كه حكم سنگسار در قرآن نیامده، بلكه سخت‌ترین مجازاتی كه قرآن برای زناكار مقرر كرده یكصد تازیانه درملأ عام است. در حدیث نیز از زبان پیامبر گفته نشده كه زناكار را باید سنگسار كرد. حكم سنگسار مبتنی بر چند روایت است كه دونسل بعد از وفات پیامبر اكرم، یعنی در زمان خلافت اموی، روایت كرده‌اند.

 درسیره میخوانیم كه پس ازآنكه پیامبر اكرم و مؤمنین به مدینه هجرت كردند، اتفاق افتاد كه یك زن و مرد از یهودان مدینه مرتكب زنا شدند. یهودان به نزد پیامبر رفتند و گفتند تو كه ادعا میكنی آمده‌ای تا احكام تورات را اجرا كنی، اكنون بیان كن كه حكم تورات درباره‌ی زن و مرد زناكار چیست؟ پیامبر اكرم به «بیت المدراس» (مدرسه‌ی دینی یهودان) رفت و از خاخامها خواست كه تورات را بیاورند و حكم زناكار را برایش بخوانند. ولی هركدام از خاخامها گفت حكم تورات آنست كه زن و مرد زناكار را باید وارونه بر خری سوار كنند و با روی سیاه در شهر بگردانند تا عبرت دیگران شوند. وقتی پیامبر به آنها سوگند داد كه تورات را بیاورند و حكم زناكار را بخوانند، خاخام جوانی به نام عبدالله ابن صوریا تورات را آورد و خواند و گفت: حكم زناكار در تورات آنست كه سنگسار شود. پیامبر اكرم گفت: من شایسته‌ترین كس به اجرای حكم تورات هستم كه حكم خدا است؛ و دستور داد آن زن و مرد زناكار را سنگسار كردند.

این واقعه میتواند مربوط به سال اول یا دوم هجری بوده باشد. ولی البته در هیچ‌جا گفته نشده كه آن زن و آن مرد از چه قبیله و از چه خاندانی بودند! فقط گفته شده یك زن و مرد یهودی كه مرتكب زنا شده بودند. عادت سیره‌نویسان است كه وقتی درباره‌ی رخدادی سخن میگویند همه‌ی شخصیتهای رخداد را با نام و نشان معرفی كنند؛ ولی در این داستان، هم مرد یهودی و هم زنِ یهودی، هردو مجهول الهویه مانده‌اند.احكامی كه قرآن برای زناكاران بیان كرد چندین سال بعد از این واقعه نازل گردید، و هچ سخنی از سنگسار به میان نیاورد.در گزارشها از دومورد دیگر سنگسار در اواخر عمرِ پیامبر سخن رفته، كه هیچكدام مربوط به‌كسی از مردم مدینه نبوده، بلكه هردو متعلق به دوتا از قبایل بدوی بیابانگرد است. یكی این دومورد را ضمن رخدادهای سال نهم هجری چنین نقل كرده‌اند:

«عبدالله ابن بریده از پدرش روایت كرده كه من نزد پیامبر نشسته بودم؛ یك زن از قبیله‌ی بنی‌غامد آمد و گفت: یا نبی الله من زنا كرده‌ام و ازتو میخواهم كه تطهیرم كنی. پیامبر به‌او گفت: به‌خانه‌ات برگرد. روز دیگر باز آمد و نزد او به‌زنا اعتراف كرده گفت: یا رسول الله من زنا كرده‌ام و میخواهم كه تطهیرم كنی. پیامبر به‌او گفت: به‌خانه‌ات برگرد. چون روز دیگر شد باز هم آمد و نزد او به‌زنا اعتراف كرده گفت: یا نبی الله مرا تطهیر كن. شاید میخواهی همانگونه كه ماعز ابن مالك را دست به‌سر كردی مرا دست به‌سر كنی. به‌خدا سوگند كه من حامله‌ام. پیامبر به‌او گفت برگرد تا وقتی كه بچه‌ات را بزایی. چون زایید پسربچه را درآغوش گرفته آمد و گفت: یا نبی الله آنك زاییده‌ام. گفت: برو به‌او شیر بده تا اورا از شیر برگیری. چون اورا از شیر برگرفت پسربچه را در حالی كه پاره‌نانی دردست داشت به‌نزد پیامبر برد و گفت: یا نبی الله آنك اورا از شیر گرفته‌ام. پس پیامبر آن پسربچه را به‌یكی از مسلمانان سپرد و دستور داد تا گودالی برای زن كندند و اورا تا سینه در گودال ایستاندند، و به‌مردم دستور داد تا اورا سنگسار كردند».

