علل اجتماعی بیماری
علل اجتماعی بیماری
تحقیقات آسیب شناسی و پزشکی قانونی سرشار از مثالها و نمونه های اوضاع و احوال خاضی است که باعث بیماری می شوند .اما بر این رویکردهای سنتی به علل بیماری این انگاره های زیست پزشکی حاکم بوده است که استدلالش این است که هر تحول زیست شناسانه حاصل تحول زیست شناسانه ماقبل آن است .جامعه شناسی سه چالش عمده را در برابر این دیدگاه می گذارد :
1-حضور بسیاری از علل زیست شناسانه بیماری به شدت نتاثر از عوامل اجتماعی است :
2-از آنجایی که بیماری چند بعدی است ،توصیف علل ضایعه زیست شناسانه به تنهایی تبیینی کافی و بسنده نیست،از این لحاظ که بیماری دارای ابعاد روان شناسانه ای است که درکشان به همان اندازه ضروری است.
3-شواهدی در دست است که بیماریهایی که آشکارا مبنایی زیست شناسانه دارند ،و حتی مرگ، ممکن است مستقیماً محصول عوامل اجتماعی باشند.
الگوهای اجتماعی بیماری
در هر جامعه ای ،در هر برهه ای از زمان ،انواع و اقسام بیماریها وجود خواهد داشت.این بیماریها غالباً به علت برخی خصیصه های زیست شناسی فرایند بیماری الگوهایی را تشکیل می دهند.برای مثال اپیدمی آنفلوآنزا غالباً دارای الگویی زمانی است،چرا که در طی ماههای زمستان متداولتر است و دارای الگوهایی جغرافیایی می باشد.زیرا ویروس در جامعه از یک فرد به فرد دیگر منتقل می شود.این الگوها بسیار قابل توجهند زیرا
1-غالباً آنها را می توان برای تشخیص بیماری یا خصیصه های آن به کار برد
2-این الگوها می توانند بیانگر عوامل علی باشند
3-می توانند نیازهای بهداشتی و درمانی مناطقی را مشخص کنند که نیازمند رسیدگی از سوی شبکه های خدمات درمانی و بهداشتی اند
مقابله با بیماری
افراد به شیوه ها ی گوناگون با بیماری مقابله می کنند و در این کار به مجموعه ای از منابع تکیه می کنند.حل و فصل بیماری حاد معمولاً از همه آسانتر است زیرا بنا به تعریف وضعیتی گذراست.از سوی دیگر ،بیماری مزمن،معمولاً جرح و تعدیلهای بنیادی تری را هم از سوی بیمار و هم از سوی مراقبت کنندگان بلافصل می طلبد.این راهبردهای گوناگون مقابله با بیماری ،به نوبه خود می توانند به کاهش تاثیر ناخوشی کمک کنند ،یا در اوضاع و احوال معین ،وضعیت را وخیمتر کنند
انواع مراقبتهای درمانی
نشانه ها و بیماری در جامعه بسیار شایعه اند. بهنگام تصمیم گیری درباره معالجه درست ،بیماران مجموعه ای از گزینشها را که از پرداختن به نشانه های بیماری توسط خود آنها تا به جستجوی کمک از طرف متخصصان بر آمدن را در بر می گیرد ،در پیش رو دارند
مراقبت از خود
مراقبت از سوی خانواده
مراقبتهای اجتماعی
جامعه شناسی معرفت
جامعه شناسی معرفت در معنای كلی و عام آن، شاخهای از جامعه شناسی است، كه رابطه فكر و جامعه را مورد مطالعه قرار میدهد. «واژه آلمانی "Wissens Zociologie" كه معمولاً در انگلیسی "Sociology Acknowledge" معادل آن قرار دادهاند، بهعنوان رشتهای از حوزه مطالعاتی بهنام جامعه شناسی معرفت خوانده میشود. واژه Wissen دارای گسترهی معنای وسیعتری نسبت به واژه Knowledge است. كلمه Wissen مجموعه اطلاعات فلسفی، مذهبی و زیباشناختی را نیز شامل میشود. افزون بر این، وسعت قلمرو معنایی تعبیر آلمانی، نشاندهنده نوعی ارزش حقیقی برتر و متعالی و یا نوعی یقین متافیزیكی است؛ اما واژه انگلیسی Knowledge طوری تعریف شده است، كه دقیقاً اطلاعات و دانستههای غیر قابل اثبات را شامل نشود و به معنی دادههای دقیق علمی است.
اصطلاح جامعه شناسی معرفت، نخستینبار توسط ماكس شلر (Max Scheler: 1874-1928) مطرح شد. او این علم را دانشی دانست، كه موضوع آن، بررسی روابط و پیوندهای میان انواع زندگی اجتماعی و اقسام گوناگون معرفتهاست. با وجود تعریف شلر در باب جامعه شناسی معرفت، این رشته برخلاف بسیاری از شاخههای جامعه شناسی آموزش و پرورش دارای قلمرو و تعریف معیّن نیست.
