نتیجه‌گیری  آموزش مسائل جنسی به فرزندان

 در طول سالیان گذشته، این‌گونه به مردان گفته و آموخته شده است که درعمل تولید مثل، مردان به غریزه حیوانی خویش تسلیم می‌شوند و زنان هم به یک وظیفه دردناک تن درمی‌دهند. این آموزش هاست که ازدواج را به کام زن و مرد تلخ کرده است درحالی‌که انتخاب جنس مخالف بعنوان شریک زندگی و نه راهی برای اطفای غرایز، از جمله مسائلی است که در تربیت جنسی جوان باید مدنظر قرار گیرد. حتی جوانان ما باید یادبگیرند بچه‌دار شدن هم مسئله‌ای بسیار جدی است و نباید کاری کرد که خطر آن متوجه فرزند شود.به‌هرحال این مسئله را هم نمی‌توان انکار کرد که در شرایط امروز، اگر تربیت جنسی در مورد کودکان انجام نگیرد، بچه‌ها آنچه را که می‌خواهند بدانند، خواهند فهمید. پس بهتر است این مسائل را از پدر و مادر یا مربی دلسوز بشنوند تا از کسانی‌ که صلاحیت ندارند. کودک را نباید رها کرد که از فرصت‌هایش، بهره‌برداری نامناسب کند و با دیگرانی که مطمئن به صلاحیت آنها نیستند کنجکاوی خود را ارضاء نماید. گذشته از اینها چرا نوجوانان نباید پاسخ سوالات خود را ندانند تا مجبور شوند در پی تحقیقات درآیند و حرف‌های دیگران و همسالا‌ن خود را دزدیده گوش کنند و از تطابق آنها با افکار خود یک معیار موهومی بدست آورند و یا در پی تحقیقات خود گرفتار دام شیادان شوند؟ به دلیل همین نادانی است که جوانان رفع عطش جنسی خود را از تجربیات کسانی می‌جویند که خودشان در اشتباه بوده‌اند و شوم‌ ترین اثر در زندگی نوجوانان از همین ناشی می‌شود. اینجاست که ضرورت یار بودن با کودک و نوجوان در کل مسائل تربیتی او و از‌جمله مسائل تربیتی جنسی، می‌تواند او را از گرفتاری‌های بی‌شماری که در زندگی پیش رو دارد نجات بخشد و کمک او در پیدا کردن راه سعادت باشد وقتی بچه ها سئوال جنسی می پرسند بیشتر پدر و مادرها از جواب دادن به سئوالهای جنسی بچه ها طفره میروند در حالی که پاسخگویی به این سئوالها که از مسئولیتهای مهم آنهاست پاسخ به این پرسشها به اطلاعات کافی و صحیح نیاز دارد، به خصوص اگر این سوالات در مورد جنسیت و مسائل جنسی باشد، اکثر پدر مادرها از جواب دادن به این جور سوالات که از طرف بچه ها مطرح می شود طفره میروند در حالی که این مسئله یکی از مهمترین مسئولیتهایی است که بهعهده والدین است. اگر والدین به این سوالات جواب ندهند، کودک پاسخ خود را در جایی دیگر جستجو میکند که ممکن است پاسخ صحیحی دریافت نکرده و یا حتی مقدمات سوءرفتار با کودک هم فراهم شود.

شاید تعجب کنید که حتی مطلع ترین و با اعتما دبه نفس ترین والدین از طرح مسائل جنسی با فرزندان راحت نبوده و به عبارتی کار به اینجا که میرسد دهانشان قفل می شود! اما چاره ای نیست و اصلا نباید این موضوع را سربسته نگهداشت و یا آنرا به سایرین واگذار کرد. اگر بتوانید همزمان با رشد و تکامل ذهنی کودک به این جور سوالات او پاسخ دهید، احساسات سالمی را در مورد جنسیت در ذهن او پرورش می دهید

فرزندان ما در هر سنی تا چه میزان باید با مسائل جنسی آشنا باشند؟
متن کل خبر : در
این مقاله به اين موضوع مي‌پردازيم که درباره‌ي مسائل جنسي، کودکان در هر سني تا چه ميزان بايد اطلاعات داشته باشند. به خاطر داشته باشيد بهترين آموزگار براي کودکان والدين مي‌باشند.
بچّه‌ها بايد : تا سن 5 سالگي

1-
نام صحيح اعضاي بدن از
جمله اعضاي تناسلي را بدانند.
2-
درک کنند که نوزادان از رحم مادر متولد
مي‌شوند.
3-
مفهوم فضاي خصوصي را هنگام تعويض لباس و رفتن به توالت بدانند. به
ويژه ضروري است کودکان 5 ساله تفاوت خصوصي و سري را بفهمند.
4-
بتواند به راحتي
با والدين يا فرد بزرگسال قابل اعتماد ديگري، درباره جنسيت صحبت کنند.
5-
نسبت
به هويت مذکر يا مونث خود عزت نفس داشته باشند.
بين 6 تا 9 سالگي

بچّه‌ها بايد:
1-
بتوانند توليد مثل حيوانات و گياهان را به عنوان بخشي از چرخه حيات
درک کنند
.
2-
در پاسخ به سوالاتي چون «نوزادان از کجا مي‌آيند؟» «چطوري به دنيا
مي‌آيند» چيزهاي شنيده باشند.
3-
از تفاوت بين دو جنس آگاه باشند و بتوانند نام
صحيح اندام تناسلي خود و جنس مخالف را نام ببرند.
4-
درک کلي از ايدز و
عفونت‌هاي ديگري که از طريق جنسي منتقل مي‌شود داشته باشند.
5-
نسبت به سلامت
کلي و نيازهاي ايمني بدن خود مسئوليت روزافزون پيدا کنند و بهداشت شخصي خود را با مسواک زدن، دوش گرفتن، رعايت تغذيه مناسب و غيره حفظ کنند.
6-
مفاهيم دوستي و
عدالت را بفهمند و بتوانند احساسات خود را با والدين يا افراد بزرگسال قابل اعتماد ديگر درميان بگذارند.
بين 9 تا 13 سالگي

بچّه‌ها بايد
:
1-
جنسيت را به
عنوان بخشي طبيعي از زندگي درک کنند.
2-
با تغييرات طبيعي دختران و پسرها در
دوران بلوغ (عادت ماهيانه و احتلام) آشنا شوند.
3-
بتوانند با ديگران دوست شوند
و دوستي‌هايشان را حفظ کنند. (معمولاً با هم جنس‌هاي خودشان)
4-
روند توليد مثل
و از جمله مفاهيمي چون: آميزش جنسي، پدر و مادرشدن، سقط جنين و جلوگيري از بارداري را درک کند.
5-
بدانند سوء استفاده جنسي چيست؟ چگونه مي‌توان آن را تشخيص داد و
در موقعيت‌هاي بالقوه خطرناک چگونه بايد رفتار کرد.
با توجه به مراحل رشد کودک،
به پرسشهاي او پاسخ دهيد. هر چه سن او کمتر است پاسخ‌ها را عيني‌ تر و با لحن جدي بگوييد. جواب آنها را حداکثر در دو تا سه جمله بدهيد. بچه‌هاي ده- دوازده ساله به اطلاعات بيشتري نياز دارند که مي‌توان از طريق کتاب‌ها، جزوه‌ها و کلاس‌هاي آموزي به آنها دست يافت.

 هویت جنسی مشكلی كه باید جدی گرفته شود

براساس آمار سازمان بهزیستی كشور روزانه سه بیمار دارای اختلال هویت جنسی به سازمان بهزیستی برای درمان و تغییر جنسیت مراجعه می كنند واین در حالی است كه دركشور هیچ نهاد خاصی به صورت جدی متولی ساماندهی و درمان این افراد نیست.

