آثار رواني
ج. آثار رواني
همانگونه كه بيان شد، آثار جسمي و فرهنگي ـ اجتماعي فقر، تأثير بسياري بر سلامت روان دارد. با وجود اين، در اين بخش برخي پيامدهاي نامناسب رواني را كه معمولاً بدون واسطه از فقر ناشي ميشود، بررسي ميكنيم.
1. كاهش عزتنفس
فقير از جايگاه اجتماعي مناسبي برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار ميگيرد. احتمالاً بتوان گفت كه بيشترين آثار رواني فقر از نگرش منفي مردم نسبت به آن نشأت ميگيرد. مردم با فقرا به شيوهاي كاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار ميكنند. اين نگرش منفي و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعي ديگر ميتوان مشاهده كرد. ونسان دكلژاك (1989) معتقد است كه در اجتماع مادي امروزي، كساني كه احساس ميكنند پايينتر يا بيلياقتتر از ديگرانند يا حتي احساس ميكنند كه محكوم شدهاند، در همة موارد زندگي احساس شرمساري و خجالت ميكنند. اين شرم مثل يك زخم روحي احساس ميشود و به «نوروز طبقه» شباهت دارد. درواقع، نگاه و رفتار ديگران براي تشكيل هويت شخصي و خودپندارة كسي كه مبتلا به «نوروز طبقه» است، اهميت مييابد.
انسان فقير احساس ميكند كه بينوا، فقير، بيدست و پا، بيلياقت و كمتر از همه است. او باور ميكند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج دروني ميشود و فرد را به اين نتيجه ميرساند كه خود را تحقير كند و عزتنفس و اعتماد به نفسش را از دست بدهد و اين تصور در وي ايجاد شود كه مسبب اصلي همة بدبختيها و ناشايستگيها، تنها خود اوست.
به نظر ميرسد كه نگاه متفاوت به فقرا به اجتماع مادي امروز اختصاص ندارد؛ هميشه اينگونه بوده است. اميرالمؤمنين عليه السلام در كلامي بسيار زيبا ميفرمايد كه وقتي دنيا به كسي رو كرد (مثلاً صاحب ثروت يا قدرت شد)، مردم فضايل و خوبيهايي را كه ديگران دارند، به او نسبت ميدهند، اما اگر دنيا به كسي پشت كرد، حتي خوبيهاي خود وي از او گرفته ميشود. آن حضرت در سخن ديگري ميفرمايد: «فقير حقير و ناچيز شمرده ميشود. به حرفش گوش نميدهند و جايگاهش را نميشناسند. اگر فقير راست بگويد، او را دروغگو مينامند و اگر زاهد باشد، او را نادان ميخوانند».
خلاصه، فقير به دليل عدم برخورداري از جايگاه شايسته در ميان جامعه، عزتنفس خود را از دست ميدهد و به همين دليل در معرض ابتلا به انواع اختلالات رواني قرار ميگيرد. خودكشي كه اكنون دومين علت مهم مرگومير در ميان جوانان است، ارتباط و همبستگي بسيار نيرومندي با طبقة اجتماعي و محروميت دارد. همچنين خودكشي با الكليسم و اعتياد كه در ميان كارگران غيرماهر، بيكاران و بيخانمانها رواج بيشتري دارد، مرتبط است. همچنين افسردگي كه شايد به لحاظ تعداد افرادي كه به آن مبتلا هستند متداولترين شكل بيماري رواني باشد، همبستگي و ارتباط بسيار شديدي با طبقة اجتماعي دارد؛ هرقدر فقيرتر باشد، احتمال ابتلا به افسردگي در وي بيشتر خواهد بود. رفتار خودآزارانة شديد نيز كه دستكم ده برابر بيشتر از خودكشي رواج دارد و درواقع پيشدرآمدي براي آن است، همين الگوي ارتباط با طبقة اجتماعي را نشان ميدهد.
2. اضطراب و تشويشخاطر
لازمة وجود آرامش در زندگي، تأمينشدن حداقل امكانات معيشتي است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگراني ميشود و زمينة ابتلا به بيماري رواني شديدتر ايجاد ميگردد. امام صادق عليه السلام در حديث طولاني و معروفي كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفة زمان خود داشتند، به روش زندگي سلمان اشاره ميكند و ميفرمايد: سلمان وقتي نصيب سالانة خود را از بيتالمال ميگرفت، به اندازة يك سال مخارج خود را ذخيره ميكرد. به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيرة يك سال خود هستي؟ شايد امروز يا فردا بميري و به آخر سال نرسي. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض ميكنيد و زنده ماندنم را در نظر نميگيريد؟ اگر زنده ماندم، نيازهايي دارم كه بايد برآورده شوند. اي نادانها، شما نميدانيد كه انسان اگر به مقدار كافي وسايل زندگي نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهي ميكند و نشاط و نيروي خود را در اين راه از دست ميدهد، ولي اگر به قدر كافي وسايل زندگي فراهم شد، آرامش و اطمينانخاطر مييابد.