بحثهای اولیه درباره جامعه شناسی معرفت در طول سالهای 1930 و 1940 برای نخستینبار در فرانسه و آلمان، مطرح شد؛ اما اوج تفكراتی كه به پدیدآمدن جامعه شناسی معرفت، دامن زد، اندیشههایی بود كه در قرن 17 و 18 میلادی در اروپا مطرح میگردد. همینطور در قرن 19 اندیشههای ماركس، دیلتای و نیچه بر افكار ماكس شلر، ماكس وبر و مانهایم تأثیر فراوانی گذاشت و تأثیر ماركس و دیلتای نیز بر شكلگیری جامعه شناسی معرفت، غیر قابل تردید است.
جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی علم
جامعه شناسی معرفت انواع مختلفی را دربر میگیرد: معرفت عامیانه Ethno Science، معرفت فلسفی Philosophical Science، معرفت سیاسی Political Science ، معرفت دینی Religions Science و معرفت علمی Scientific Science.
در زیرمجموعه این معرفتها، علم دیگری شکل میگیرد بهنام جامعه شناسی علم؛ که بهطور ساده کار آن، مطالعه ماهیّّت انواع مختلف نظامهای فکری و روابط بین آنها به مجموعه متنوعی از عوامل نهادی (اجتماعی ساختی) و شخصیّتی از طرف دیگر است. جامعه شناسی علم، علم را بهصورت سیستمی درنظر میگیرد و درصدد مطالعه روابط جمعی بین ارتباطات علمی، هنجارهای علمی و معرفت علمی است. این در حالی است که «در جامعه شناسی معرفت، جامعه شناسان بهدنبال كشف ارتباط میان پدیدارهای اجتماعی بودهاند، در یك سوی این رابطه، معرفت (انواع مختلف نظامهای فكری، اندیشه و فرهنگ، فرآوردههای ذهنی، معرفت علمی، معرفت دینی، معرفت فلسفی، معرفت سیاسی، معرفت حقوقی، هنر و ...) و در جانب دیگر شرایط اجتماعی وجودی (عوامل نهادی، ساختی، شخصیتی، فرهنگی سیاسی و ...) قرار دارد. جامعه شناسی معرفت میخواهد چگونگی این ارتباط را دریابد و فرایندی را كه از طریق آن انواع معرفت شكل میگیرد و ثبات و تحول مییابد، را بررسی كند. این مطلب كه چگونه معرفت بهلحاظ اجتماعی تشخّص و تعیّن مییابد، همان است كه به مسأله "تعیّن اجتماعی معرفت" موسوم است و مسائل اصلی و بلكه هسته مركزی مباحث جامعه شناسی معرفت را تشكیل میدهد.»
«مطالعه جامعه شناسی معرفت، شامل تحلیل این مسأله است كه چرا گروههای گوناگون، در دورههای خاص و تحت شرایط ویژه، بیشتر احتمال دارد كه با مسائل و معضلات معیّنی درگیر باشند و اینكه چرا آنان احتمالاً با نقطهنظرات خاصی دست و پنجه نرم میكنند.»
«در دهه 40-30 میلادی قرن بیستم (40-1930) جامعه شناسان معرفت معتقد بودند كه تمامی معارف، تعیّنیافته از جامعه مولود آنهاست و معرفت علمی به جهت جهانشمولی و آفاقی بودنش، از این امر مستثنی است. از دهه 40-30 میلادی به بعد كاوشهای تجربی صورت گرفت كه عمدتاً بهدنبال برقراری رابطه علّی و معلولی میان حوزههای معرفتی و جوامع خاستگاه آن بودند؛ بهطوری كه در هیچكدام از تحقیقات انجامشده، خود معرفت علمی، مورد تحلیل جامعه شناسی واقع نشد و این جریان تا اواخر دهه 60 میلادی ادامه یافت. از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 جریان جامعه شناسی معرفت، بهعلت نفوذ بیشتر دیدگاههای جامعه شناسی علم، چندان مورد توجه قرار نگرفت. در حدود سالهای 1970، جامعه شناسان علم دقت داشتند كه رشته آنان با جامعه شناسی معرفت اشتباه نشود، چرا كه آنچه در قالب این رشته (جامعه شناسی معرفت) مطالعه میشد، مبتنی بر نظریههای معرفتشناسانه بود و بررسیهای غیر تجربی از نظر اكثر جامعه شناسان علم، حالتی غیر قابلقبول داشت؛ زیرا سنت جامعه شناسی معرفت بر این بود كه تمامی اندیشهها صرفنظر از حقیقتی كه دارند تحت تأثیر شرایط اجتماعی هستند.