براساس آمار سازمان بهزیستی كشور روزانه سه بیمار دارای اختلال هویت جنسی به سازمان بهزیستی برای درمان و تغییر جنسیت مراجعه می كنند واین در حالی است كه دركشور هیچ نهاد خاصی به صورت جدی متولی ساماندهی و درمان این افراد نیست. دكتر «محمدرضا خباز» معاون اجتماعی سازمان بهزیستی كشور با اعلام این مطلب به «ایران» گفت:«یكی از آسیب پذیرترین اقشار جامعه، تغییر جنسیت گراها هستند و متأسفانه با توجه به رشد این افراد در جامعه هیچ ارگان خاصی به صورت دقیق ومشخص بر این افراد نظارت نمی كند و وزارت بهداشت كه متولی امر درمان این افراد است توجه خاصی برای درمان و بهداشت تغییر جنسیت گراها ندارد».وی معتقد است كه اقدامات مهمتری در بخش درمان وجود دارد و اختلال هویت جنسی را به عنوان آسیب و معضل اجتماعی می توان عنوان كرد. وی با اشاره به اینكه جمعیت آماری تغییر جنسیت گراها در كشور ۲ تا ۸ هزار نفر برآورد می شود و كل بودجه اختصاص یافته برای این امر ۲۵ میلیون تومان است، اظهار داشت: «هم اكنون از هر صد هزار نفر ۴ تا ۶ نفر دچار اختلال هویت جنسی هستند و با توجه به اینكه اختلال هویت جنسی یك نوع بیماری محسوب می شود بنابراین باید برای رفع مشكل بیماری این افراد مانند بیماری های دیگر اقدامات لازم از سوی مسؤولان و همچنین خانواده های آنها صورت گیرد». به گفته او نقش اصلی در درمان این بیماری برعهده خانواده ها است وخانواده ها نباید با این بیماری مقابله و یا مبارزه كنند، چرا كه اگر این افراد از سوی خانواده ها طرد شوند مشكلات و آسیب های بسیاری گریبانگیر آنها خواهد شد. خباز با تأكید بر اینكه وضعیت افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی در كشور بسیار هشدار دهنده است، می گوید: «این گروه به دلیل طرد شدن از جامعه و خانواده در معرض روسپیگری، اعتیاد، ایدز و فحشا هستند و برای برطرف كردن مشكلات این قشر نیاز به برداشتن گام های جدی از سوی دولت است».

نقش خانواده در رفتار تغییرجنسیت گراها                                                               
تحقیقات نشان می دهد كه بین
۲ تا ۶ درصد افرادی كه متولد شده اند دچار اختلال هویت جنسی هستند این موضوع مربوط به كشورهای مترقی و عادی نمی شود بلكه در تمام جوامع این بیماری موجود است و چگونگی برخورد با این بیماری بستگی به فرهنگ هر جامعه دارد. بیشتر روانشناسان معتقدهستند كه این بیماری در ۳ سالگی مشخص می شود آنان در كودكی و حتی قبل از مکتب شروع به انجام دادن رفتارهای جنس مخالف می كنند و به گفته دكتر «وامقی» روانپزشك و استاد دانشگاه در به وجود آمدن رفتار جنسی مخالف، خانواده نقش بسیاری دارد.او می گوید: «برای بسیاری از خانواده ها رفتارهای جنسی مخالف كودك جذاب است در حالی كه واكنش والدین به رفتارهای جنس مخالف بچه ها در شكل گیری رفتارهای كودك بسیار مؤثر است و متأسفانه در سنین بالاتر تضادی كه بین رفتار فرد به ویژه پسرها با هم سن و سال خودشان پیش می آید، باعث واكنش منفی خانواده و جامعه نسبت به فرد می شود». او معتقد است كه خیلی از افراد بخصوص پسرها در مدرسه مورد آزار واذیت قرار می گیرند. او درباره پذیرش این افراد از سوی جامعه و والدین می گوید: «این افراد در خانواده دچار مشكلات بسیاری هستند و در بیشتر مواقع اتفاق می افتد كه این افراد از سوی خانواده طرد می شوند. پذیرش بیمار تغییر جنسیت گراها نه تنها در خانواده بلكه در جامعه هم بسیار دشوار است». وامقی با تأكید بر اینكه پذیرش رفتارهای جنس مخالف در هر ۲ جنس بخصوص در جنس مرد مشكل است، می گوید: «این افراد از سوی خانواده، همكلاسی و هم دانشگاهی خود طرد شده هستند و وقتی در سنین بالاتر قرار می گیرند از طرف گروههای هم سن و خانواده خود با رفتارهای بسیار زشتی مواجه می شوند». به گفته او استرس و فشارهای روانی كه این افراد در طول سالیان رشد تحمل می كنند طبیعتاً تأثیر محسوسی در شرایط روحی و عاطفی و كاركرد اجتماعی این افراد مانند شغل، نوع رابطه با خانواده و دوستان دارد و متأسفانه جامعه نیز نگرش منفی نسبت به این افراد دارد.

تدابیر دستگاه های اجرایی برای مشكل تغییر جنسیت گراها                                                 روانشناسان معتقدند كه اگر در كودكی به درستی جنسیت نقش های اجتماعی به كودكان آموخته شود اختلال هویت جنسی در حداقل ها جلوه می كند ولی اگر این مشكل به صورت جدی از سوی خانواده برطرف نشود فرد دچار تعارض در هویت جنسی و در بزرگسالی نیز با مشكلات پیچیده ای روبه رو می شود.
تعدادی از افراد تغییر جنسیت گرا با
مشاوره و روانشناسی و روانپزشكی تا حدودی بهبود می یابند، اما عده ای دیگر از آنها نیازمند جراحی های پرهزینه هستند كه هرعمل آنها حدود چندین میلیون تومان هزینه دارد. به گفته «علاء الدین خطیر» جراح و متخصص زیبایی بیشتر مراجعان برای تغییر جنسیت دچار موقعیت مالی ضعیف هستند و دستگاه های اجرایی كشور باید در خصوص وضعیت عمل این افراد تدابیری در نظر بگیرند. به گفته او عدم تطبیق تصویر ذهنی یك شخص با موجودیت حقیقی و جنسی او باعث بروز بیماری اختلال هویت جنسی می شود كه پسرها چهار برابر بیشتر از دختران دچار اختلالات هویت جنسی می شوند. وی تأكید می كند: «مبتلایان به اختلال هویت جنسی جراحی را تنها راه ممكن برای سلامتی خود می دانند آنها قبل از عمل بسیار ناراحت و غمگین هستند و دعا می كنند در حالت فكری، روانی مورد علاقه شان باشند و بعد از عمل از وضعیت جسمانی و روانی خود بسیار راضی و خرسند هستند».دكتر خطیر معتقد است كه اختلال هویت جنسی كاذب و حقیقی دارد و پزشك مربوطه برای جراحی باید دقت كند كه اگر بیماری اشتباه عمل شود اقدام به خودكشی می كند و یا تا آخر عمر تبدیل به انسانی ناراضی و افسرده می شود.وی با تأكید بر اینكه تشخیص مشكل اختلال هویت جنسی برعهده روانپزشكان و روانشناسان است و متأسفانه روانپزشكان و روانشناسان تاكنون اقدامات جدی برای رفع مشكل این قشر انجام نداده اند، اظهار می كند: «متخصصان روحی و روانی كشور اقدام مناسبی برای اصلاح و تطابق تصویر ذهنی افراد بیمار انجام نداده اند وآنچه كه انجام شده تشخیص این عارضه بوده است كه متأسفانه در برخی موارد نیز اشتباهاتی صورت گرفته است». با این همه افراد مبتلا به اختلال هویت جنسی در تلاش هستند تا انجمن حمایت از حقوق تغییر جنسیت گراها را به ثبت برسانند تا بتوانند گوشه ای از مشكلات پیچیده روحی، روانی و اجتماعی خود را برطرف كنند كه البته در این میان حمایت دولت و مجلس امری ضروری است.  
   هموفوبیا Homophobia چیست؟