مورد دوم كه مربوط به‌مردی از قبیله‌ی بدوی بنی‌اسلم بوده اینگونه نوشته‌اند:

 «از ابوسعید [خدری] روایت شده كه مردی از اسلم به‌نام ماعز ابن مالك به‌نزد پیامبر آمد و گفت:

مرتكب فحشاء شده‌ام؛ مرا كیفر بده. پیامبر چندین‌بار اورا بیرون كرد. سپس از قومش جویا شد. گفتند:

فكر نمیكنیم كه او چیزیش باشد، ولی كاری كرده است و می‌بیند كه جز با كیفردیدن ازآن بیرون نخواهد شد. بازهم به‌نزد پیامبر برگشت. پس به‌ما فرمود كه سنگسارش كنیم. اورا به بقیع فَرقَد بردیم. نه دستش را بستیم و نه برایش گودال كندیم. استخوان و كلوخ و خُرده سفال به‌او افكندیم. پا به‌گریز نهاد و به‌دنبالش دودییم، تا به‌كناره‌ی حَرّه رسید و ایستاد. با سنگریزه‌های حره به‌او سنگ پراندیم، تا خاموش شد».

 

 و درحدیث دیگری از روایت «بریده» چنین نوشته‌اند:

«ماعز ابن مالك به‌نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر كن. گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و به درگاهش توبه كن. او رفت و باز برگشت و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر كن. پیامبر گفت: تورا چه شده است! برگرد و از الله آمرزش بطلب و به‌درگاهش توبه كن». باز رفت و باز برگشت و گفت: یا رسول الله مرا تطهیر كن. باز هم پیامبر مثل دفعه‌ی قبل به‌او گفت. چهارمین‌بار كه آمد و همان حرف را تكرار كرد، پیامبر گفت: برای چه تو را تطهیر كنم؟. گفت: برای زنا. پیامبر پرسید: آیا دیوانگی دارد؟. به‌او پاسخ دادند كه دیوانگی ندارد. پرسید: آیا خمر ننوشیده است؟ مردی برخاست و دهانش را بویید، و بوی خمر ازاو نَشَمید. رسول الله گفت: آیا زنا كرده‌ای؟ گفت: آری. پس فرمود او را سنگسار كردند». [صحیح مسلم: حدیث]

درباره‌ی توجه پیامبر به‌حفظ خانواده و جلوگیری از پاشیدگیش درصورت خطاكاری زن، دست‌كم یك مورد را ضمن سخن ازجنگ خیبر می‌بینیم. نوشته‌اند كه پیامبر درراه بازگشت پیروزمندانه‌اش ازخیبر درمنزلی نزدیك مدینه در همراهانش ندا زده گفت: پس از نماز عشاء سرزده وارد خانه‌هایتان مشوید. یكی از اصحاب پیامبر به‌این دستور عمل نكرد و شبانه سرزده وارد خانه‌اش شد و چیزی را دید كه دلش نمیخواست ببیند؛ یعنی زنش را با مردی دیگر هماغوش دید. این‌را مردم شنیدند، ولی او چونكه زنش را دوست میداشت و ازاو دارای اولاد بود، نه اورا طلاق داد و نه تنبیهش كرد. [البدایه والنهایه:]

همچنین در حدیثی آمده كه كسی به‌نزد پیامبر شكایت برد كه زنش را در خانه‌اش با مردی گرفته است. پیامبر گفت: گواه بیاور. مرد گفت: یا رسول الله! آیا كسی‌كه در خانه‌اش ببیند كه مردی برروی زنش خفته است باید برود و دنبال گواه بگردد؟ پیامبر گفت: یا گواه بیاور یا كمرت را برای تازیانه آماده كن.

یك گزارش صریح و روشن در دست است كه نشان میدهد در اواخر خلافت عمر ابن خطاب برسرِ اینكه آیا باید زناكار را سنگسار كرد یا نكرد اتفاقِ نظر وجود نداشته، و كسانی معتقد بوده‌اند كه چون حكم سنگسار در قرآن نیامده، پس در اسلام سنگسار وجود ندارد.

از عبدالله ابن عباس روایت شده كه عمر در مسجد پیامبر سخنرانی كرده چنین گفت:

«اما بعد! من امروز میخواهم چیزی را به‌شما بگویم كه گفتنش برمن واجب است؛ و نمیدانم، شاید این‌را هنگامی میگویم كه مرگم نزدیك شده است. هركس آن‌را دریافت و درك كرد باید بگیرد و تا هرجا كه شترش برود آن‌را برساند. و اگر كسی آن‌را درك نكرد هیچكس حق ندارد كه پشت سر من دروغ بسازد. الله تعالی محمد را برگزید و كتاب را براو فروفرستاد، و ازجمله‌ی چیزهائی كه براو نازل شد آیه‌ی سنگسار بود. ما آن‌را خواندیم و درك كردیم. پیامبر سنگسار كرد و ما نیز بعد ازاو سنگسار كردیم. میترسم كه اگر مدتی برمردم بگذرد كسی بگوید: والله ما [حكم] سنگسار را در كتاب الله نمی‌یابیم؛ و به‌آن وسیله با ازدست نهادن یك فریضه كه الله نازل كرده بوده است گمراه گردند. [حكم] سنگسار در كتاب الله برای زنان و مردان همسرداری مقرر شده است كه زنا كرده باشند و كسانی گواهی دهند، یا خودشان اعتراف كنند، یا حاملگی پدیدار شود.

چنانكه می‌بینیم، عمر دراینجا، درواقع درصدد توجیه حكمی است كه خودش برای زنان و مردانِ همسردارِِ زناكار صادر كرده بوده و حتما با مخالفت كسانی از اصحاب پیامبر مواجه شده بوده است. ولی آیا به‌راستی چنین آیه‌ئی در قرآن وجود داشته و كسی جز عمر ازآن خبر نداشته است؟ این پرسش هیچگاه پاسخی نخواهد یافت.

بالاتر دیدیم كه قرآن كریم مقرر كرد كه برای اثبات وقوع زنا باید چهارنفر گواهی بدهند كه عمل را به چشم دیده‌اند. اینكه عمل را چگونه باید به چشم دیده باشند، یك داستان دیگر كه مربوط به عمر ابن خطاب است بیان میدارد:

مغیره ابن شعبه (از اصحاب پیامبر) درسال 17 هجری بعنوان فرمانده جهادگران مسلمان در محل تجمع قبایل جهادگر در جائی كه به زودی پادگانشهر بصره شد، مستقر بود. او با زنی از قبیله‌ی بنی‌هلال به نام ام جمیل رابطه‌ی نامشروع داشت. شوهر این زن مردی از ثقیف (هم‌قبیله‌ی مغیره) به نام حجاج ابن عتیك بود. چهار برادرِ جوان به نامهای شِبل و نافع و زیاد و ابوبكره (فرزندانِ نومسلمانِ یك روسپی معروف حجاز به نامِ سُمَیه) كه همسایه‌ی مغیره بودند از این موضوع بو بردند و دركمین نشستند تا او به خانه‌ی مورد نظر- كه یك كپر بود- وارد شد. پس در حالیكه مغیره و زن هردو برهنه شده بودند و مغیره برشكم زن خفته با او درآمیخته بود به‌آنان نگریستند تا بتوانند طبق حكم قرآن برضد او گواهی بدهند. آنها موضوع را برای عمر گزارش فرستادند. ابوموسا اشعری  را عمر به جای او به فرماندهی نیروهای منطقه فرستاد، و به او دستور داد كه مغیره و گواهان را به مدینه بفرستد؛ و به مغیره نوشت:

عمر درمدینه در حضور مغیره از شاهدانی كه واقعه را به او گزارش كرده بودند یكی‌یكی جداگانه تحقیق و پرسش كرد. نافع گفت: «من به چشم خود دیدم كه مغیره برشكم زن خفته بود و میل در او فرومیكرد؛ و دیدم كه میل او همچون میل سرمه‌دان كه در سرمه‌دان كنند و ازآن بر كشند فرومیرفت و خارج میشد». شبل و ابوبكره نیز چنین اقوالی را تكرار كردند. چون نوبت به شهادت برادر چهارمشان «زیاد» رسید و او از در وارد شد، عمر تا اورا دید گفت: «چهره‌ئی را مینگرم كه امیدوارم گواهیش سبب نشود یكی از اصحاب رسول الله سنگسار و بدنام گردد». و چون ازاو پرسید كه چه دیده است، زیاد گفت: «من منظر قبیحی دیدم و نفسهای تندی شنیدم ولی میل را ندیدم كه به داخل سرمه‌دان فرورود و ازآن بیرون آید».

 چونكه زیاد ندیده بود كه میل در سرمه‌دان فروبرود و ازآن برآید، شرط اصلی گواهی زنا تحقق نیافت و مغیره از مجازات رَست. سه برادر دیگر متهم به گواهی ناحق بقصد بی‌آبرو كردن یك مسلمان شدند و عمر دستور داد به هركدامشان هشتاد تازیانه زدند. [انساب الاشراف بلاذری: 10 / 387- 388. فتوح البلدان 335- 336. وفیات الاعیان: 5 / 311- 313. همچنین بنگرید: تاریخ یعقوبی: 2 / 146. تاریخ طبری: 2 / 492- 494]

 كیفر زناكار:

ازدواج با زناكار كه در قرآن امده، چنین گفته است: «اگر كسی زنا كند و سپس توبه كند، هرجا دلش خواست میتواند ازدواج كند»

درحدیث دیگری در تفسیر حكم تحریم ازدواج با زناكار از زبان امام جعفرر صادق چنین گفته شده است: «اینها مربوط به زنهای مشهور به زنا و مردان مشهور به زنا است كه زنا میكردند و شهرت داشتند و شناخته شده بودند و مردم اكنون درآن خانه هستند. هركس حدِ زنا براو اقامه شده باشد یا متهم به زنا باشد كسی نباید با او مناكحه كند تا توبه‌اش معلوم گردد.

درحدیثی نیز در الكافی آمده كه «زنی به نزد عمر [ابن خطاب] آمد و گفت: من زنا كرده‌ام مرا تطهیر كن. عمر دستور داد كه سنگسارش كنند. علی این‌را شنید و از زن پرسید: چگونه زنا كرده‌ای؟ زن گفت: از بیابانی میگذشتم، شدیدا تشنه شده بودم، از یك عرب بیابانگرد آب خواستم، او از دادن آب به من خودداری كرد مگر آنكه خودم را به او تسلیم كنم، و چون تشنگی برمن زورآور شد و ترسیدم بمیرم او به من آب داد و من تنم را به او سپردم. علی گفت: سوگند به خدای كعبه كه این ازدواج است. [الكافی، باب النوادر، حدیث 8]

 همچنین در الكافی از زبان یكی از شیعیان آمده كه از امام جعفر صادق درباره‌ی مردی پرسیدم كه در عراق زن دارد و در حجاز مرتكب زنا شده است؛ امام گفت: به او صد تازیانه میزنند ولی نباید سنگسار بشود .[الكافی، جلد 7 ، باب ما یحصن و ما لا یحصن

