3. اختلالات رواني

تا اينجا به برخي آثار رواني فقر اشاره كرديم و تبيين‌هاي نظري بر‌ اساس متون اسلامي از آن ارائه داديم. تحقيقات تجربي نيز ارتباط نزديك وضعيت اقتصادي فرد و بهداشت رواني وي را تأييد مي‌كند. معلوم نيست كه آيا وضعيت اقتصادي نامناسب، فرد را در معرض ابتلا به اختلالات رواني قرار مي‌دهد يا ابتلا به اختلالات رواني موجب وضعيت بد اقتصادي مي‌شود، اما با وجود اين، روشن است كه قرارگرفتن در شرايط بد اقتصادي، افراد را مستعد بروز مشكلات بهداشت رواني مي‌كند. علاوه بر اين، شرايط اقتصادي نامناسب، رهايي از بيماري رواني و بازيابي سلامت را بسيار دشوار مي‌كند. اين در مقايسه با افرادي است كه در شرايط بهتر و مطلوب اقتصادي قرار دارند.

يكي از اولين تحقيقات در مورد رابطة ميان متغيرهاي اجتماعي و اختلالات رواني، بررسي روابط بين طبقه اجتماعي و اسكيزوفرني بود. از زمان اجراي اولين مطالعه در دهة 1930 ميلادي در آمريكا، تاكنون تحقيقات پيگيرانه فراواني در نقاط گوناگون دنيا اجرا شده و ثبات غير‌منتظره‌اي در تمام اين مطالعات يافت شده است. در مطالعة اوليه‌اي كه در سال 1939، فاريس و دانهام منتشر كردند، محل سكونت تمام بيماران بستري‌شده در يك دورة دوازده ساله در چهار بيمارستان ايالتي و دوازده بيمارستان خصوصي شهر شيكاگو روي نقشة سرشماري آن شهر مشخص شد. وقتي آمار بيماري‌هاي رواني بر‌حسب تعداد موارد در هر صد ‌هزارنفر بيان شد، محققان متوجه تفاوت در بروز اختلال رواني در نواحي گوناگون شهر شدند. اين موضوع به‌ويژه در مورد اسكيزوفرني قابل‌توجه بود؛700 مورد در نواحي مركزي شهر و 100 مورد در نواحي مسكوني حومة آن. قدم بعدي هم‌بسته‌كردن شاخص‌هاي اجتماعي و جمعيت‌شناختي ديگر با ميزان‌هاي متفاوت پذيرش بيمارستاني در نواحي گوناگون آن شهر بود. در نواحي‌اي كه بيماران بيشتر بودند، الكليسم، اعتياد و فقر هم بيشتر بود و ساكنان آن غالباً جزو پايين‌ترين طبقات اجتماعي بودند و زير خط رسمي فقر زندگي مي‌كردند. اين دو محقق از مطالعة خود نتيجه گرفتند كه فقر و نابساماني اجتماعي، زمينه‌ساز اسكيزوفرني و ساير مشكلات رواني‌اند.

در اين مطالعه، چندين خطاي بارز وجود داشت كه عمده‌ترين آنها اصطلاحاً جهت عليت نام دارد؛ بدين معنا كه آنان فرض مي‌كردند كه فقر علت بروز بيماري‌هاي رواني است. امروزه امكان اتخاذ جهت علّي كاملاً مخالف با اين فرض هم وجود دارد. امروزه بحث بر سر اينكه آيا موقعيت اجتماعي پايين، علت اختلال رواني است يا اختلال رواني سبب مي‌شود موقعيت اجتماعي بيماران در پايين‌ترين سطح باشد، به بحثي كهنه تبديل شده و هنوز به‌طور كامل حل نشده است.

پس از اين مطالعه، مطالعات ديگري با روش‌هاي بهتر، از ‌قبيل بررسي فردي بيماران بستري‌شده و روش زمينه‌يابي اجتماعي نيز انجام گرفته‌اند كه همه نشان‌دهندة ارتباط موقعيت اجتماعي پايين و خطر بالاتر مشكلات رواني‌اند. در يك بررسي تطبيقي از يافته‌هاي 44 مطالعه كه از روش زمينه‌يابي اجتماعي استفاده كرده بودند، معلوم شد كه طبقة اجتماعي تنها متغير جمعيت‌شناختي است كه به‌طور پايدار با وضعيت روان‌شناختي ارتباط دارد. سن، جنس و نژاد هيچ‌كدام چنين ارتباط پايداري را نشان ندادند. در 28 مطالعه از 33 مطالعه‌اي كه طبقة اجتماعي را به مثابة يك متغير در‌نظر گرفته بودند، در پايين‌ترين طبقة اجتماعي، مشكلات رواني بيش از ساير طبقات به‌چشم مي‌خورد.

وضعيت اجتماعي‌ـ ‌اقتصادي پايين (از نظر درآمد، تحصيلات و شغل) ارتباط نيرومندي با بيماران رواني دارد. چندين دهه است كه مشخص شده است افراد طبقة اجتماعي‌ـ‌ اقتصادي پايين‌تر، حدود دوو‌نيم برابر بيشتر از طبقات بالاتر احتمال ابتلا به اختلال رواني دارند. دلايل اين ارتباط كاملاً روشن نيست، اما ممكن است وجود استرس بيشتر در زندگي فقرا و آسيب‌پذيري بيشتر آنان در برابر انواع عوامل استرس‌زا در مجموع، منجر به برخي اختلالات رواني نظير افسردگي شود. مؤلف ديگر در اين زمينه، ارتباط ميان شرايط اقتصادي و بهداشت رواني را چنين خلاصه كرده است: فقرا بيش از اغنيا، تقريباً به همة بيماري‌ها و ناتواني‌ها اعم از جسمي و رواني مبتلا مي‌شوند. اين هم به لحاظ دفعات ابتلا و هم شدت و مدت آن است.