معنی لغوی این واژه از دو کلمه هموسکشوال و فوبیا گرفته شده است )Homo در لاتین و ادبیات انگلیسی به معنی انسان است که اینجا آن معنی مدنظر نبوده است). فوبیا به معنی ترس شدید از چیزی است. مثلاً دیده اید خانمهایی را که با احساس حضور سوسک در خانه ای دیگر حاضر نیستند به آنجا پا بگذارند و دچار احساس هیجان شدید و حتی ضعف و سرگیجه شده و گاهی از حال میروند. به اینجور ترسهای شدید را فوبیا میگویند. امروزه در عرف عام منظور از هموفوبی احساس نفرت و خشم و ناراحتی شدید نسبت به افراد همجنسگرا بطور کلی است. ظاهراً اولین بار این کلمه توسط یک روانپزشک آمریکایی به نام George Weinberg طی یک سخنرانی برای یک گروه همجنسگرا در 1965 بکار برده شد که بعداً در کتابش به نام "اجتماع و همجنسگرایی سالم" در 1971 هم از آن استفاده کرد. واژه مشابهی بصورت homoerotophobiaهم توسط دکتر Wainwright Churchill در کتاب "همجنسگرایی در میان مردان" در 1967 استفاده شد که رساتر است اما کمی طولانی تر است و کمتر استفاده شده است. در اینجا برای درک بهتر این مفاهیم در غرب بهتر است دو واژه مشابه را توضیح دهیم:"حمله هموسکشوال" یا Homos.e.xual Panic: عنوانی است برای یک "جنون حاد واکنشی" که منجر به توهم و هذیانات خاص جنسی میشود به این صورت که فرد رفتارهای جنسی همجنسگرایانه را به اطرافیان نسبت میدهد. این واژه اولین بار در 1920 توسط روانپزشکی به نام Edward J. Kempf بکار رفت و معلوم نیست با وجود علائم جنون یا سایکوز چرا تحت نام پانیک (حمله دلهره) از آن یاد کرد. بنا بر نظر او این علائم در مبتلایان به اختلال شخصیت اسکیزوئید که افرادی تنها و درونگرا و منزوی هستند اتفاق می افتد. معمولاً در زمینه تنشهای درونی زمینه، تعادل فرد زمانی به هم میخورد که در فشار تماس نزدیک با افراد همجنس خود قرار میگیرد (مثلاً حین زندگی در خوابگاه ها یا آسایشگاه های جمعی یا سربازخانه ها و پادگانها). نمونه های زیادی از این مشکل در جنگ جهانی دوم و مشاهدات پزشکان از سربازخانه هایی که سربازان مجبور به استفاده از دوشهای عمومی و توالتهای روباز بودند به چشم میخورد. در این موارد مبتلایان تحت درمان داروهای ضدجنون قرار میگرفتند. در بیمارستان از تماس افراد همجنس با آنها اجتناب میشد و خدمات پزشکی عمدتاً توسط زنان صورت میگرفت تا بتدریج فرد به وضع تعادل (ناپایدار) قبلی برگردد و بتواند از بیمارستان مرخص شود. این مفهوم بعداً زمینه ساز قانونی در آمریکا و بعضی کشورهای انگلیسی زبان شد که تحت عنوان ذیل از آن نام میبرند:

Homos.e.xual (g.a.y) panic defens این قانون بعنوان توجیهی بر علت و دفاع از جنایات خاصی نسبت به یک همجنسگرا یا فرد مبتلا به اختلال هویت جنسی استفاده میشده است. مطابق آن متهم در دفاع از حمله، جنایت و خشونت و حتی قتلی که در قبال یک فرد همجنس انجام داده است اظهار میکند که چنین شخصی به او پیشنهاد روابط جنسی و عاشقانه داده است که این مسئله باعث بروز جنون آنی و انجام واکنش خشونت آمیز شده است. البته تاکنون پیش نیامده است که جنایتکار با استناد به این قانون تبرئه شود اما متهم بدین وسیله توانسته است باعث تخفیف جرم خود (مثلاً از یک قتل درجه یک به قتل درجه دو) و تخفیف مجازات شود. این قانون در انگلستان به 'G.uardsman's D.efense' معروف است. تقریباً موردی مشاهده نشده است که یک متهم زن بخواهد برای رفع اتهام خود به چنین قانونی استناد کند.مهمترین کشوری که استناد به این قانون باعث بروز سر و صداهای زیادی در آن شده است کشور ایالات متحده (بخصوص نواحی که هنوز چندان روی خوشی به همجنسگرایان نشان نمیدهند) است. تشکلهای اقلیتهای جنسی آن را بعنوان قانونی که "قربانی را مستحق ملامت و مجازات میداند نه مجرم را" به باد انتقاد گرفته اند. با افزایش فعالیتهای سیاسی اجتماعی این گروه ها و گسترش این مفاهیم در میان جامعه امروزه بندرت شاهد چنین مسائلی در دادگاه های و صفحات حوادث روزنامه های آمریکا هستیم. در دادگاه ها هم نظر بر این است که به شرطی استناد به این پدیده قابل قبول است که متهم توسط مقتول تحت فشار شدیدی برای برقراری رابطه جنسی قرار گرفته باشد که خوب تقریباً بندرت ممکن است چنین اتفاقی بیافتد. امروزه در کتاب "راهنمای تشخیص اختلالات روانی" هم اختلالی به نام هموفوبیا وجود ندارد و نظر بر این است که اینگونه رفتارها پیش از آنکه نشانه یک اختلال خاص باشد بیشتر نشاندهنده جو عمومی و فرهنگ پس زمینه افراد (در مقابله و برخورد با اقلیت های جنسی) است. در متون روانشناسی امروزه گاه بجای آن از اصطلاح معادل homonegativity هم استفاده میشود. شاید برای تنوع ذکر دو نمونه مشهور از موارد قتل این اقلیت ها بدست دیگران (و استناد آنها به این قانون) بد نباشد.

