مرا پیدا کن مادر

دیشب در خوابم دیدم
دلم برایت تنگ شده مادر
باز دستت در دستم
چشمهایت گریان
اشکهایت را پاک کردم مادر

شیشه ها به زمین افتاد
دستهایم خونی است
نزدم بیا نزدم مادر
دوطرفم دو پلیس
دستهایم دستنبند خورده
پیدا کن من را مادر
من بودم که از چشمت بر سینه ات افتادم
بگو مادر آیا جگرت سوخته مادر؟
شیشه ها به زمین افتاد
دستهایم خونی است
نزدم بیا نزدم مادر

دوستت دارم مادر!

 

دوستت دارم بيشتر از معناي واقعي كلمه دوست داشتن اي مادر!
دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داري اي مادر !
دوستت دارم چون تو نيز مرا دوست مي داري و خواهي داشت اي مادر!
دوستت دارم همچو طلوع خورشيد در سحر گاه عشق اي مادر !
دوستت دارم همچو تكه ابرهاي سفيدي كه در اوج آسمان آبي در حال عبورند!
دوستت دارم چون تو را ميخواهم و تو نيز مرا مي‌خواهي!
دوستت دارم از تمام وجودم، با احساس پر از محبت و علاقه كه به تو دارم!
دوستت دارم بيشتر از آنچه تصور مي كني و بيشتر از هست و بودم!
دوستت دارم همچو رهايي پرنده از قفس و پرواز پر غرور او در اوج آسمان ها،
همچو امواج دريا كه آرام به كنار ساحل مي آيند و آرام نيز به دريا مي روند،
همچو غنچه اي كه آرام آرام باز مي شود و گل مي شود.

و بلاخره دوستت دارم اي مادر شيرين من اي مادر!

Image and video hosting by TinyPic

دوستت دارم همچو چشمه اي در دل كوه كه آرام جاري مي شود بر روي زمين و تبديل به آبشاري مي شود كه از دل كوه سرازير مي شود!
دوستت دارم همچو مهتابي كه شب هاي تيره و تار را با حضورش پر از روشنايي ميكند!
دوستت دارم همچو باران! باراني كه تن تشنه دنيا را جان ميدهد و مي‌شويد!
دوستت دارم چون چشمانت اين حقيقت قلبم را باور دارد!
دوستت دارم چون تو آخرين اميد زندگي مني، و لياقت اين دوست داشتن را داري!
دوستت دارم تا حدي كه قلبم و احساسم ظرفيت اين ابراز دوست داشتن را نسبت به تو داشته باشند!
دوستت دارم چون با باوري عميق در قلب من نشستي و مرا هدف و اميد زندگي خود قرار دادي!
دوستت دارم چون از زندگي و دنيا گذشته اي تا با من بماني!
دوستت دارم چون نگذاشتي حتي يك قطره اشك از چشمانم سرازير شود!
دوستت دارم چون كه ياري ام ميكني تا از اين سيلاب زندگي به راحتي عبور كنم و خودم را در دشت آرزوهايم همراه با تو ببينم!
دوستت دارم فراتر از باور يك رويا و فراتر از باور يك حقيقت!
دوستت دارم چون با اطمينان و اعتماد كليد قلب سرخ و پر از عشقت را به من دادي!
دوستت دارم چون كه با احساس پر از صداقت، قلم سردم را بر روي كاغذ زندگي ميكشم و اين شعر و ترانه ها را برايت مي سرايم!
مجنونم از مجنون عاقل تر، و ديوانه ام از فرهاد عاشق تر!
نگاه به قلب كوچك و پر از درد من نكن كه همين قلب يك دنيا عشق و محبت در آن نهفته است!
نگاه به چشم هاي آرام و خسته من نكن، اين چشم يك دنيا اشك در آن است!
نگاه به چهره پريشان من نكن، اين چهره، عاشق چهره توست!
دوستت دارم چون كه تو اولين و آخرين دنياي  من هستي!
دوستت دارم چون زماني كه دفتر روز مادر  را مي گشايي و ميخواني با خواندن نوشته هايم اشك از چشمانت سرازير مي شود.
دوستت دارم چون از زندگي و دنيا گذشته‌اي تا با من بماني اي مادر مهربانم ...!

