روز که دلم پیش دلت بود گرو
دستان مرا سخت فشردی که نرو
روز که دلت به دیگری مایل شد
کفشان مرا جفت نمودی که برو

خدايا! ما اگر بد کنيم،تو را بنده هاي خوب بسيار است، تو اگر مدارا نکني ما را خداي ديگر کجاست ؟
جلوی من قدم بر ندار،
شايد نتوانم دنبالت بيایم.
پشت سرم راه نرو،
شايد نتوانم رهرو خوبی باشم.
کنارم راه بيا و دوستم باش
اگر می خواهی صد سال زندگی کنی
من می خواهم يک روز کمتر از صد سال زندگی کنم
چون من هرگز نمی توانم بدون تو زنده باشم

من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را در بستر بستر را براي انديشيدن به تو دوست ميدارم.

اگر اولش به فکر آخرش نباشي آخرش به فکر اولش مي افتي.

لذتي که در فراق هست در وصال نيست چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بيم فراق.

آغاز کسي باش که پايان تو باشد.

هرگز اشتباه نكن....اگر اشتباه كردي تكرار نكن.....اگر تكرار كردي اعتراف نكن......اگر اعتراف كردي التماس نكن..... اگر التماس كردي ديگر زندگي نكن.

کاش قلبم درد تنهایی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سرد عشق را بی اختیار پیمود و قربانی نداشت.

مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو منعکس شود.

کاش مي دانستي انتظار ديدنت چه مجازاتي است ... شايد ديگر چشم براهم نمي گذاشتي.

لازمه ی خوشبختی جذب کردن چيزهای تازه نيست، بلکه حذف کردن افکار کهنه است، افکاری که به هيچ دردی نمی خورند.

آنگاه که با دستانت واژه ي عشق را بر قلبم نوشتي سواد نداشتم، اما به دستانت اعتماد داشتم. حال سواد دارم اما ديگر به چشمان خود اعتماد ندارم.