1 اولین موردی که در دهه اخیر در ایالات متحده به پرونده بحث انگیزی تبدیل شد و خیلی بر سر آن سر و صدا براه افتاد قتل یک دانشجوی جوان همجنسگرا به نام Matthew Wayne Shepard در 1998 میلادی بدست دو مرد به نامهای Henderson and McKinney است که ظاهراً از قبل نقشه جیب بری از یک همجنسگرا را کشیده بودند تا بالاخره بر حسب تصادف از مقتول بعنوان طعمه خود استفاده کردند. بنا به اظهار دوستان دختر این دونفر، آنها از قبل برای چنین برنامه ای نقشه کشیده بودند تا شب حادثه که به کلوب پاتوق همجنسبازان مراجعه میکنند و با طرح دوستی با مقتول او را به نقطه خلوتی از شهر میکشند و ضمن دزدیدن پول و کتک زدن وی، با وارد کردن ضربات دسته تپانچه به سر وی او را به قتل میرسانند و در نهایت او را به کمک بند کفش هایش به گوشه ای از پرچین خانه ای میبندند. در دادگاه آنها ابتدا مدعی شدند که شب حادثه نزد دوست دخترهای خود بودند اما با تکذیب بعدی این ادعا توسط دختران با استناد به همین قانون گفته شده از خود دفاع کردند و ادعا کردند که مقتول قصد معاشقه و نزدیکی با آنها را داشته است. بعدها در مصاحبه ای با یک خبرنگار آنها اذعان کردند که در آن شب تحت تأثیر مصرف زیاد مواد مخدر و میل به دزدی و خشونت دست به اینکار زده بودند. آنها هم اکنون با محکومیت به حبس ابد در زندان بسر می برند. در ضمن محاکمه این دو نفر، گروه های موافق و مخالف همجنسگرایی دست به اعتراضات و تظاهرات وسیعی زدند. 2. Gwen Amber Rose Araujo معروف به ادوارد، یک مرد مبتلا به اختلال هویت جنسی (ترانس جندر) بود که در اکتبر سال 2002 میلادی به دست سه مرد در یک میهمانی دوستانه به قتل رسید .ظاهراً ماجرا از این قرار بود که در شب حادثه ادوارد که بعنوان یک دختر و با نام لیدا وارد میهمانی شده بود به زور مورد معاینه یکی از زنان شرکت کننده در میهمانی قرار میگیرد و مشخص میشود که دارای آلت مردانه است. با اعلام این مطلب مردانی که قبلاً با او معاشقه کرده بودند از این امر بشدت خشمگین میشوند و Mike Magidson اقدام به فشردن گلوی او در وسط سالن میکند. در این زمان تمام میهمانان بجز دو نفر یعنی Jose Merel and Jaron Nabors از خانه فرار میکنند. با رفتن بقیه این سه نفر با ماهی تابه سنگین و قوطی رب گوجه و وزنه آهنی اقدام به شکستن جمجمه او میکنند بطوریکه سرش کاملاً شکاف برمیدارد و خون فوران میکند. در همین زمان مایک با زانو چنان سر او را به دیوار میکوبد که جای جمجمه وی کاملاً روی دیوار نقش می بندد. بعد آنها جسد نیمه جان لیدا را به گاراژ می برند و با طناب اقدام به خفه کردن وی میکنند و جسدش را به کف کامیون مایک می اندازند و او را به همراهی نفر چهارم Jason Cazares به پارک جنگلی الدورادوی کالیفرنیا می برند و در چاله کم عمقی دفن میکنند. تقریباً دو هفته طول کشید تا جسد لیدا کشف شود. هیچیک از مهمانها از ترس تلافی قاتلین چیزی در این مورد به پلیس نگفته بودند. اندکی بعد Nabors در مورد این مسئله با یکی از دوستانش صحبت میکند و او نیز جریان را به پلیس گزارش میدهد. بعداً Nabors با قول تخفیف مجازات از طرف پلیس حاضر میشود علیه سه نفر دیگر شهادت دهد. جریان دادگاه یک بار دیگر به درخواست هیئت ژوری به منظور رسیدن به نتیجه نهایی تکرار شده و به دور دوم کشیده میشود. در دادگاه اول مایک بطور ضمنی با استناد به قانون مورد اشاره اظهار میدارد که در آن زمان تحت تأثیر هیجانات جنسی قرار داشته است و تنها خود را بخاطر قتل از نوع درجه دوم (بدون برنامه ریزی قبلی) گناهکار میداند. در 27 ژانویه 2006 رسماً حکم محکومیت این افراد شامل 15 سال حبس برای مایک و خوزه و 6 سال حبس (توافقی با رئیس دادگاه از طرف متهم) برای جیسون به آنها ابلاغ میشود .بنا به نظر نزدیکان وی، ادوارد از بچگی کودک با انرژی و فعالی بود که همیشه سرگرم بازیگوشی و شوخی و خنده با بقیه بود. او از همان زمان علاقه خود به دختر بودن را نشان میداد و زمانی که در آستانه بلوغ بر هویت جدید خود پافشاری کرد بتدریج تبدیل به آدم منزوی و تنهایی شد که علاقه ای به شرکت در فعالیت های عمومی مثل کلیسا و دبیرستان نداشت. او چندی قبل دبیرستان را ترک گفته بود تا کاری برای خود بدست آورد اما تا زمان قتل موفق به این کار نشد. مادرش پس از این واقعه در مصاحبه با روزنامه ها از او بعنوان "فرشته کوچولویی" یاد کرد که مرگش هشداری بود برای جامعه در معرض جنایت، و درخواست کرد تا از این پس برای چنین جنایاتی مجازات اعدام را درنظر بگیرند. در مراسم تشیع جنازه ادوارد/ لیدا صدها تن از دوستان و طرفدارانش همراه با متنفذین و رهبران محلی شرکت کردند و در محکومیت این جنایت اقدام به راهپیمایی کردند. در واقع در یکسال قبل از آن قتل ادوارد بیست و هفتمین مورد از چنین قتلها در ایالات متحده بوده است. راهپیمایی های مشابهی هم از سوی گروه های مختلف مردم در دیگر شهرهای آمریکا برگزار شد. چند روز بعد پیروان متعصب یک فرقه باپتیست با گردهمایی، پلاکاردی را نشان میدادند که روی آن نوشته شده بود: "ادی هم بدنبال ماتیو شپارد وارد جهنم شد.