مادر مرا صدا بزن

مادر بی تو تنها وغریبم
اتاق خالیم بی توچه سرد
مادر، مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درد
فضای خانه بی بویي  تو هیچ است
صدای تو هنوز اینجا می پیچد
مادر مادر
هنوزم در دلم تمام قصه هات جوان است
خانه دلم بي ديگر رنگ و بوي ندارد
مادر،مادر، شب ها با صدای لالایی های تو خوابیدم
لالایی مادرم حالا نوبت توست،تو بخواب امیدم


 

Image and video hosting by TinyPic


مـــــــادر

وقتی به این اسم زیبا می اندیشیم یک نوع

احساس درونی راحس  میکنیم.. چرا؟

محبت مادر در درون فرزند پدیدۀ نا خود

آگاه است که انسان قادر  به  درک آن نیست. فقط

میتواند احساس کند و بس .مادراست که هستی اش را برای

آرامش اولادش فدا میکند، شب ها نمیخوابد تا طفلش

آرام بخوابد و نمیگذارد  از سرمای زمستان به لرزه و

از گرمای تابستان بیتاب گردد. پس

آیا میدانید مادر کیست؟ مادر هدیۀ بینظیر الهی

است که اگر دنیا را هم فدایش کنیم باز هم نمیتواند به

زره زرۀ زحماتش جوابگو باشد.آغوش مادر آرامترین و

راحت ترین جایی است برای فرزندش که بهشت را

نمیتوان به آن مقایسه کرد.  آیا فکر میکنید وقتی

انسان نیک بختی در بهشت برین باشد همان

لذت آغوش مادر را خواهد یافت؟ بهشت که آرزوی

دیرینۀ مسلمانان است با آن همه زیبایی هایش، تراوت

و سرسبزی ها یش، سهولت های بی

نهایتش نمیتواند به کمترین مقام والای

آغوش مادر جایابد.

 

مادر! من تنها ام

 

مادر بی تو تنها وغریبم
اتاق خالیم بی توچه سرد
مادر، مادر خوب و قشنگم
بدون تو دل من پر درد است
فضای خانه بی بوی تو هیچ است
صدای تو هنوز اینجا می پیچد
مادر مادرمادر
هنوزهم در  دلم تمام قصه هات موجود است
خاله سوسکه دیگر، شعرآشتی مثل قدیما نمی خانه
مادر،مادر، شبا با صدای لالایی های تو خوابیدم
لالایی مادرم حالا نوبت توست،تو بخواب امیدم

 

مادر مادرمادر

از این سر دنیا تا اون سر دنیا
میریزم زیر پاهات هزاران گل زیبا

توجان منی مادر
تو عمر منی مادر
بیتو گل زردم
تو روح منی مادر
تو عشق منی مادر
بگذار تا دورت بگردم
توجون منی مادر
تو عمر منی مادر
ما چار تا برادر
همراه دو خواهر
چهار دورش میگردیم
بدور گل مادر
هرشب دانه دانه
میاریمش بخانه
چهار دورش میگردیم
میشويم مستو دیوانه


تا نفس میکشم همیشه دنبالشم
من گدای عشقم منتش را  میکشم
کعبه من خانه من، جای دستاش روي شان من
این نفس های مادرم
گرمی اشیانه من
مثل خدا دوست دارمت
روی چشمانم میگذارمت
به هر کجا بخواهی بروی
روشانه هام میبرمت

 

Image and video hosting by TinyPic

                   قلب مادر

داد معشوقه به عاشق پیغام ،          که کند مادر تو با من جنگ

هر كجا بيندم از دور كند                چهره پر چين و جبين پر آژنگ           

باه نگاه غضب آلوده زند                بر دل نازک من تیر خدنگ    

 مادر سنگ دلت تا زنده است         شهد در کام من و توست شرنگ  

نشوم يكدل و يكرنگ ترا                تا نسازي دل او از خون رنگ

گر تو خواهی به وصالم برسی،       باید این ساعت بی  خوف و درنگ   

 روی و سینه تنگش بدری            دل برون آری از آن سینه تنگ  

گرم و خونين به منش باز آري          تا برد زاينه قلبم زنگ 

عاشق بی خرد ناهنجار                   نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ

حرمت مادري از ياد ببرد                 خيره از باده و ديوانه زبنگ  

رفت و مادر را افكند به خاک،           سینه بدرید و دل آورد به چنگ  

قصد سر منزل معشوقه نمود،          دل مادر به کفش‌ چون نارنگ   

ازقضا خورد دم در به زمین             و اندکی سوده شد او را آرنگ   

و آن دل گرم که جان داشت هنوز       افتاد از کف آن بی فرهنگ   

 از زمین باز چو برخاست، نمود        پي برداشتن آن آهنگ  

ديد كز آن دل آغشته به خون           آيد آهسته برون اين آهنگ

آه دست پسرم یافت خراش!             آه پای پسرم خورد به سنگ