  «چهار مرد گواهی بدهند كه اورا به چشم خود دیده‌اند كه وارد میكند و بیرون می‌آورد» [الكافی، 7 / باب ما یوجب الرجم، حدیث 1]

و در حدیث دیگری از زبان امام جعفر صادق گفته شده كه «مرد یا زن تا وقتی كه چهار مرد گواهی نداده باشند كه داخل و خارج كردن را به چشم دیده‌اند نباید سنگسار شوند» [همان: حدیث 2]

و در حدیث مشابهی از زبان امام جعفر صادق گفته شده كه «زن یا مرد نباید سنگسار شوند مگر آنكه چهار مرد گواهی بدهند كه جماع و داخل و خارج كردن، مثل داخل و خارج شدنِ میل سرمه‌دان، را به چشم دیده‌اند»

دربارة چگونگی سنگسار كردن نیز در الكافی چنین آمده است:

ماعز ابن مالك به نزد پیامبر آمد و گفت كه زنا كرده است. پیامبر دستور داد اورا سنگسار كنند. او گریخت و زبیر ابن عوام اورا گرفته باز آورد و سنگسارش كردند تا مرد. چون موضوع را به پیامبر گفتند، پیامبر گفت: وقتی گریخت اگر رهایش میكردید كه برود بهتر بود [همان، باب صفت رجم، حدیث 5]

آنچه مسلم است آنست كه اسلام برای مردان زن‌دار و زنانِ شوهرداری كه مرتكب عمل منافی عفت شوند، یعنی به همسرانشان خیانت كرده با غیر همسرشان همبستر شوند كیفرهائی درنظر گرفته است. هدف از وضع این كیفرها حفظ نهاد خانواده و روابط خانوادگی و پیوند زناشوئی است نه تخریب نهاد خانواده. در كیفردهی خطاكار همه‌ی جوانب احتیاط را مراعات كرده است تا خانواده از هم نپاشد و به جامعه آسیب نرسد.

همچنین آنچه مسلم است آنست كه اسلام برای پسران و دخترانی كه ازدواج نكرده‌اند و مرتكب عمل منافی عفت شوند مجازات سبك جسمی درنظر گرفته كه شاید فقط تازیانه خوردن باشد (اینكه میگویم شاید، ازآن‌رو است كه هیچ آیه‌ئی درقرآن و هیچ حدیث و روایتی منسوب به پیامبر یا یكی از خلفای پیامبر درباره‌ی پسر یا دختر خطاكار وجود ندارد؛ و ظاهر قضیه آنست كه چنین خطاهائی باید با اغماض روبرو شود نه با مجازات).

حكم صدتازیانه كه درقرآن آمده است، چنانكه در آیه دیدیم، فقط برای زناكاران است نه همسردارانِ مرتكب عمل منافی عفت. زناكار كسی است كه به عمل زنا عادت دارد، ولی خطاكارِ مرتكب فحشاء ممكن است توبه كند. كسی كه مرتكب خطا شود و توبه كند نیز مجازاتی ندارد. اثبات توبه نیز آنست كه اگر یكبار خطائی كرده است نزد خودش و خدایش تصمیم بگیرد كه دیگر آن خطا را تكرار نكند.

 و سومین چیزی كه مسلم است آنست كه نه در قرآن و نه در حدیث از زبان پیامبر اكرم گفته نشده كه زناكار باید سنگسار شود. روایاتی كه درباره‌ی سنگسار شدنِ زناكار آمده بود را نیز دربالا دیدیم؛ و این‌را نیز دیدیم كه درزمان خلافت عمر ابن خطاب معلوم نبود كه آیا اسلام با سنگسار كردن، كه یك رسم قبیله‌ئی مربوط به قبایل بیابانگرد بود و در مكه و مدینه رواج نداشت، موافق است یا نیست! و عمر برای توجیه این حكم گفت كه آیه‌ی سنگسار درقرآن وجود داشته است. ولی اگر این ادعای خلیفه عمر را قبول كنیم، آنگاه این‌را نیز باید قبول كنیم كه دست‌كم یك آیه‌ی قرآن كه عمر شنیده بوده است اكنون درقرآن نیست؛ و این به مفهوم گم‌شدنِ برخی از آیات قرآن است، كه هیچ مسلمانی اكنون نمیتواند قبول كند.

درباره‌ی حكم اعدام زناكار نه آیه‌ئی در قرآن هست نه حدیثی از پیامبر و نه روایتی از خلفای پیامبر.

درباره‌ی چگونگی سنگسار كردن نیز دیدیم كه ماعز ابن مالك را نبستند و در فضای باز به او سنگریزه پراندند و او توانست بگریزد. بعد هم كه اورا گرفتند و باز به میدان مردم آوردند و آنقدر سنگرزه زدند تا كشته شد، پیامبر این عمل را تأیید نكرد و گفت كاش میگذاشتند میرفت. در دنباله‌ی همین حدیث، كه دربالا از الكافی بیان گردید، آمده است كه پیامبر دستور داد خونبهای ماعز را به خانواده‌اش پرداختند؛ یعنی كشته شدن اورا قتل غیر عمد تلقی كرد نه اجرای یك حكم شرعی.در سخنرانی حج وداع نیز دیدیم كه پیامبر درباره‌ی زن شوهرداری كه مرتكب عمل منافی عفت شود به مؤمنین سفارش كرد كه به چنین زنی باید شوهرش فشار بیاورد و بزند تا دست از عملش بردارد. همین؛ و این آخرین دستور پیامبر درباره‌ی مجازات مرتكب چنین خطائی توسط زنان شوهردار بود.

 وَالَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْفَاسِقُونَ. إِلاَّ الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ [سورة النور، آیات 4 و 5]

ترجمه: به كسانی كه به زن‌های شوهردار تهمت عمل منافی عفت بزنند سپس چهار گواه نیاورند هشتاد تازیانه بزنید و هیچگاه گواهی‌شان را قبول مكنید؛ فاسق هم‌آنهایند. مگر كسانی كه پس ازآن توبه كنند و اصلاح شوند، زیرا كه الله آمرزگار و مهربان است.كدام سفارشی ازاین سخت‌تر را برای حفظ كیان خانواده میتوان سراغ داشت، كه تأكید میكند چنین تهمتی به جز با آوردنِ چهار گواه كه عمل را به‌چشم دیده باشند قابل اثبات نیست؛ و هركس تهمت بزند و نتواند چهار گواه بیاورد باید مجازات گردد؟

 و اما اگر تهمت‌زننده شوهر‍ زن باشد نیز قرآن چنین مقرر میدارد:

وَالَّذِینَ یرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلاَّ أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الصَّادِقِینَ. وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیهِ إِنْ كَانَ مِنْ الْكَاذِبِینَ. وَیدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ الْكَاذِبِینَ. وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیهَا إِنْ كَانَ مِنْ الصَّادِقِینَ [سوره‌ی النور، ایات 6- 9]

 این آیه‌ها مقرر میدارد كه اگر مردی به همسرش تهمت منافی عفت بزند و نتواند چهار گواه بیاورد كه عمل را به چشم دیده باشند، باید چهار نوبت به الله قسم بخورد كه راست میگوید و دروغ نمیگوید، و در نوبتِ پنجم بگوید اگر دروغگو است لعنت خدا براو بادا. در عین حال، درصورتی كه زن چهار نوبت به الله قسم بخورد كه مردش دروغ میگوید و در نوبت پنجم بگوید كه اگر مردش راست میگوید او (یعنی زن) به غضب خدا گرفتار گردد، در این‌صورت نباید مجازاتی متوجه زن بشود.آیا چنین حكم شدیدی جز تأكید برضرورت حفظ آبروی افراد و حفظ نهاد خانواده است؟ و آیا جز برای آنست كه زنی كه مورد اتهام چنین عملی واقع شد در جامعه‌ی قبیله‌ئی طرد نشود و بتواند بازهم به زندگی عادی با شوهر دیگری ادامه بدهد؟