ويژگيهاى مربوط به بدن
2) تاكيد بر هشيار يا ناهشيار: تاكيد بر هر دو هست; لكن تاكيد اصلى بر بخش هشيار انسان است كهنمود اصلىآن همان اراده و كوشش در راه امور اختيارى است: «ليس للانسان الا ماسعى و ان سعيه سوف يرى»، «و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا». اوامر و نواهى در آياتورواياتنسبتبه مؤمنين، به اعتبار همين اصل اساسى -يعنى قبول اراده واختيار در انسان- و تاكيد بر بعد هوشيارى براى «شدن» انسان است: «ياايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا» «يا ايها الذين آمنو لا تتبعوا خطوات الشيطان».
به طور كلى دستاورد انسانى تابع اراده اوست: «من يرد ثواب الدنيا نؤته منها و من يرد ثواب الاخره نؤته منها».در اين قسمت مىتوانيم بگوييم نظرات روانشناسان مذكور با ديدگاه اسلام تقريبا مشترك است.
از طرفى قرائنى هم بر نقش داشتن بعد ناهشيار انسان در تشكيل شخصيت او و تعيين ساختارهاى وجودى او، در آيات و روايات ملاحظه مىكنيم. اگر چه تعابير موجود در متون اسلامى، با ابعاد ناهشيار فرويدى مناسبتى ندارد; ولى نزديكى و مسانختخاصى با «ضمير ناهشيار» يونگ دارد. زيرا از نظر وى محتواى ضمير ناهشيار، شامل خدا، روح و نيروهاى غيبى مىشود: «اين مفهوم معادل استبا نمود روح، نفس ، خدا، سلامت و ... همچنين حالات نفسانى كه با هيجان شروع مىشود». در آيات قرآننمونههايى از اين نداهاى ناهشيار يا تاثيرات ناهشيار را ملاحظه مىكنيم: «هو الذى انزل السكنيه فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا». مراد از انزال در آيه شريفه، خلقو ايجاد ثبات و اطمينان است. شعور مرموز وحى در انبيانيز حكايت از همين تاثيرات ناهشيار بر انسان است كه البته اختصاص به پيامبران الهى هم نداشته و مىتواند الهامات، توفيقات و رهنمونهايى براى مؤمنين نيز باشد: «واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه...». خلاصه كلام اينكه، اسلام مجموعه عوامل دخيل در شكوفايى انسان را صرفا عوامل هشيار ارادى و محيطى و ... نمىداند; بلكه عوامل ناهشيار و ماوراء الطبيعى نيز مىتوانند در اين زمينه نقش داشته باشند. بايد متذكر شويم اين مقايسه بدين معنا نيست كه ما تفسير روانشناختى يونگ را براى وجود خدا و نيروهاى ما وراء الطبيعى نيز بپذيريم.
3) تاكيد بر گذشته، حال يا آينده: تاكيد اصلى بر زمان حال است . بنابراين تاكيد اصلى براى شكوفايى استعدادها و نيروها زمان حال موجود است، كه بايد بدون از دست دادن فرصت و اشتغال به گذشته و افسوس بر آن يا غرق شدن در آمال و آرزوهاى آينده دست به كار شد. از اين جهت مىتوانيم بگوييم ديدگاه روانشناسان مذكور، خصوصا ديدگاه «پرلز» كه بر زمان و اين مكان تاكيد بسيار دارد، با ديدگاه اسلام تقريبا مشترك است; اما در عين حال در روايات و آيات نشانههايى از تاثير گذشته و نقش آينده در ساختن شخصيت مطلوب مشاهده مىكنيم. تاثير گذشته:
الف) از جهت تاثير وراثت و انتقال ويژگيهاى والدين به فرزندان: «انظر فى اى شىء تضع ولدك فان العرق دساس».حتىمطابقبرخىروايات،اينتاثيردرشكلوشمايلفرد داراى سابقهاى، برابر همه نسلهاى ماقبل وى مىباشد.
ب) تاثير محيطى كه در آن رشد كرده است (دوران كودكى): از جهات تاثير بر رشد و شكوفايى استعدادها، شكل و جهتدهى به رفتار، الگودهى و آموزش، انتقال ارزشهاى اخلاقى و انتقال آداب و رسوم و قوانين اجتماعى; كه البته در منابع اسلامى هم اين تاثيرات موردتاييد واقع شده است. تاثير گذشته فرد از نظر اسلاممورد ترديد نيست، ولى مطلب مهم اين است (خصوصا در تفاوت با ديدگاه فرويد) كه: «با وجود كنش متقابلى كه ميان جنبههاى ارثى و عوامل محيطى وجود دارد، ولى اين تعامل هميشه تعيين كننده نيست، بلكه درقلمرو رفتارهاى اختيارى انسان، تعامل وراثت و محيط، نقش زمينهساز ايفا مىكند و آنچه عامل تعيين كننده بهحساب مىآيد، اراده و انتخاب شخص است...». يعنى انسان مؤمن در اسلام، هيچگاه مجبور واسير دستبسته گذشته خود نيست و با اراده و اختيار آگاهانه خود مسير كمال و تعالى خود را برمىگزيند: «ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فىالجنه...»نقش آينده را نيز در جهاتى مشاهده مىكنيم:الف) اسلام، داشتن اهداف دراز مدت معنوى را در رشد و كمال انسان مؤثر مىداند، ولى اهداف و آمال وآرزوهاى دور و دراز مادى را موجب سقوط انسان مىداند: «ذرهم ياكلوا و يتمتعوا ويلههم الامل فسوف يعلمون»، «اللهم رب العالمين ... اسئلك... من الآمالاوفقها»، «تزود من الدنيا بقصر الامل»، «ياموسى لاتطلفىالدنيا املك فيقسوا قلبك». البته منافاتى با برنامه ريزى واقع بينانه در امور زندگى ندارد، بنابراين برخلاف ديدگاه آلپورت، يونگ و فرانكل، هر آرزوى متعلق به آينده را موجب رشد و كمال نمىداند.