انسان مطلوب از ديدگاه اسلام
انسان مطلوب از ديدگاه اسلام
اصطلاح «شخصيت»، همان رويكرد روانشناختى است كه مىتواند به گستره وسيع اوصاف انسان مطلوب در آينه اسلام، يكپارچگى بخشد. اين مطلب را هم در اينجا اضافه كنيم طرحى كه در اينجا ارائه مىشود، طبعا خالى از خللوخلانخواهدبود،وبايددرآيندهاصلاحوتكميلگردد.
در اين طرح با توجه به تعاريف متعدد از شخصيت (از جمله تعاريف آلپورت، مورى و...) تعريف «سالواتور مدى» و نمودارى را كه او براى ارائه اجزاى نظريه شخصيتبيان مىكند، برگزيديم.
تعريف شخصيت: مجموعه ثابتى از خصلتها و گرايشهايى است كه آن دسته از وجوه اشتراك و تفاوتهاى رفتار روانشناختى افراد (افكار، احساسات و اعمال) را تعيين مىكند كه استمرار زمانى دارند و از طرفى ممكن نيستبه سادگى آنها را به عنوان نتيجه اختصاصى فشارهاى اجتماعى و زيستشناختى موقتى فهم كنيم. در اين تعريف دو اصطلاح «گرايشها» و «خصلتها»، نياز به توضيح بيشترى دارند.
گرايشها:فرآيندهايىاست كه جهت گيرى در افكار، احساسات و اعمال را معين مىكنند.
خصلتها: «ساختارهاى ثابتشخصيت كه نه براى حركتبه سوى اهداف يا تحقق كاركردها، بلكه براى تعيين واقعيت و محتواى اهداف يا مقتضيات به كار مىروند و يا براى تبيين افكار، احساسات و اعمالى كهتكرارمىشوند كاربرد دارند.» نمودار كلى بخشهاى يك نظريه شخصيت از ديدگاه «مدى» را در نمودار مشاهده مىكنيم.
همانطوريكه در شكل، قابل مشاهده است، متناظر با اجزاى يك نظريه شخصيت، مىتوانيم سطوح شخصيت را در چهار مرتبه تصوير كنيم كه از بخشهاى هستهاى وعميق شخصيتشروع مىشود و به بخشهاى پوستهاى وسطحى شخصيت (تجليات ظاهرى شخصيت) خاتمه مىيابد. خصائل و گرايش هستهاى; تعامل اين دو با خارج، كه سبكهاى زندگى يا سنخهاى شخصيتى را ترسيم مىكند; خصائل پيرامونى به عنوان كوچكترين واحدهاى اكتسابى شخصيت; و در نهايت اعمال، افكار و احساسات، كه سطح رويه شخصيت را تشكيل مىدهد و در ظاهر، افراد مختلف را از يكديگر متمايز مىكند.
-قرب به خدا، در حقيقتيك نزديكى مكانتى است نه مكانى; كه اين امر با سعه وجودى انسان حاصل مىشود و لذا مىتوانيم جزو خصائل هستهاى كه ساختار شخصيت مؤمن را تشكيل مىدهند، به حساب بياوريم: «اقرب الناس من الله سبحانه احسنهم ايمانا». «موجودات در اصل آفرينش به هر نسبت كه از وجودى كاملترند، يعنى از وجودى قويتر بهرهمند هستند، به ذات الهى كه وجود محض و كمال صرف است نزديكترند...». بنابراين بدون ترديد مىتوانيم قرب به ساحت قدس خداوند متعال را از خصائل هستهاى و ساختارهاى شخصيت مؤمن بشماريم.
- رضا: رضا يك حالت نفسانى در مؤمن است كه نسبتبه قضاى و قدر الهى تسليم است و نسبتبه سرنوشتخود و امورى كه بر او حاكم است (امور غير اختيارى) خشم و نارضايتى ندارد: «فلا و ربك لايؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما». «نعم قرين الايمان،الرضا». بنابراين رابطه ايمان و رضا كاملا روشن است و مىتوانيم حالت «رضا» را در عين اينكه جزو آرمانهاى يك مؤمن است از ساختارهاى اصلى تشكيل دهنده شخصيت مؤمن هم به شمار آوريم; كه در ابعاد هيجانى و عاطفى در برخورد با حوادث و مصائب و همه امور زندگى مىتواند نمودار گردد.
- فطرت: اين بدان معناست كه انسان چون لوح سفيد به دنيا نمىآيد، بلكه ساختار وجودى او داراى رنگ وبوى خاصى است: «كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهودانه و ينصرانه...» مرحوم سيد مرتضى در توضيح اين روايت دو احتمال ذكر مىكند كه بنابريك احتمال، چنين معنا مىشود: «كل مولود يولد على الخلقة الداله على وحدانية الله وعبادته والايمان به». در آيات ديگر با اشاره به همين معنى، امر به احيا و اقامه آن فطرت (يعنى شكوفا كردن و به فعليت درآوردن آن) مىكند: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله».
بدون اينكه بخواهيم وارد مباحث فطرت بشويم(مثل اينكه: آيا محتواى آن مربوط به شناختهاست، يا گرايشها؟ و اينكه چيست و كدام است؟) همين قدر در اينجا خاطر نشانمىكنيمكهمطابقآياتو روايات فراوان نوعى آمادگى وجودىوساختارى براى ايمان به خدا(حداقل) براى انسان ثابت مىشود كه از آن تعبير به فطرت مىشود; مؤمن كسى است كه از اين ساختار وجودى استفاده مىكند و آن را شكوفا مىگرداند، بدون آنكه دچار خمول فطرت گردد.
-تعامل خصائل و گرايشهاى هستهاى با خارج: در اين بخش شخصيت مؤمن در تعامل با امور خارج از خود، مثل خداوند، خانواده، نهادهاى اجتماعى، اقتصادى و طبيعت و حتى با خود، داراى شيوههاى برخورد خاصى استكهازآنتعبيربهسنخشخصيتوياسبكزندگىمىشود: